خرابه‌های تاریخ | سازندگی


«خرده‌شیشه‌های اندیشه» [The arcades project] بخشهایی از «پروژه‌ پاساژها»ی‌ والتر بنیامین [Walter Benjamin] است در جهت اندیشه‌ورزی و «بیدارکردنِ جهان از خوابی که درباره‌ خویش می‌بیند»؛ برای اشخاصی که جویای حقیقتند، که به نبودِ حقیقتی یکسان باور دارند.

«خرده‌شیشه‌های اندیشه» [The arcades project] پروژه‌ پاساژها والتر بنیامین [Walter Benjamin]

محمد حیاتی در مقاله‌ آغازین، پروژه‌ پاساژها را به «خرده‌شیشه‌های اندیشه» تعبیر کرده: «خرده‌شیشه‌های اندیشه، نشانگر هم‌دستی و هم‌زیستی مداوم تفکر و خشونت‌اند. اندیشیدن همانا دست‌کشیدن روی این خرده شیشه‌هاست.» خرده‌شیشه‌ها ایده‌هایی هستند که مخاطب را مجذوب نور و فضاهای اغواگر سرمایه‌داری می‌کنند. با به نمایش‌گذاشتن ‌پاریس قرن نوزدهم به‌مثابه‌ جهانی صغیر. «در پاساژها... مساله نه بر سر روشن‌ساختن فضای درون، بلکه در کورکردن فضای بیرون است.» سپس مخاطب را کم‌کم، از فضای بیرون به فضای درون هدایت می‌کند و به صورت مستتر، او را از جعلی‌بودن آن آگاه می‌سازد. جهانی اغواگر که چشمک می‌زند: «پچ‌پچه‌ نگاه‌ها در پاساژها بیداد می‌کند... خودِ فضا هم طنین این پچ‌پچه‌ نگاه‌ها را به خودشان باز می‌تاباند. پلک می‌زند: یعنی واقعا چه بلایی به سرم آمده است؟ بدین‌گونه به آرامی سوال را به طرف خودش برمی‌گردانیم.» و این کاری است که بنیامین با مخاطب می‌کند. پلک‌زدن، ذره‌ای خلاصی از عالم پرزرق‌وبرقِ غیرواقعی است. همان دردی که از لمس خرده‌شیشه‌های اندیشه بر جان می‌نشیند. خشونتی که مخاطب را به تعمق وامی‌دارد. با بیداری از «جادوی زجرآور آینه‌ها» و «دیوارهای افسونگر پاساژها». خواننده مسحور دیدن، تجربه‌کردن و دریافتِ جرقه‌‌ حاصله از فضاهای از پیش تولیدشده می‌شود. خرده‌شیشه‌ها، همان بخش‌های مجزا ولی پیوسته‌اند که با عناوینی خاص آمده‌اند: پاساژها، لویی فیلیپ یا فضای درون، اوسمان یا سنگر، گرانویل، بودلر یا خیابان‌های پاریس، کلکسیونر، آینه‌ها.

بنیامین یکی از آن «آخرین جویندگان بزرگی» است که نیچه از آن سخن می‌گوید. کسی که هنر را از «خرابه‌های تاریخ» بیرون میکشد و آن را به صورت موناد درمیآورد: «موجودی که وارد موناد می‌شود، با گذشته و تاریخ متعاقبش، شکل فشرده و درهمی از باقی ایده‌هاست.» در اینجا درهم‌آمیختگی ایده‌ها و درهم‌آمیختگی ایده‌های تاریخی را می‌بینیم. بنیامین در مقام جست‌وجوگر، تاریخ را پس می‌زند، و همچون شخصی با دوربین ذره‌بینی، ریزترین و بی‌اهمیت‌ترین مقوله‌ها را بیرون می‌کشد و مونادها را جمع‌آوری می‌کند. ارزش‌های سنتی و قراردادی را کنار می‌زند و ظاهر برهنه و بی‌آلایش آنها را نشان می‌دهد. به این صورت مفهوم هر چیز عیان می‌گردد. او این آشکارسازی را مونتاژ ادبی می‌نامد و می‌گوید: لازم نیست چیزی بگویم. صرفا نشان می‌دهم. «نمایشگاه‌های جهانی زیارتگاه‌های کالای شی‌واره‌اند.»

مارکس کالایی‌شدن تدریجی همه‌ محصولات را جنبهای از تولیدات سرمایه‌داری می‌داند که مسائل زیباشناختی را به‌عنوان عاملی برای بزرگنمایی و انحصار هنر در سرمایه در اختیار دارد. بنیامین از این هم فراتر می‌رود و از هنر برای رودررویی با هنرِ فتیش‌شده استفاده می‌کند. «همچون آینه در آینه». هردو در ظاهر بازتاب یکسانی دارند. ولی این آینه‌ها، بازتاب شیء بازتابنده را به درون خود می‌بلعند و همگان را محوِ انعکاس آن می‌کنند. بنیامین این آینه‌ها را می شکند، خرد می‌کند و دوباره اجزای آن را کنار هم قرار می‌دهد. درواقع او هنرمند ویرانی است. اگر «اوسمان» در بخش «اوسمان یا سنگر» به‌عنوان طراح احیای پاریس انتخاب شده، بنیامین هم طراح شهرِ آینه‌ای در زیرلایههای پاریس است. شهری که با رویا درآمیخته. «اوسمان سعی می‌کند با قراردادن پاریس در وضع اضطراری، دیکتاتوری خود را تقویت کند.» در شرایط اضطراری است که ماهیت هر چیز، خود را به ما می‌شناساند؛ در اینجا به صورت «توالی بی‌پایان واقعیت‌های فشرده‌شده در قالب چیزها.» بنیامین با استفاده از وضعیت اضطرار و با پیوندزدن آن با تاریخ، پروژه‌ شهری جدید را بنا می‌کند که به‌هم پیوسته است و زیر خروارها خاک مدفون شده. تنها در وقت اضطرار است که نور آن به بیرون منعکس می‌شود و خود را عیان می‌کند‌. آینه‌ها هم عناصری اغواگر هستند و هم آگاهیدهنده‌: «درک عناصر رویا به هنگام پریدن از خواب، پارادایم تفکر دیالکتیکی است. از این رو تفکر دیالکتیکی اندام بیداری [آگاهی] تاریخی است. درواقع، هر عصر نه‌تنها خواب عصر بعد از خود را می‌بیند، بلکه در این خواب‌دیدن، بیداری آن عصر را سرعت می‌بخشد.» در این صورت شهر زیرزمینی را که بنا می‌کند، مرتب فرومی‌ریزد، ویران می‌کند و دوباره برمی‌سازد. در مرز میان خواب و بیداری. به‌زعم نیچه آنچه در خواب بر ما می‌گذرد، اگر همواره بگذرد، سرانجام، همانقدر جزیی از سرمایه‌ کلی روان ما می‌شود که هر سرگذشت واقعی‌. و از این طریق همواره آن را در حرکت نگاه می‌دارد و آن را از تقدیر شی‌شده‌اش می‌رهاند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...