زیستن روی لبه‌ تنهایی | سازندگی


اسماعیل زرعی از نویسنده‌های پرکار دهه هشتاد است که تاکنون بیش از پانزده مجموعه‌داستان و رمان از او منتشر شده. رمان «همه‌ی زن‌های زندگی من» آخرین اثرمنتشرشده این نویسنده کرمانشاهی است که پیش از این برای داستان «جهنم به انتخاب خودم» برنده جایزه صادق هدایت شده بود.

اسماعیل زرعی همه‌ی زن‌های زندگی من

رمان «همه زن‌های زندگی من» درباره‌ زندگی جوانی است که معلول است و نه قدرت تکلم دارد و نه قدرت حرکت و تمام کارهایش را مادرش انجام می‌دهد. راوی، تمام زن‌های زندگی‌اش از مادر تا خاله پرستو، ستاره، ناهید و... را برای مخاطب شرح می‌دهد؛ آن‌هم از زاویه دید خاموشی که فقط نگاه می‌کند و سخن نمی‌گوید. داستان به‌ صورت یک روایت دالانی و دایره‌ای روایت می‌شود؛ یعنی از یک دالان به دالانی دیگر و دوباره برمی‌گردد سر جای اولش! یعنی برمی‌گردد روی همان تختی که راوی افتاده‌ است و گاهی به سقف یا قاب عکس و یا صورت مادرش خیره می‌شود.

نکته برجسته در این رمان، پرداخت خوب شخصیت‌های زن داستان است. نویسنده دوربین روایتش را جایی قرار داده که به ‌خوبی اطرافش را حلاجی می‌کند. گزارش نمی‌دهد، بلکه قصه می‌گوید و از ورای گفتن قصه‌ این زن‌ها، مخاطب به تمام ابعاد شخصیت آنها پی می‌برد. گویی راوی به خاطر نقص‌هایی که دارد می‌تواند و البته اجازه‌اش را دارد که به دنیای مرموز و دست‌نیافتنی زنان راه پیدا کند و از دغدغه‌ها و رازهای پنهان آنان باخبر شود. راوی، تمام حرکات و سکنات زن‌های واقعی و خیالی زندگی‌اش را تحت‌نظر دارد و آنها را به‌خوبی شرح می‌دهد.

بوی عطرها، خنده‌ها، ترس‌ها، ناکامی‌ها، عصیان‌ها و... را همه‌وهمه به‌خوبی نشان می‌دهد و مخاطب با دنیای آنها همانندسازی می‌کند: «مگه خاله‌ هم غم و غصه داره؟ از خودم پرسیده بودم بارها! هروقت سرزنده و خندان، داخل می‌شد، گونه‌های مادر را می‌بوسید، بعد می‌آمد کنار تختم به حال و احوال و حرف‌زدن! بی‌‌آنکه انتظار جواب داشته باشد. زل می‌زنم به چشم‌هایش که برق می‌زند. به‌ صورت همیشه آرایش‌‌کرده‌اش، به لباس‌های شیک و اندام‌های همیشه شادابش. عطرش سرمستم می‌کند. مادر به‌ مرور پیر می‌شود اما او نه! این فقط نظر من نبود، مادر هم گفته بود.»

نکته دیگر این است که داستان و شخصیت‌هایش عموما حول محور تنهایی می‌چرخد. زن‌های تنهایی که دائما منتظرند کسی در زندگی‌شان پیدا شود و آنها را از تنهایی بیرون بیاورد. پدر، مادر، خاله پرستو و حتی ستاره و درنهایت راوی داستان در این تنهایی آزاردهنده، دست‌وپا می‌زند. زندگی‌ که گویی با مهارت تام‌وتمامش می‌خواهد تنهایی آدم‌ها را به رُخشان بکشد. نه یک‌‌بار، نه ده‌‌بار! بلکه بارهاوبارها! رنج عمیقی که هرازچندگاهی مانند یک زخم ناسور سر باز می‌کند و خونابه پس می‌دهد. مادری که تنها مانده و یاد و خاطره شوهر جوانمرگش را هیچ‌وقت فراموش نکرده و در این تنهایی‌های همیشگی، نشخوار خاطرات می‌کند. خاله پرستویی که در دنیای فانتزی خودش زندگی می‌کند و دایما از عشق اولش حرف می‌زند که هیچ‌وقت نتوانسته است او را فراموش کند.

رمان زبانی ساده دارد و این سادگی باعث ارتباط مخاطب با متن می‌شود؛ زبانی به دور از پیچیدگی و طمطراق که به‌خوبی با قصه و داستان چفت‌وبست شده؛ هرچند نوع روایت و فرم رمان کمی پیچیده به‌نظر می‌آید، اما این زبان ساده، نجات‌بخش بوده است. دیالوگ‌ها پیش‌برنده‌اند و به مخاطب اطلاعات می‌دهند و او را متوجه سیر قصه در رمان می‌کنند.

از نکات برجسته دیگر، می‌توان به نوع روایت اشاره کرد. خط روایت به‌‌علت داشتن ساختار روایت دالانی و دایره‌ای باعث می‌شود که در ابتدا خط سیر قصه برای مخاطب مغشوش باشد، که این البته برمی‌گردد به وجود یک من راوی غیرمتعارف در رمان. منِ راوی غیرمتعارفی که در جهان خودش، با تمام ضعف‌ها و بیماری‌ها و ناتوانی‌هایش دست به گریبان است و از ورای این‌همه رنج، راوی زندگی خودش و زن‌های زندگی‌اش شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...