فرهنگ ما همیشه در تار و پود عنکبوت سیاست گرفتار بوده است. به دلیل نبود نهادهای سیاسی و اجتماعی آزاد... وقتی میخواهند کتابی یا نویسندهای را بکوبند و محو کنند از حربه «سکوت» و «ندیده» گرفتن استفاده میکنند... نمایشهایی که از دل کلیسا بیرون آمدند و راجع به مصلوب شدن (شهادت) عیسی مسیح هستند را «تعزیههای مسیحی» میخوانند... بنام تعزیه، دفتر و دستک دارند ولی چند جلد از این کتاب نخریدند... پهلوی «تکیه دولت» را خراب میکند بعد از انقلاب هم تالار «تئاتر شیر و خورشید» تبریز را
بابک احمدی | اعتماد
کتاب «درام اسلامی» بررسی سرگذشت تعزیه پس از اسلام و ریشههای شکلگیری این آیین در ایران پیش از اسلام، نوشته جمشید ملکپور به کوشش «نشر بیدگل» در اختیار علاقهمندان فارسیزبان قرار گرفته است. تلاشی در ادامه کتابها و مقالههایی که دههها قبل درباره این آیین نمایشی به چاپ رسیده و البته تعداد زیادی از آنها هم مدتها است رنگ تجدید چاپ به خود ندیدهاند. به این اعتبار پژوهش صورت گرفته توانست بار دیگر صدایی که رو به خاموشی میرفت را زنده کند... بلافاصله بعد از انتشار عنوان «درام اسلامی» به محل مناقشه بدل شد، نه محتوای کتاب. درباره انتقادهای وارد شده و اصولا ضرورت تالیف کتاب درباره تعزیه و آنچه این آیین میتوانست تجربه کند و میسر نشد، با آقای ملکپور گفتوگو کردهام که در ادامه میخوانید.
ابتدا در این باره صحبت کنیم که چرا کتاب انقدر با فاصله از انتشار نسخه انگلیسی به زبان فارسی ترجمه شد؟
اول اینکه من کمتر دیدم که کتابهای پژوهشی در ایران بلافاصله به فارسی ترجمه شوند. معمولا کتابهای به اصطلاح «پرفروش» و مرتبط با «موضوعات روز» زود ترجمه میشوند برای فروش بیشتر. ترجمه این کتابها هم چندان دشوار نیستند و نه تخصص میخواهد و نه دقت زیادی در ترجمه به کار میرود. کتاب «درام اسلامی» یک کتاب پژوهشی است که علاوه بر مهارت در ترجمه آشنایی با تئاتر و تعزیه و مذهب را هم طلب میکرد. در مورد فروش هم پر واضح که جزو پرفروشها هم نمیتوانست باشد. یادم هست که همین اتفاق در مورد کتابی افتاد که به کوشش پیتر چلکوفسکی درآمد و تنها هم با کمک یک ناشر دولتی به چاپ رسید. امری که هم من و هم مترجم مخالف آن بودیم و ترجیح میدادیم تا ناشری خصوصی کتاب ما را آن را چاپ کند. حتی در همان سالهای اول نهادی میخواست آن را ترجمه و چاپ کند که من مخالفت کردم. تا اینکه چند سال پیش (فکر کنم پنج شش سال) دکتر فرزام حقیقی آن را ترجمه کرد (البته نسخه اولیهایی بود). چند ماه بعد هم مترجم شایستهایی دوفصل آن را ترجمه کرد که با اطلاع از ترجمه دکتر حقیقی آن را کنار گذاشت. بعد موضوع ناشر به میان آمد و مترجم تلاش بسیار کرد تا ناشر خوبی پیدا کند. خوشبختانه انتشارات بیدگل تقبل کرد و زحمت بسیار کشید و حاصل زحمت و دقت مترجم و ناشر کار خوبی از آب درآمد.
با توجه به اینکه درگذشته پژوهشهایی وجود داشت و آثاری در زمینه تعزیه منتشر شده بود، چرا تالیف کتابی در این باره ضرورت پیدا کرد؟ منظور اینکه چرا از فارسی ترجمه نشد و شما زحمت تالیف و تحقیق دوباره کشیدید؟
بله همینطور است. کارهای بسیار خوبی در ایران شده و به چاپ رسیدهاند. اما همه آنها برای مخاطب ایرانی نوشته شدهاند. با توجه به زمینههای تاریخی و مذهبی و اجتماعی که در تعزیه وجود دارد و بدون آشنایی با آن زمینهها درک تعزیه دشوار است من را بر آن داشت که کتابی جامع اما فشرده بدون حشو و زوائد برای مخاطب انگلیسیزبان بنویسم که راحت بتواند با آن ارتباط برقرار کند. از آنجا که خودم هم در این زمینه (تعزیه) اندک آشنایی داشتم و هم با فرهنگ نمایشی در ارتباط و سالها درس پژوهش در دانشگاه داده بودم، حاصل میتوانست بهتر شود که ظاهراً شد، با توجه به نقدهایی که کتاب در انگلیس و امریکا گرفت.
مسالهای که دیدم بحثانگیز شده، به نامگذاری کتاب مربوط میشود. ظاهرا بعضی با عنوان «درام اسلامی» مخالفند و معتقدند این عنوان صحیح نیست یا حداقل دقیق نیست. کمی در این باره توضیح دهید.
این را من به حساب بخت بلند این کتاب میگذارم. چون در ایران وقتی میخواهند کتابی یا نویسندهای را بکوبند و محو کنند از حربه «سکوت» و «ندیده» گرفتن استفاده میکنند. یعنی هیچکس هیچ چیزی حتی بد راجع به آن نمینویسد. انگار چنین موجودی اصلاً خلق نشده و چنین نویسندهای وجود ندارد. عنوان کتاب کسانی را وا داشت که حتی بدون خواندن کتاب چیزی بگویند و بنویسند که بله این عنوان غلط است و چه و چه. اگر کتاب را خوانده بودند آن را مطرح نمیکردند چون در کتاب توضیح داده شده که چرا این عنوان به عمد انتخاب شده است. من جواب را تکمیل میکنم با مطلبی که در همین مورد جایی گفتهام: این درست است که تعزیه در ایران ابداع شد. اما در کدام ایران؟ ایران پیش از اسلام یا ایران پس از اسلام؟ یا در ایران مدرن سکولار (دوران پهلویها)؟ پس همین جا واژه «اسلام» اهمیت پیدا میکند. از طرفی میدانیم که برای رخداد یک اتفاق نمایشی یا بهتر بگویم خلق تئاتر به چند عامل نیاز است که مهمترین آنها شخصیتهای واقعه، مکان واقعه و زمان واقعه و خود واقعه است. یعنی همان وحدتهایی که ارسطو در هنر شاعری راجع به آنها بحث کرده است. کفه همه این ویژگیها در تعزیه به طرف اسلام سنگینی میکند. مهمتر آنکه جهانبینی در تعزیه نه کاملاً ایرانی است نه کاملاً اسلامی بلکه ترکیبی از این دو است.
ما در تعزیه دوآلیسم زرتشتی/ایرانی (تاریکی و روشنایی/ خیر و شر) و توحید اسلامی را داریم. در اولی اساس نظام هستی در تقابل دایم خیر و شر و در دومی نظام هستی براساس برتری خیر گذاشته شده است. هر دوی این جهانبینیها در تعزیه هست. به همین دلیل نمیتوانیم تعزیه را از این جهت (نگاه به هستی) هنر تمامعیار ایرانی بدانیم. اما عنوان درام اسلامی را من تنها به این دلایل نگذاشتم و اگر از خود من بپرسید «شبیهخوانی» را درستترین عنوان برای آن میدانم. عنوان درام اسلامی را من در رابطه با تاریخ تئاتر در جهان انتخاب کردم. اتفاق نظر وجود دارد که نمایش از دل آیینها و مذاهب به وجود آمده است. اگرچه خود نمایش یونان هم از دل آیین دیونیزوسی پدیدار گشته اما هیچ نقشی در نمایشی که ما امروز روی صحنه در جهان میبینیم نداشته است. نمایش امروزی ریشه در مذهب مسیحیتی دارد که در قرون وسطی از تحول آیینهای کلیسایی به وجود آمد و در یک پروسه طولانی به نمایشی عرفی تبدیل شد. در تاریخ نمایش، نمایشهایی که از دل کلیسا بیرون آمدند و راجع به مصلوب شدن (شهادت) عیسی مسیح هستند (مقایسه کنید با شهادت امام حسین) را «تعزیههای مسیحی» میخوانند.
بدون ذکر اینکه این تعزیهها در کدام کشور مسیحی یا شاخههای مسیحی خلق شدهاند. پس تعزیه ما هم که بر اساس شهادت امام حسین خلق شده را میتوان تعزیه اسلامی یا درام اسلامی خواند بدون در نظر گرفتن اینکه در کدام کشور اسلامی یا شاخه اسلامی خلق شده است. ایرانی خواندن و شیعی خواندن تعزیه در مرحله بعدی بحث قرار میگیرد. ناگفته نماند که ناشر (انتشارات معتبر تیلور و فرانسیس/ روتلج) هم تأکید بر همین عنوان داشت تا مخاطب بیشتری را جذب کند که چنین هم شد. چه کسی منجمله خود من باور داشت کتابی راجع به تعزیه در خارج از کشور به چاپهای متعدد برسد و در کتابخانه هر دانشگاهی در غرب نسخهای از آن باشد؟ در حالی که کتابهای تعزیه در خود ایران فروش نمیکنند.
گرچه پرداختن به چنین مناقشههایی حاشیهای است، اما چقدر موافقید که تعزیه را درام کاملا ایرانی بدانیم؟ چون در هیچیک از کشورهایی که دین اسلام دارند، عین این هنر وجود ندارد.
بدون اسلام، بدون واقعهی کربلا و بدون شخصیت امام حسین تعزیهایی به وجود نمیآمد. پس صد در صد ایرانی نیست. اما بله میتوان عنوان کرد که تعزیه «نمایشی ایرانی- اسلامی» است و همانطور که در قبل اعتراف کردم بهترین عنوان برای آن هم «شبیهخوانی» است. ببینید در غرب وقتی صحبت از «تعزیههای مسیحی» میشود نمیگویند «تعزیه مسیحی انگلیسی» یا «تعزیه مسیحی اسپانیولی». ساده میگویند تعزیه مسیحی. البته من خودم در تعریفی که از تعزیه دادهام و مصطفی اسکویی یکی از برجستهترین کارگردانان تئاتر ایران در کتاب خود، سیری در تاریخ تئاتر ایران، آن را «جامعترین تعریف» ذکر کرده است، نوشتهام: تعزیه به عنوان یک هنر دینی طرح ثابت داستانی مختص به هنرهای دینی را دارا است اما در عینحال جهانبینی و توقعات انسانهایی هم هست که در شرایط استبدادی و معضلات پیچیده اقتصادی و اجتماعی زیست میکنند و در نهایت نمایشی راجع به انسان و زمین و آب شده است. خوب این دیدگاه نه تنها تعزیه را ایرانی و اسلامی، بلکه جهانی هم میکند.
جدل ایجاد شده پیرامون عنوان کتاب، اتفاقا یادآور نگرش یا نگرشهایی است که در طول تاریخ به تعزیه لطمه زده. دورهای سیطره نگاه ملیگرا تلاش کرد این هنر را نادیده بگیرد، زمانی رویکردهای شبهروشنفکرانه بر مظاهر سنت شورید و بعدها هم نگاه ابزاری جریانهای سیاسی و مذهبی موجب شد این هنر زندگی طبیعی نداشته باشد. فکر میکنید روزی فرا میرسد که تعزیه از برخوردهای یکسونگر خلاص شود؟
نه هرگز. این دور باطل و مسموم نهتنها درباره تعزیه که درباره سایر انواع هنری و ادبی در ایران پایان نخواهد گرفت چون فرهنگ ما همیشه در تار و پود عنکبوت سیاست گرفتار بوده است. به دلیل نبود نهادهای سیاسی و اجتماعی آزاد، فرهنگ مثل بقیه امور بهشدت سیاسی شده است و اسیر دست سیاستبازان و قدرتمداران. در دوره قاجار حکومت برای مقاصد سیاسی خود از تعزیه حمایت میکرد، در دوره پهلوی اول حکومت باز هم برای مقاصد سیاسی خود حکم به ممنوعیت آن داد، در دوره پهلوی دوم بازهم برای تبلیغات جهانی در عرصه هنر آن را تبدیل به هنر گلخانهای و جشنوارهای کردند و بعد از انقلاب هم با اتفاقاتی که افتاد به معنویت تعزیه که مهمترین ویژگی هنری/عاطفی آن است لطمه وارد شد. باید گذاشت تعزیه و سایر انواع هنری و ادبی در شرایط طبیعی و نه مصنوعی و تزریقی به حیات خود ادامه دهند. آن وقت بله اتفاقی شایسته خواهد افتاد.
برآیند نقدهای منتشر شده در ابتدای کتاب نشان میدهد خوانندگان (منتقدان) از فصلهای مربوط به مباحث اجرایی و فرمی تعزیه بیشتر استقبال کردهاند. با توجه به اینکه کتابی درباره یک هنر اجرایی نوشته میشد، چه عاملی توضیح درباره تاریخ ایران باستان یا تاریخ تشیع را ضروری میکرد؟ چون حس میشود کمبود دانش مخاطب انگلیسی زبان از این هنر، اجباری روی دست شما گذاشته که اصل موضوع را تحت تاثیر قرار داده است.
من این اثر را برای خوانندگانی نوشتم که کوچکترین آشنایی با تعزیه نداشته و حتی برداشت اشتباهی از اسلام و از ایران داشته و دارند. هنوز هم حتی در محیطهای آکادمیک فکر میکنند ایران صحرایی عربی با سابقهایی کم، جایی در خاورمیانه است. تغییر نام ایران از «پرس» و «پرشیا» به «ایران» در دوره پهلوی اول شش هزار سال تاریخ ما را از حافظه تاریخی جهانیان پاک کرد. چون منابع تاریخی و ادبی و علمی، ما را با نام ایران نمیشناختند و هنوز هم در شناخت آن مشکل دارند. بنابراین مجبور بودم دو فصل کتاب را به این موضوعات اختصاص بدهم. از لحاظ تمرکز به روی موضوع، تأکید را بر اجرا گذاشتم تا بر متونی که شدیداً نیاز به آشنایی و توضیح بیشتری داشتند. بنابراین برخورد تئاتری با توجه به زمینه تاریخی تعزیه مّد نظر بود و به جنبههای آموزشی آن هم توجه داشتهام. از اجراهای تعزیه به عنوان منابع دست اول و از ادبیات تعزیه به عنوان منابع دست دوم استفاده کردم (در بیشتر پژوهشهای تعزیه برعکس است) . کاملا صحیح میفرمایید اگر قصد در حفظ اصالت کتاب نبود این دو فصل میتوانست از ترجمه حذف شوند.
چه چیز باعث شد افرادی مانند میرهولد، آرتو و برشت هنرهای اجرایی سنتی هندوستان، چین و ژاپن را بررسی کنند ولی مسیر هیچکدام به ایران و تماشای سیاهبازی و نقالی و تعزیه نیفتد؟ برتولت برشت در سال 1930 میلادی حدودا سومین دهه زندگیاش را پشت سر میگذارد، یا آنتونن آرتو در همین سن و سال است وقتی پهلوی اول در ایران سر کار آمده. ارتباط با جهان هم برقرار بوده پس چرا ارتباطی به وجود نمیآید؟
ببینید، تمام این آشناییها در ابتدای قرن بیستم اتفاق افتاد. همان موقع که کشور ما در بیثباتی سیاسی کامل و در فقر و بیماری دست و پا میزد و حاکمیت ارضی هم در خطر بود. این شرایط موقعیت خوبی برای آشنایی جهانیان با فرهنگ ایران و به ویژه هنر ایران فراهم نمیکرد در حالی که اورینتالیسم اروپایی روی چین و هند و ژاپن تمرکز داشت. اصولا شرق برای اورینتالیستهایی که روی هنرهای نمایشی کار کردهاند همین کشورها بودند و توجه چندانی به خاورمیانه نداشتند. در کتاب هم البته گفتهام که این بحث مفصلی است که شاید در حوصله این گفتوگو نباشد. اما کوتاه سخن آنکه با دیدن یک نمایش از کشوری و فرهنگی نمیشود نظریه ساخت یا قضاوتی کرد. آرتو تنها یک نمایش از بالی دیده بود یا برشت یک نمایش از بیجینگ اپرای چین یا بروک یک تعزیه از ایران. پرواضح است که برای فهم و درک و هضم نوعی از نمایش باید نخست جهانبینی انسان آن نمایش را شناخت. برخوردش با مقوله هستی، جایگاه بشر به عنوان فرد و جمع، نگاهش به مقوله آزادی و استقلال و همه اینها میسر نمیشود جز آنکه زبان و فرهنگ آن کشور و جامعه را شناخت. برای مثال فهم و شناخت نمایش «نو» ژاپن امکانپذیر نیست بدون شناخت شینتوئیسم، نمایش چین بدون شناخت تائوئیسم، یا تعزیه بدون شناخت شیعهگری. به همین دلیل است که نظریه آرتو همچنان خام باقی ماند یا همچنان تا به امروز نظریه فاصلهگذاری برشت مورد بحث است و مناقشه.
شاید پیتر بروک بیش از هر هنرمند تئاتری کوشیده تعزیه به غرب شناسانده شود. همانطور که در ابتدای کتاب توضیح میدهید در سالهای اخیر ایرانشناسی به نام چلکوفسکی هم تلاشهایی انجام داده، ولی چرا خودمان آن اندازه که باید کوشش نکردیم؟
دو سه اتفاق باهم در دهه هفتاد میلادی افتاد که منجر به توجه بروک به تعزیه و بعد چاپ کتاب چلکوفسکی شد. اول اینکه بروک گروهی در پاریس تشکیل داده بود از هنرمندانی از کشورهای مختلف با هدف پیوند تئاتر با فرهنگهای گوناگون و استفاده از ظرفیتهای نمایشی آن فرهنگها. و این چیزی نبود که بشود در تماشاخانهایی در پاریس یا لندن تجربه کرد بلکه باید در کشورها و فرهنگهای مختلف اتفاق میافتاد. چنین پروژهای هم هزینهبردار بود. در همین زمان جشن هنر شیراز راه افتاد با بودجه بسیار خوب نسبت به سایر جشنوارهها. بروک در ارتباط با جشن هنر شیراز راهی ایران شد و بعد از دیدن تعزیهایی در یک روستا به آن علاقهمند شد و پی به ظرفیتهای نمایشی آن برد و بعد هم که «ارگاست» را اجرا کرد و مجموعاً چهار میلیون دلار گرفت. در همین جشن هنر فرخ غفاری به دنبال علاقه و توصیه بروک دو سه اجرای تعزیه ارایه کرد که مسول آن پروژه هم پرویز صیاد بود که انتخاب مضحکی به شمار میرفت، در حالی که ما «بیضایی» یا «ممنون» را داشتیم که میتوانستند به شایستگی این کار را بکنند.
بنابراین برای معرفی تعزیه در کنار اجراها از پیتر چلکوفسکی که استاد مردمشناسی دانشگاه نیویورک بود و ارتباطی هم با تئاتر نداشت خواسته میشود که کتابی درباره تعزیه چاپ کند که او هم میدهد چند مقاله فارسی به انگلیسی ترجمه شده و یکی دو تا مقاله هم نویسندگان امریکایی بنویسند که اطلاعی از تعزیه نداشتند. کتابی چاپ میکنند که ظاهراً دانشگاه نیویورک ناشرش بود اما همه مخارج آن به اضافه حقالتالیف را هم جشن هنر میپردازد. خوب شما بفرمایید به کدام پژوهشگر ایرانی چنین پولهایی دادهاند یا میدهند که دست به چنین کار سختی بزند که بعد هم در به در به دنبال ناشر بگردد که آخر سر همان چندرغاز حقالتالیف او را هم ندهند؟ باور کنید من از انتشارات بیدگل بسیار ممنون هستم که کار را چاپ کرد و سرمایه و وقت و دقت گذاشت. همینطور از مترجم جوان دکتر فرزام حقیقی که چه مصیبتها کشید تا کار به نحو شایسته و بایسته ترجمه و چاپ شود. جالب این جاست که بنام تعزیه، دفتر و دستک دارند و احیاناً بودجه میگیرند و لفت و لیس میکنند اما چند جلد از این کتاب را برای حمایت از مترجم و ناشر نخریدند. از جمله مرکز هنرهای نمایشی. کتابی که در معرفی تعزیه به دانشگاهای جهان سهم بسزایی داشته است. من که حقالتالیفم را هر ساله دارم از ناشرم در انگلیس میگیرم. برای مترجم و ناشر ناراحتم. وقتی میگویند کار از ریشه خراب است، خراب است!
فصل مربوط به شبیه مضحک و تعزیه کمدی برای من خیلی جذاب بود. چون درباره این شیوه فقط شنیدهایم و اجرا ندیدهایم، آخرین سندی که نشان دهد شبیه مضحک اجرا شده به چه زمانی بازمیگردد؟ و اصلا میتوان امید داشت که مضامین شیوههای اجرایی سابق موجود دوباره به صحنه بیایند؟
بهطور جدی در همان دوره قاجار. اما از لحاظ نسخنویسی با رجوع به مجموعه واتیکان تا سالهای1950 نوشته میشده است. تک و توک هم در سالهای اخیر اجرا شده. اما تبدیل به یک جریان نشد. با روی کار آمدن حکومت اسلامی من فکر میکنم کار برای تعزیه مضحک سختتر شد که آسانتر نشد.
علاوه بر تدریس در دانشگاه و پژوهش، کارگردانی هم میکنید. قصدی برای زنده کردن شیوههای فراموش شده تعزیه ندارید؟
من نه فرصتش را دارم نه وقتش را و نه تخصصش را. این کار را هم یک نفر نمیتواند انجام دهد. باید گروهی ثابت ایجاد شود با بازیگرانی با استعداد آوازی و سواد موسیقی، دو سه کارگردان آشنا با تعزیه و تئاتر معاصر که هر سال یک اجرا را بهطور تجربی با اهداف خاص هنری به روی صحنه بیاورند و حداقل هم این پروژه ده سالی تداوم داشته باشد تا به نتایجی برسد و تبدیل به جریانی شود. مثل کاری که گروههایی چون لیوینگ تئاتر، و اودین تئاتر و غیره کردند. اینکه من یا یک نفر دیگر بیاید کاری کند و تمام شود نتیجه نمیدهد.
به نظر شما در صورتی که امکان زیست عادی برای زندگی تعزیه در طول تاریخ فراهم میشد، ممکن بود امروز با چه کیفیتی مواجه شویم؟ و تاثیر این هنر بر تئاتر معاصر ما چه میتوانست باشد؟
ممکن بود همان اتفاقی که برای آیینهای دیونیزوسی در یونان یا میراکل و میستری در انگلیس افتاد و منجر به خلق تئاتر عرفی و ملی شد در این جا هم تکرار میشد. اما مثل خیلی از چیزها که نشد، این یکی هم نشد!
چقدر از وضعیت پیش آمده محصول نگاه دولتها و حاکمیتها و چه اندازه در نتیجه بیتوجهی دانشگاهیان و هنرمندان است؟
ببینید، در تمام اتفاقات تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم حکومتها دخیل بوده و هستند و هم ملت.که البته جامعه روشنفکری هنری تئاتری هم جزیی از این ملت است. جدا که نیست؟ در حکومت پهلوی «تکیه دولت» را خراب میکنند بعد از انقلاب هم تالار «تئاتر شیر و خورشید» تبریز را. دو اثر باشکوه تئاتری ما به این ترتیب خراب شد. در هر دو واقعه، هم حکومت و هم ملت یکسان مقصر بودهاند. در مورد تعزیه هم همین صدق میکند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............