تصاویری همچون قصه‌ها | اعتماد


دهه چهل از دوره‌های درخشش ادبیات داستانی در تاریخ معاصر ایران است و بازار ترجمه کتاب‌های خوب دنیا هم داغ. از این رو مجلات مربوط به کتاب در این دهه رونق داشته‌اند و تصویرگرانی همچون مرتضی ممیز، در چنین نشریاتی مشغول کار شیرین بصری کردن روایت‌های داستانی بوده‌اند. کتاب «عصر جمعه به یاد ممیز» با صبغه‌ای نوستالژیک، یادآور همان دهه پررونق و تصویرگری‌های ممیز است در مجله کتاب هفته که طرفداران پرو پا قرص خودش را داشت.

عصر جمعه به یاد ممیز

ممیز سال‌ها مدیر هنری مجلات پرخواننده بود از کتاب هفته بگیر تا ایران آباد، کیهان هفته، فرهنگ، کاوش و نگین. مجلاتی که به تعبیر همین کتاب پیش رو، «نام ممیز را به عنوان گرافیستی مولف و کم‌نظیر بر سر زبان‌ها می‌اندازند.»

در مقدمه این کتاب درباره طراحی‌های ممیز در کتاب هفته چنین می‌خوانیم: «آثار روی جلد ممیز برای نشریه کتاب هفته نمونه‌هایی از چاپ (سیلک و لیتوگرافی) موفق و خلاقانه‌ای است که ارزش‌های گرافیکی بسیار مفیدی را با خود به همراه دارد. وی در همان سال‌ها یکی از مهم‌ترین آثار مدرن تاریخ معاصر را با طراحی چاقوهای واژگون شکل داد. اثر چاقوهای او اجتماعی‌ترین اثری است که از دهه چهل به بعد پدید آمده است.»

اما تصاویری که از کوشندگی‌های ممیز در دهه چهل خورشیدی برای مصور کردن روایت‌های ادبیات داستانی انتخاب، و در این اثر منتشر شده‌اند، به راستی آثاری قصه‌گو و تاثیرگذارند چنانچه گاهی بدون رجوع به متنی که تصویر بدان ارجاع داده شده هم وجهی روایتگر و داستانوار و خودبسنده دارند. مثلا تصویر شوفر و استوار در روایت داستانی مه‌آلودی که تنها یک بریده کوتاهش را در این کتاب می‌توانیم بخوانیم بدون اینکه حتی بدانیم نویسنده روایت کیست و این قصه چه انجام و فرجامی داشته است: «ناگهان صدای غرشی از کاربوراتور برخاست و اتومبیل به کنار جاده لغزید. راننده در میان مه پیاده شد و کاپوت را بلند کرد. استوار هراسان از خواب‌های خوش بیدار شد، در دیگر اتومبیل را به سرعت گشود و بی‌درنگ به روی جاده پرید، پاهای کرخ شده زیر سنگینی بدنش خم شد.» تصویری که ممیز برای این بریده از روایت کشیده است، تصویر ساده‌‌ای از یک ماشین سنگین است در حالی که نیمرخ راننده را می‌بینیم که نیمی از کاپوت را بالا داده و کنار کابین اتومبیل هم پرهیبی از استوار است در اندیشه گریختن که هرچند بسیار ساده و تنها با پیوستن خطوطی به یکدیگر ترسیم شده اما تاثیر داستانی خودش را می‌گذارد تو گویی برای ترسیم روایت‌های نویسندگان اجتماعی‌نویس آن دهه نوستالژیک، همین شیوه از طراحی بهترین انتخاب بوده باشد.

در صفحات بعد تصویری از داخل کابین همان ماشین سنگین را می‌بینیم که گویی این‌بار سرکار استوار پشت رل نشسته و مرد زمخت غمگینی روی صندلی به روبه‌رو، به جاده خیره شده است، این طرح هم ساده اما عجیب قصه‌گوست و به خوبی حزن و رخوت روایت را بازنمایی کرده است. زیستن در این کتاب و طرح‌هایش مثل زیستن در ادبیات آن سال‌ها حال خوب به حزن‌آکنده‌ای برای خواننده به همراه خواهد آورد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...