تخیلی که مرز نمی‌شناسد | الف


تاتیانا تالستایا [Tatyana Tolstaya] ‌یکی از نویسندگان پست مدرن معاصر روس و نوه‌ی آلکسی تالستوی شاعر و رمان‌نویس مشهور روس است. وی متولد سال 1951 در شهر لنینگراد است. نخستین داستان تالستایا به عنوان ‌یکی از بهترین آثار ادبی دهه‌ی هشتاد توجه خوانندگان و منتقدان بسیاری را به خود جلب کرد. این داستان درباره‌ی تغییر و تحول ناشی از حوادثی ساده در عده‌ای کودک است که از نظر آنها این رویدادها اسرارآمیز جلوه می‌کنند. او شهرتش را مدیون داستان‌ها و مقاله‌های تند و تیزی است که درباره زندگی در روسیه می‌نویسد. قهرمانان داستان‌های او بیشتر مردمانی عجیب و غریب، پیرمردان پیش از انقلاب ‌یا کودکان عقب‌افتاده‌ی ذهنی‌اند که در محیط‌های خشک و خشن خرده بورژوایی زندگی کرده و از بین می‌روند. آثار تالستایا در ادبیات معاصر روسیه ترکیبی از ویژگی‌های مشخص رئالیسم، مدرنیسم و پست مدرنیسم است. شش داستان مجموعه‌ی «آلکساندرای نازنین» نیز رویکردی پست ‌مدرن و مضامین گوناگونی از فلسفه زندگی تا احساسات و عواطف انسانی دارد.

آلکساندرای نازنین تاتیانا تالستایا [Tatyana Tolstaya]

تنهایی، حسرت، اختلاف طبقاتی، مصرف‌زدگی جامعه و... مضمون داستان‌های کوتاه و غیر قابل پیش‌بینی این مجموعه است. نویسنده در این داستان‌ها به وسیله‌ی تخیل بدون مرز خود، وضعیت انسان در دنیای معاصر را برای خواننده به تصویر کشیده است؛ اینکه چگونه رویدادهایی شگفت‌انگیز در یک زندگی روزمره و یکنواخت رخ می‌دهد. شخصیت‌های عجیب و غریب و جذاب و نثر دلچسب داستان‌‌ها ویژه‌ی دوست‌داران داستان کوتاه و علاقه‌مندان به ادبیات روسیه است. این داستان‌های کوتاه با تلفیق حس دل‌شکستگی آمیخته با طنز و همچنین بهره‌گیری از ورود ابتدایی به فانتزی و سقوط ناگهانی به جهان واقعیت، یادآور آثار فیلسوفان و شاعران مکتب بیهودگی است.

شش داستان کوتاه این نویسنده‌ی معاصر روسیه که در قالب مجموعه کتاب‌های ادبیات معاصر روسیه منتشر شده، برگرفته از پست مدرنیسمی از نوع غربی و معمول نیست که ناگهان تمام جهان داستان را دست‌خوش تغییر کرده و فضایی ماورایی خلق کند و در نتیجه مخاطب وارد فضایی شود که پیش از این احساسی درباره‌ی آن نداشته است؛ بلکه او آفریننده‌ی داستان‌هایی است که در آنها پست مدرن ابزاری برای نشان‌دادن ویژگی‌ها و ساختار موجود در جامعه‌ی ملموس است. او در داستان «دریچه» به ماهیت و چگونگی مصرف‌گرایی در زندگی معاصر می‌پردازد. در این داستان، دریچه نماد سرعت وقوع تحولات در زندگی انسان‌های عصر حاضر است. نام‌بردن از اماکنی همچون میدان مانژ، باغ الکساندروسکی و سایر نشانه‌های این‌چنین به منظور بردنِ مخاطب به سال‌های میانی دهه 90 مسکو انجام شده و موفقیت‌آمیز بوده است. قهرمان این داستان آن‌قدر غرق در توهمات است که متوجه نیست در دنیای واقعی و پیرامونش چه اتفاقاتی رخ می‌دهد.

«آلکساندرای نازنین» حکایت خاطرات حسرت‌بار پیرزنی است که در طول زندگی‌اش متحمل ناملایمات بسیار شده اما سعی در حفظ وجهه‌ی دوران گذشته‌اش در افکار جامعه دارد. پیرزنی که آمیختگی خیالات اکنون و گذشته او را محور این داستان قرار داده؛ چنانکه طرح روی جلد و عنوان اصلی کتاب نیز به او اختصاص یافته است. زن کهنسالی به نام «الکساندرا» که نویسنده در توصیف ظواهر و ویژگی‌های او از جمله کلاه مخصوصش سنگ تمام گذاشته است: «کلاه لبه‌دارش... چهار فصل بود: گیلاس و زرشک و گل بولدِنژا و موگه در دیسی حصیری با سنجاق سر به بقیه‌ی موها متصل بودند! تعدادی گیلاس جدا شده بود، به سطح کلاه برخورد می‌کرد و صدا می‌داد. فکر می‌کردم نود سالش باشد، اما شش سال را اشتباه محاسبه کرده بودم...»

موضوع اصلی داستان «درویش» نیز اختلاف طبقاتی و پدیده‌ی جبر در زندگی اجتماعی است و تالستایا در این روایت نیز مانند اغلب داستان‌های کوتاه خود به شخصیت‌های زن، نگاه، پردازش و حتی فضاسازی زنانه پرداخته است. همین موضوع باعث شده تا وی با بهره‌گیری از شیوه‌ی جان‌بخشی به اشیاء و استفاده از تصاویر و لوازم نمایشی، صحنه‌های داستان‌های زنانه‌ی خود را زیباتر و در ذهن خواننده ماندگارتر کند. اشاره به جزئیات وسایل خانه، غذاها، لباس‌ها، آداب و عادات و علایق زنانه از جمله‌ی همین ابزار است که به دلنشینی داستان‌های مجموعه منجر شده است.

شخصیت داستان «آتش و غبار» نیز از همان افراد استثنائی است که هر از گاهی غیبش می‌زند اما وقتی دوباره پیدا می‌شود راوی حکایتی است که در عین شگفت‌انگیزی به دلیل تردید مردم درباره‌ی عقل راوی به آن توجه چندانی نشان نمی‌دهند. داستان بعدی مجموعه نیز با عنوان «در ایوان طلایی نشسته‌اند» نخستین داستان کوتاه تاتیانا تالستایا است که سال ۱۹۸۳ در مجله‌ای منتشر شد و آغاز حرفه ادبی وی را رقم زد. بعدها انتشار یک مجموعه داستانی از وی با همین نام، تالستایا را به یکی از نویسندگان تراز اول دوران پساشوروی تبدیل کرد.

«پترس»، آخرین داستان مجموعه است؛ شخصیتی که در ابتدای قصه پسربچه‌ی بامزه‌ای با کف پای صاف است و تحت تعالیم و تربیت مادربزرگش قرار دارد. داستان با پترسِ پیر و تغییر و تحولات زندگی‌اش به پایان می‌رسد و مانند سایر داستان‌های این مجموعه موضوع «تنهایی» را به عنوان یکی از مسائل امروزی زندگی انسان به چالش می‌کشد. تنهایی؛ علاقه‌ی وافر به برقراری ارتباط با دیگران؛ عشق؛ خانواده؛ تقدیر؛ بی‌تفاوتی و ناسپاسی؛ فریب‌کاری و تمسخر، از دیگر مضامینی است که در این شش داستان کوتاه به وفور دیده می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...