آلبرکامو (١٩۶٠-١٩١٣) به تعبیری مؤسس مکتب ابسورد است. این پوچ‌انگاری البته با هیچ‌انگاری(نیهیلیسم) تفاوت دارد. جمله‌ او (طغیان می‌کنم، پس هستم) شهرتی عالمگیر دارد. در اینجا به جنبه ادبی این نوبلیست کاری نداریم. کامو، زاده‌ی الجزایر و از خانواده‌ای فرانسوی بود. در فقر بزرگ شد و مثل همه روشنفکران هم‌عصر خود، مُبلّغ ارزشهای سوسیالیسم و کمونیسم بود و بعدها هم مثل همه آنان، بریده و منتقد جدی این آرمانشهر دروغین.

خلاصه کتاب وقایع‌نگاری‌های الجزایر» [Chroniques Algeriennes]  آلبر کامو

آلبر کامو در کتاب «وقایع‌نگاری‌های الجزایر» [Chroniques Algeriennes] -که یادداشت‌های برگزیده او در طول بیست سال منتهی به استقلال الجزایر(١٩۶٢) است- با تکیه به خاستگاه روزنامه‌نگارانه خود، بسان یک روشنفکر مسئول ظاهر می‌شود که نمی‌خواهد و نمی‌تواند در عزلت آفرینش اثر ادبی- هنری بیاساید.

به عبارت دیگر، ما در این کتاب با یک رمان یا داستان یا نمایشنامه که خروجی‌های معمول یک نویسنده است روبرو نیستیم بلکه با روح عدالت‌طلب و دغدغه‌مند یک روشنفکر مواجهیم که با اتکا به سرمایه خود در پی نقش‌آفرینی و اثرگذاری و اصلاح است.

در شرایطی که بازیگران میدان نبرد الجزایر (استعمار فرانسه، حکومت فرانسوی الجزایر، یک میلیون فرانسوی و هشت میلیون ساکن عرب و جنبش‌های استقلال‌طلب) شرایط را هر دم پیچیده‌تر می‌کردند و ضرباهنگ چرخه‌ی ترور-سرکوب تندتر می‌شد، میانه را می‌گرفت و به قول امروزی‌ها وسط‌باز بود. از بیم قضاوت‌های این و آن، سر در جَیب خود فرو نبرد و دریافت‌ها و دیدگاه‌های خود را با صدای بلند فریاد زد؛ هزینه داد اما خسته نشد. به موعظه‌ اخلاقی بسنده نکرد و برای پایان درگیری‌های مزمن، مدلی متضمن منافع طرفین ارائه داد و بر آن اصرار ورزید.

این نویسنده فرانسوی خیلی پیشتر، یعنی در سال ١٩٣٩ از ظلمی که به مردم مظلوم عرب می‌رفت، سخن گفت و نه تنها خواهان رفع بی‌عدالتی‌ها شد بلکه این رسالت روشنفکرانه را تا حد اعلام موضع فرو نکاست و طرح اجرایی داد. محرومیت اقتصادی خردکننده‌ای را که شمال آفریقا از آن رنج می‌بُرد تنها دلیل بحران سیاسی الجزایر نمی‌دانست و تصریح می‌کرد: «اگر درباره قحطی سخن می‌گوییم از این روست که مسئله مهمتری از گرسنگی وجود ندارد. اما حتی وقتی تمام تلاش خود را برای سیرکردن جمعیت الجزایر به کار ببریم تنها بخش کوچکی از بحران را برطرف کرده‌ایم»

کاموی پاریس‌نشین در سیطره میهن‌پرستان، شجاعانه تعبیر خباثت فرانسوی را به کار ‌برد و در جایی می‌گوید: «از نظرمن، اعراب لایق یک غرامت تمام عیار هستند اما پرداخت این غرامت باید از سوی کل فرانسه و نه با خون فرانسوی‌های ساکن الجزایر صورت گیرد.»

او به علت‌‌ها اشاره می‌کند «سابقه طولانی بیدادگری‌های استعماری نشان می‌دهد که چرا شورشیان تا این حد رو به خشونت آورده‌اند» اما بلافاصله از سلاح‌ورزی شورشیان نیز اعلام برائت می‌کند.

در آغاز منازعه و پس از آن بارها گفت هر دو طرف، به دور از حقانیت‌اند: «هر کدام از طرفین با استناد به جنایت‌های دیگری، پی توجیه اَعمال خود است...اگر یکی از طرفین اندکی خوددار باشد، خشم و بی‌عقلی طرف دیگر نیز فروکش خواهد کرد.» و مقالات این کتاب مشحون از چنین تعابیر دردمندانه‌ای است: «فرو رفتن هر دو سمت در مرداب خشم و نفرت، گوش‌دادن به یکدیگر را غیرممکن کرده است...کشور به اخلاق‌گرایانی نیاز دارد که چنین شادمانه به تیره‌روزی‌های کشورشان پشت نکنند و به میهن‌پرستانی که کمتر پی آن باشند که به نام فرانسه از شکنجه استفاده شود.»

کامو بین الجزایر و تونس- مراکش تفاوت قائل است. آن دو کشور گرچه زیستگاه جمعیت اندکی فرانسوی است که پیشینه‌ی چندانی هم در آنجا ندارند اما الجزایر را موطن یک میلیون فرانسوی (بیش از ده درصد جمعیت کل کشور) می‌داند که بیش از یک قرن در آنجا ساکن بوده‌اند؛ از جمله خانواده خودش. با این حال دولت و مردم فرانسه را مخاطب قرار می‌دهد: «فرانسه باید انتخاب کند که الجزایر را سرزمینی فتح‌شده، محروم از حقوق، باری بر دوش و البته مطلق در نظر می‌گیرد یا بنا دارد با تکیه بر اصول دمکراتیک، مسئولیت خود را درقبال مردم آن بپذیرد.»

گرچه الجزایر بعدها و در روندی پرخشونت به استقلال رسید ولی استعمار فرانسه اگر به هشدارهای امثال کامو گوش فرا می‌داد فرجام کار به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

این یادداشت از صفحه شخصی حسین انتظامی برداشته شده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...