در میانه میدان جنگ | ایبنا


از رزمندگان دوران هشت ساله دفاع مقدس، خاطرات زیادی به چاپ رسیده که در آن‌ها شرح عملیات و نبردهای گوناگون در مناطق مختلف، پیروزی‌ها و شکست‌ها، توصیف شهادت و مجروحیت رزمندگان و وصف فضای معنوی و روحیه خاص نیروها بیان شده است و اکثرا راوی نیز به دنبال شهادت بوده و به هردلیلی به آن نرسیده است. در بین این کتاب‌ها، «از معراج برگشتگان» حمید داودآبادی، همه این‌ها هست اما بسیار بیشتر از این مسائل نیز در آن بیان شده است.

خلاصه کتاب از معراج برگشتگان» حمید داودآبادی

از معراج برگشتگان از طولانی‌ترین و جزئی‌ترین خاطرات دوران دفاع مقدس است که داودآبادی در آن نه تنها آرزوی شهادت نداشته، که از خدا می‌خواسته تا شهید نشود تا بتواند شرح حال رفقایش و اتفاقات عجیب و غریب آن دوران را به آیندگان برساند.

کتاب با شرح دوران کودکی و نوجوانی و شور انقلابی و بدو بدوهای او شروع می‌شود تا اینکه با حمله رژیم بعث عراق به ایران، جنگ آغاز می‌شود. از اینجا تا انتهای کتاب، تلاش‌های داودآبادی در بازه‌های مختلف برای رفتن به جبهه‌های جنگ و روایت او از اتفاقات مختلف آن دوره در چندین جبهه چه در غرب چه جنوب بیان شده است. در این روایت دو حس متضاد تلخی و شیرینی کاملا توامان جلو می‌رود. ممکن است از خواندن یک پاراگراف بلند بلند خنده‌تان بگیرد و در پاراگراف بعدی، به آنی این خنده شما به گریه تبدیل شود و روایت این کتاب همینطور جلو می‌رود مانند یک زندگی کامل که هیچ‌وقت فقط یک حس و حال ثابت ندارد.

از دیگر ویژگی‌های این اثر روان و پر کشش، بی‌تعارفی نویسنده با خوانندگان است که چه نسبت به خود چه وقایع خاص آن دوران، تیغ سانسور را به کار نبرده است. افرادی به بهانه‌های غلط برخی از اتفاقات و مسائل رخ داده در دوران جنگ را بیان نمی‌کنند اما داودآبادی در لابه‌لای روایت‌هایش، منصفانه از تصمیمات و رفتارهای اشتباه برخی فرماندهان و رزمندگان، ستون پنجم و جاسوسانی که باعث اتفاقات ناگواری در برخی عملیات‌ها شدند، ترس‌ها و فرارها و مسائل دیگری که در بیشتر کتاب‌های با این موضوع پیدا نمی‌شوند، گفته است. اما اصل روایت او، شور و اشتیاق خود و دوستان و هم سن و سالانش برای دفاع از دین و انقلاب و فضای خاص معنوی جبهه‌ها است. این فضا و حس معنوی برای او آنقدر زیاد است که وقتی برای مرخصی یا به خاطر مجروحیت به تهران برمی‌گردد، توان تحمل فضای شهر و کوچه و خیابان‌هایش را ندارد و تلاش می‌کند هرطور شده به منطقه برگردد.

افراد زیادی در روایت‌های داودآبادی سهم دارند و گاه بخشی از کتاب مختص به یک نفر می‌شود. داودآبادی در کتاب‌های خود مانند دیدم که جانم می‌رود، پهلوان سعید، جاسوس بازی و ....، به طور جداگانه از آن‌ها نوشته است اما در از معراج برگشتگان همه را در کنار هم با توالی زمانی و مکانی خودشان می‌خوانیم و به نوعی این اثر داودآبادی، مجموعه‌ای از تعدادی از کتاب‌های پیشین او به همراه خاطرات منتشر نشده‌اش است که خواندن یکباره و با هم آن‌ها لطف دیگری دارد.

در برخی قسمت‌ها روایت‌ها به یکباره رها می‌شوند و نویسنده سراغ بخش دیگری از خاطرات خود می‌رود. اما این مسئله در کل کتاب ضربه‌ای به پیوستگی روایت‌ها نزده است. همچنین اگر می‌خواست مسائل درجه چندم را صرفا برای تکمیل خط سیرها بیان کند، حجم کتاب چند برابر حجم زیاد فعلیش می‌شد. این حجم زیاد کنونی شاید در نگاه اول کمی دافعه ایجاد کند اما کافی است سوار بر قلم شیوا و روان داودآبادی و روایت‌های خاص و جذابش شوید آنگاه بدون فهم گذر زمان، از فتح‌المبین به والفجر ۸ و کربلای ۵ می‌روید و ناگهان از خرمشهر بیرون می‌آیید و سر از لبنان و فاو و شلمچه درمی‌آورید.

داودآبادی در شرح مجروحیت‌ها و شهادت‌های رزمندگان نیز سانسوری نکرده و صحنه‌های دلخراشی را در روایتش تصویر کرده است. این صحنه‌ها در شرح عملیات کربلای ۵ به اوج خود می‌رسد که دل مخاطب را به درد می‌آورد.

داودآبادی در جبهه‌ها فقط اسلحه به دست نبوده است. او همواره دوربین عکاسی و کاغذ و قلم نیز همراه خود داشته تا بتواند صحنه‌ها و اتفاقات مختلف را برای آیندگان ثبت کند. او به خوبی جای خود را پیدا کرد و پس از جنگ با کمک تجربیات، تصاویر و نوشته‌های خود، کتب، یادداشت‌ها و سخنرانی‌های زیادی را برای بیان وقایع دوران دفاع مقدس و روایت دلاوری و رشادت شهدا و رزمندگان به یادگار گذاشته تا این گنجینه بزرگ تاریخ معاصر ایران زمین، به خوبی حفظ و به آیندگان منتقل شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...