بیرونِ پس از در | شرق


وقتی نویسنده‌ای کهنه‌کار، صاحب‌سبک و تثبیت‌شده در عرصه ادبیات داستانی هنوز می‌تواند دست به خطر بزند و سمت خلق تجربه‌های نو و متفاوت -ولو در میان آثار خود- برود، هر خواننده و مخاطبی را در عرصه ادبیات سر ذوق می‌آورد و در این زمانه رخوت کتاب و کتاب‌خوانی، تجربه دلنشین خواندن و دنبال‌کردن رمان و ادبیات داستانی را دوچندان می‌کند. «بیرون درِ» محمود دولت‌آبادی چنین ویژگی‌ای دارد. نویسنده‌ای که نه‌تنها همچون بسیاری از هم‌دوره‌ای‌های خود دست از نوشتن و در صحنه حضورداشتن، نشسته است که همچنان سعی دارد با خلق آثار اخیرش همچون «طریق بسمل‌شدن» و «بیرون در» و حتی زندگی‌نوشتی مثل «عبور از خود» به نسل جوان یادآور شود که نویسندگی و خلق‌کردن اثر بازنشستگی ندارد. رمان «بیرون در» دولت‌آبادی اثر نفس‌گیری است. از این جهت اصطلاح «نفس‌گیر»بودن را به‌ کار می‌برم که می‌توان از چند سویه مختلف وجود این اصطلاح را در کلیت رمان جست‌وجو و آن را ردیابی کرد.

بیرون در محمود دولت‌آبادی

1. در نخستین برخورد در این زمینه می‌توان به ساختار و فرم این اثر اشاره کرد. در این اثر، کمترین انقطاعی چه در شکل نوشتاری و چه در نحوه روایت وجود دارد. از ابتدای رمان تا نقطه پایان آن کمتر جایی است که با فاصله‌گذاری معمول یا به‌اصطلاح اهل نوشتار، پاگردی برای نفس‌گرفتن خواننده روبه‌رو باشیم. در طول رمان با پاراگراف‌ها و سطور طولانی و بلندی مواجهیم که گاه چندین خرده‌روایت را در بطن خود جای داده‌اند و ازهمین‌رو خواننده بی‌وقفه می‌بایست برای جانماندن از حرکت روایت و شخصیت‌ها، در حین خواندن و دنبال‌کردن مداوم و یک‌نفس رمان و شخصیت‌هایش باشد. این ویژگی خود تجربه‌ای کمتراتفاق‌افتاده در میان آثار ادبیات داستانی ما است.

2. رمان «بیرون در» با فضایی مبهم و بهت‌زده شروع می‌شود. فضایی نفس‌گیر. فضایی که از همان آغاز چه در نحوه روایت و چه در انعکاس آن در ذهن مخاطب، نوعی ناشناختگی و وهم‌آلودگی را به ‌وجود می‌آورد. «آفاق» شخصیت اصلی رمان که سابقه فعالیت‌های سیاسی دارد، ‌یکباره متوجه می‌شود که در خانه‌ای تاریک و ناآشنا روی مبلی قدیمی و فرسوده حضور دارد و هیچ شناخت قبلی از فضایی که در آن هست، به‌ یاد ندارد. خانه‌ای که تا مدتی در آن سردرگم و گیج و منتظر است تا روزنه‌ای پیدا شود و نوری به درون آن فضا بتابد. اما وجود این ناشناختگی و وهم‌آلودگی در بستر روایت به‌گونه‌ای در نثر دولت‌آبادی جا افتاده است که نه‌تنها خواننده را خسته نمی‌کند و پس نمی‌زند که حس کنجکاوی و دریافت بیشتر او را از درونمایه اثر نیز بیشتر می‌کند. درواقع هر قدر رمان با این فضا جلو می‌رود، خواننده بیشتر تحریک می‌شود تا از ظرایف و جزئیات اثر و شخصیت‌هایش سر در بیاورد. شاید همان‌طور که اشاره شد، استفاده و کارکرد پاراگراف‌ها و سطرهای بلند و نثر تأثیرگذار نویسنده نیز در این جهت مؤثر واقع شده است.

3. نویسنده هوشمندانه و با تبحری ظریف توانسته از کارکرد «در» به‌عنوان واسطه‌ای میان فضای درونی و بیرونی، در روند تدریجی گشایش فضای وهم‌زده و رمزآلود آغازین روایت استفاده کند. «در»، در این رمان دولت‌آبادی به امری نمادین تبدیل شده است. امر نمادینی که این‌سو و آن‌سوی آن، دو فضای روایی متفاوت را به‌ وجود می‌آورد. دو فضای متفاوتی که با پیش‌رفتن هرچه بیشتر روایت به سمت پایان، خواننده یکی‌شدن آنها را حس می‌کند. نویسنده با استفاده و کارکشیدن از مفاهیم، معانی و اشکال مختلف و متفاوت کلمه «در» در طول رمان، هم توانسته نقش تجربه ذهنی و عینی خود را از این کلمه و شیء نشان دهد و هم در ایجاد ساختار و فرم روایی رمان از آن به‌طور ویژه بهره ببرد. از سوی دیگر اشاره و تأکید مستقیم نویسنده به استفاده از کلمه «بیرون» در نام‌نهادن رمان بی‌جهت نبوده است. «بیرونِ» پس از «در» است که همواره مخاطب را به روشن‌شدن اتفاقات رمان و شخصیت‌هایش نزدیک می‌کند.

دولت‌آبادی در رمان «بیرونِ در» به‌هیچ‌وجه قصد ندارد روایتی سرراست و ساده‌نگرانه به مخاطبش ارائه کند. همچنان که قصد ندارد وارد حوزه‌هایی شود که مدعی نظریه‌پردازی و ادا و اطوارهای تئوریک است. آنچه رمان «بیرون در» را در میان آثار دولت‌آبادی خاص و یا آن‌طور که در ابتدای این نوشتار گفته شد «نفس‌گیر» نشان می‌دهد، خطرکردن و به ‌سمت تجربه‌ای متفاوت رفتن نویسنده‌ای است که بیش از هر چیز برایش نفسِ نوشتن و خلق اثر اهمیت دارد. حتی اگر در دوره‌ای باشیم که تلقین بیهودگی نوشتن و منتشرکردن آثار ادبی بیش از هر زمان دیگری قصد دارد فضای ذهنی جامعه ادبی را تحت‌ تأثیر قرار دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...