علیه خرافات | آرمان ملی


اگرچه بسیاری از آیین‌ها زیر سایه‌ توسعه‌ جوامع شهری و گسترش جنبه‌های فردی زندگی، منسوخ شده‌اند، اما هنوز هم بعضی اقوام با جدیت سعی در حفظ آنها دارند. آداب و رسوم در این قوم‌ها آینه‌ خلقیات، روحیات، رویاها، آرزوها و در تعبیری کلی‌تر، هویتشان است. آنها احساساتشان را ذیل همین رسوم بیان می‌کنند و شادی، غم، خشم و ترس‌شان را نیز از دل همین آیین‌ها بیرون می‌کشند. اما چرا آدابی که طی قرن‌ها گرهی از کار مردم باز نکرده‌ و حتی مضر و خطرناک هم بوده، همچنان در میان قوم خود رواج دارد؟ رمان «مکاشفه‌ ابرک، سگ قربانعلی» نوشته الهامه کاغذچی با چنین رویکردی به سراغ یکی از آداب مرسوم اقلیم‌های گرمسیری رفته است.

مکاشفه‌ ابرک، سگ قربانعلی الهامه کاغذچی

کتاب روایتگر انسان‌های گرفتارآمده در خشم طبیعت است. مردم روستایی که دیگر هیچ نشانی از آبادانی در آن نیست، دسته‌دسته به جایی دیگر کوچ می‌کنند. اما آنها که باقی مانده‌اند به فکر حفظ همین نشانه‌های حداقلی حیات در روستایشان هستند و برای گشودن طلسم خشکسالی و جلب مهربانی طبیعت از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. حافظه‌ اقلیمی‌شان به آنها آموخته که طبیعت به این سادگی‌ها آشتی‌پذیر نیست و باید بهایی سنگین برای این مهم پرداخت. این است که احیای رسمی کهنه را به یاد می‌آورند؛ رسمی که برای آشتی‌دادن آسمان و زمین در اقلیم‌های خشک و بی‌آب شایع است. طی آیین «عروس آب»، زنی به عقد ایزد آب درمی‌آید تا مصالحه‌ای میان انسان و طبیعت برقرار شود. هرچند درنهایت بارانی نمی‌بارد و جویی پر نمی‌شود و فقط زنی در حصار آداب بی‌حاصل قومش گرفتار و قربانی می‌شود.

درواقع بن‌مایه‌ داستان بر همین بی‌حاصلی رسم‌هایی استوار است که بارها از بوته‌ آزمایش گذشته‌اند. حنانه، زنی که به عقد آب درمی‌آید، خود ثمره‌ ازدواجی است که براساس آیین «خون‌بس» رخ داده است. والدین او از همان آغاز این وصلت اجباری، عاشق هم شده‌اند و هیچ‌گاه این موقعیت دردناک آزارشان نداده است. آنها هرگز مقاومت یا انتقادی نمی‌کنند و همواره طوری از این ازدواج یاد می‌کنند که گویی نه رسمی دست‌وپاگیر که عشقی سینه‌سوز و دیرپا به هم پیوندشان داده. حتی وقتی شخصیتی آگاه و سرشار از بینش انتقادی همچون عموعیسی (پدر حنانه) هم گرفتار چنین رسمی می‌شود، به‌راحتی در برابر آن سر خم می‌کند و کوچک‌ترین تعللی در انتخاب دخترش به‌عنوان قربانی از خود نشان نمی‌دهد. تسلیم او و بسیاری از اهالی ده در برابر این رسوم، بیش از آنکه جهلشان را نشان بدهد، از نوعی لجاجت در خودویرانگری حکایت می‌کند.

شخصیت‌های متعدد رمان، همانند عموعیسی و همسرش زرانگیز، دسته‌دسته به صحنه می‌آیند و انفعال خود را در برابر اتفاقات به نمایش می‌گذارند و همگی چارچوبی یکسان در واکنش به فاجعه دارند. آنها همچون زندانی محکوم به اعدام در صف اجرای حکم می‌نشینند، بی‌آنکه حتی در برابر مرگ خود یا عزیزان‌شان، ناله‌ای کنند و شیونی سردهند. حتی وقتی مراسم عروسی به درگیری خونینی بدل می‌شود و جوانانی در آن کشته می‌شوند، وارد فرآیند سوگ نمی‌شوند و به‌راحتی از این فقدان فاجعه‌بار عبور می‌کنند و ازدواجی دیگر را تدارک می‌بینند.

فارغ از این آیین‌های غریب، نظرگاه روایت هم نوعی متفاوت از رابطه را میان خواننده و متن رقم می‌زند. رمان از منظر سگی به نام اَبرک آغاز می‌شود. سگی که در راستای توجیه حضور خود به‌عنوان راوی، تمام صفحات بخش اول کتاب را پر می‌کند و زبان و ساختار تفکری همانند یک انسان دارد. او همان‌قدر روشن‌بین و آگاه است که بقیه‌ شخصیت‌های داستان و همان زبانی را به‌کار می‌برد که آدم‌های قصه از آن بهره می‌جویند. استعاره‌ها و مَثل‌هایی هم که به ذهن او می‌آید همانند باقی روایتگرانی است که طی داستان از خود و وضعیت نابه‌ساما‌نشان می‌گویند. او نماینده‌ طبیعت است که آمده تا جهل و خودخواهی و بی‌رحمی انسان‌ها را به رخ‌شان بکشد و از همان ابتدای کتاب هم مخاطب و متن را که همچون دو خط متنافر پیش می‌روند، به توافقی برای یک مکاشفه دعوت می‌کند و پیش‌فرض‌های ذهنی مخاطب درباره‌ آیین‌هایی همچون خون‌بس، دورکردن آل و عروس آب را با عواقبی تاریک و فاجعه‌بار گره می‌زند. فاجعه‌ای که دوره‌ تاریخی وقوعش چندان بر مخاطب روشن نیست و به‌نوعی مستقل از روزگار خود رخ می‌دهد. آیین «عروس آب» در خلأیی از زمان و شرایط روز اتفاق می‌افتد تا توجه مخاطب را فارغ از عوامل تعدیل‌کننده‌ چنین رسومی، معطوف به همذات‌پنداری با قربانیانی کند که در هر عصر و زمانه‌ خرافه‌زده‌ای می‌توانند زیسته باشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...