هر جا در زندگی کم آوردید، اختراع کنید! | اعتماد


اختراع از خلاقیت می‌آید، وقتی به چیزی که پیش از این وجود نداشته احساس نیاز کنی و بعد تمام خلاقیتت را به کار بگیری که وسیله‌ای برای رفع این نیاز اختراع کنی، یعنی خلاقیت. یعنی نمی‌نشینی غُر بزنی، گلایه کنی، دست به دامن مادر و پدرت بشوی که یالا بیایید کمکم کنید یا یکی از راحت‌ترین راه‌حل‌های این روزها را به کار بگیری، جست‌وجو کنی ببینی بقیه با این نیاز چه کرده‌اند تا تو هم همان کار را بکنی.

هیچ جوری ترین اختراعات دنیا رز اختراع فندک زهرا شاهی

فری و وزی مخترعند. دوقلوهایی که مشکلات خودشان را دارند، اما دقیقا با مشکلات‌شان اختراعی برخورد می‌کنند، یعنی برای هر چیزی یک وسیله‌ای اختراع می‌کنند تا مشکل‌شان حل شود. اینکه چطوری با موش خانگی‌شان، فندک، صحبت کنند، نیازمند یک وسیله است. پس دستگاه مبدل زبان اختراع می‌کنند. آنها می‌خواهند بدون اینکه بقیه کیک خراب شود توت‌فرنگی رویش را بردارند، پس دستگاهش را اختراع می‌کنند. دل‌شان می‌خواهد هی اسمارتیز بخورند و کسی برای‌شان نمی‌خرد، پس ماشینی اختراع می‌کنند که سنگ را به اسمارتیز تبدیل کنند و .... فری و وزی همیشه باهم رقابت دارند. اما آیا رقابت آنها برنده‌ای دارد؟ همکاری بهتر از رقابت نیست؟

در مجموعه هیچ جوری‌ترین اختراعات دنیا سوال‌هایی مطرح می‌شود که شما را تشویق می‌کند نه‌تنها تا انتهای هر جلد، بلکه جلدهای بعدی را دنبال کنید تا ببینید سرانجام آن ماجرا چه می‌شود. مثلا آقای مخفی کیست؟ چرا مادر و نامادر این همه با هم فرق دارند؟ مادربزرگ مخترع بزرگ کجاست و واقعا کیست؟ بابا اصلا چه‌ کاره است و آقای ویلچر رون چرا واقعا روی ویلچر است؟ و در کنار این تعلیق‌ها، هر جلد ماجرای منحصربه‌فرد خودش را هم دارد و یک سرانجام و پایانی برایش در نظر گرفته شده است.

جلد اول رسیدن به مفهوم همکاری بین دوقلوها را روایت می‌کند و جلد دوم سراغ این می‌رود که بالاخره مامان خوب، چطور مامانی است. اما سوال‌ها و مساله‌های مطرح‌شده به همین راحتی بیان نمی‌شوند. نویسنده برای همراه‌کردن مخاطب خودش مسائل داستانی را پیچیده کرده و حل‌شان ممکن است به بعد موکول شود یا اینکه خواننده برای حل آن تلاش کند. یکی از این مسائلِ حاشیه‌ای که جذابیتی زیاد برای مخاطب کودک دارد، ماجرای ننه سرکوفت است. همسایه‌ای که مدام سرکوفت دو قلوها را به دخترش رز می‌زند بدون اینکه بداند اصلا دخترش چه خواسته‌ای دارد و استعدادش در چیست. ننه سرکوفت در یک پیچش داستانی، وقتی فکر می‌کند سرکوفت‌هایش جواب داده و دختر بی‌عرضه‌اش یک‌دفعه به یک مخترع تغییر ماهیت داده، تبدیل می‌شود به خانم پزی. یعنی راه‌به‌راه پز دخترش را به بقیه می‌دهد بدون اینکه دختر، خواسته و استعداد او برایش اهمیتی داشته باشد. این بستر برای خانم همسایه در جلد اول ساخته می‌شود.

زهرا شاهی هوشمندانه در جلد دوم از این مجموعه، وقتی دعوا- سر مادر و نامادر، سر روش‌های تربیتی و چطور یک بچه موفق داشته باشیم - بالا می‌گیرد از کاشت‌های جلد اول بهره می‌برد. خانم پزی به این اعتمادبه‌نفس رسیده که راه موفقیت دخترش از سرکوفت‌های او می‌گذرد و برای همین، حالا مادر یک نابغه ریاضی است. داستان‌های فرعی فقط به این ختم نمی‌شوند. فندک، موش خانگی فری و وزی که آخر جلد اول معلوم می‌شود یک نابغه است، در جلد دوم به فرزندی تبدیل می‌شود که نیاز به تربیت دارد و پدرش (یا مادرش) آقای ویلچر رون است. آقای ویلچر رون هم می‌خواهد تلاش خود را بکند تا در این راه یک والد موفق باشد. پس در این داستان‌ها همه‌چیز به همه‌چیز ربط دارد و این نقطه قوت اثر است. پیچش‌های داستانی، تصاویری که مکمل متنند و شخصیت‌پردازی معماگونه از مهم‌ترین ویژگی‌های این مجموعه است که نشر افق با تصویرگری‌های غزاله بیگدلو چاپ کرده و در این داستان‌ها روابط خواهر- برادری، والد- فرزندی و دوستی را در شکل‌های جدید و بامزه‌ای می‌بینید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...