علیه کلیشه | اعتماد


زنان ایرانی امروز بسیار توانمند و قوی‌تر از پیش هستند. این گزاره را نه از آن بابت نوشتم که بگویم ایشان از محدودیت‌ها و نابرابری‌های فرهنگی و اجتماعی و حقوقی رنج نمی‌برند، اتفاقا به‌رغم این کمبودها و فشارها و شاید حتی بتوان گفت، به علت آنهاست که این زنان توانسته‌اند روی پای خود بایستند و در تمام عرصه‌ها به موفقیت‌های چشمگیر و انکارناپذیر برسند. امروز زنان ایرانی در عرصه‌های مختلف علمی، ورزشی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به جایگاه‌های قابل توجهی رسیده‌اند و بخش عمده این موفقیت هم ناشی از دو عامل اصلی است، اول تلاش‌های شخصی و کوشش خودشان برای برداشتن موانع و مشکلات فراوانی که پیش روی‌شان است و دوم حمایت‌های نهاد خانواده.

شرقی غمگین: واکاوی یک تولد مفهوم»  شیوا علینقیان

قطعا اولی در این زمینه نقش مهم‌تری دارد و همه زن‌ها از حمایت‌های بسیار کارساز خانواده برخوردار نیستند. این را هم اضافه کنم که تاکیدم بر تلاش و کوشش شخصی در نیل به موفقیت، به معنای آن نیست که این موفقیت را امری فردی می‌بینم. بر عکس معتقدم به دلیل فقدان نهادها و حمایت‌های جمعی، زنان ایرانی ناچار آموخته‌اند و آموخته‌اند که خودشان روی پای خودشان بایستند و برای چیره شدن بر نابرابری‌ها دو چندان و بلکه صد چندان بکوشند. این وضعیت منحصر به ایران نیست. در بسیاری از جوامع جهان و به ویژه جوامع غیرغربی که نظام‌های فرهنگی سنتی در آنها کماکان و به درجات پاتریارشی [پدر میراثی] است، زنان با همت و تلاش فراوان توانسته‌اند تا سر حد امکان بر محدودیت‌ها غلبه کنند.

این مقدمه را برای معرفی کتاب «شرقی غمگین: واکاوی یک تولد مفهوم» از آن رو نوشتم که بر پیام و حرف اصلی این کتاب تاکید کنم. این کتاب علیه کلیشه «شرقی غمگین» موضع‌گیری می‌کند، نگاهی قالبی و از پیش مفروض که در نگاه پژوهشگران و محققان و فعالان سیاسی و اجتماعی غربی راجع به زنان جوامع غیر غربی و به ویژه زنان «شرقی» وجود دارد و آنها را سوژه‌هایی منقاد، ناتوان و همواره نیازمند کمک و یاری معرفی می‌کند. چنان که شیوا علینقیان در مقدمه کتاب نشان می‌دهد، این نگرش در ادامه همان نگاه آشنای شرق‌شناختی به جوامع غیرغربی قابل ارزیابی است و آن را باید در چارچوب مناسبات معرفت و قدرتی فهمید که در نظام‌های دانش «غربی» برای مطالعه جوامع «غیرغربی» ساخته می‌شود. به عبارت روشن‌تر، نویسندگان مقالات این کتاب نشان می‌دهند که زنان در جوامع غیرغربی، آن‌طورکه رسانه‌ها و نظام‌های دانش مدعی‌اند، افرادی عقب نگه داشته شده، تحت ستم، منفعل، فاقد توانایی و نیازمند دلسوزی نیستند، بلکه با تلاش و همت خودشان توانسته‌اند بر مجموعه مشکلات و سختی‌ها فائق آیند و از هر امکانی که پیش رو داشته‌اند، برای بهبود شرایط خودشان بهره جسته‌اند.

گردآورنده و مترجم این کتاب، دکتر شیوا علینقیان، جامعه‌شناس و پژوهشگر علوم اجتماعی خود یکی از زنان ایرانی است که توانسته به رغم دشواری‌های فرهنگی و اجتماعی و بعضا نهادینه در عرصه‌های پژوهشی و علمی حضوری موفقیت آمیز داشته باشد. او پیش‌تر هم در کتاب خواندنی و مهم «خط آبی کمرنگ» با مطالعه و نگارش تجربه مادری خود کوشیده بود نشان بدهد که زن طبقه متوسط ایرانی چطور با تجربه مادری مواجه می‌شود و در این مسیر برای آنکه بتواند سایر وجوه شخصیتی خود را فعال نگه دارد، چه چالش‌هایی پیش رو دارد.

در کتاب حاضر هم 6 مقاله کلیدی از پژوهشگرانی عمدتا با خاستگاه غیرغربی آمده که ضمن مباحث روش شناختی به تجربه‌های موفق زنان در کشورهای غیرغربی می‌پردازند و نمایانگر تلاش‌های ایشان است. کتاب از سه بخش اصلی تشکیل شده است. در بخش اول با عنوان مورد عجیب جهان سوم: منطق سلطه‌گر و فرودست ساز دانش، دو مقاله «آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید؟» نوشته گایاتری چاکراورتی اسپیواک و «سیطره چشم‌های غربی: پژوهش فمینیستی و گفتمان‌های استعمار» نوشته چاندرا تالپاده موهانتی آمده که به نقد روش‌شناسی و فلسفه فمینیستی مسلط می‌پردازند. بخش دوم سوءتفاهم‌های روش‌شناختی مطالعات فمینیستی مسلط را نشان می‌دهد. این بخش از دو مقاله «فمینیسم غربی و ناکارآمدی‌هایش در مطالعه زنان جهان سوم» نوشته اتل کرولی و «زن مسلمان: قدرت بازنمایی و خطر دلسوزی» نوشته لیلا ابولغد تشکیل شده است. بخش انتهایی کتاب نیز شامل دو مقاله است: «بازسازی جنسیت و در عراق: زنان عراقی در گیر و‌دار دیکتاتوری، جنگ، تحریم و اشغال» نوشته نادیه صادق العلی و «از حلقه‌های قرآنی تا حلقه‌های مجازی» نوشته امل لو رونارد که «نمونه‌های خوبی از کاربرد مباحث نظری و روش شناختی طرح شده در دو بخش قبلی هستند.»

کوتاه سخن آنکه کتاب «شرقی غمگین» ضمن نقد نگاه‌های مسلط پیشین به زنان جوامع غیر غربی، راه‌ها و دریچه‌های نویی را به زندگی و فعالیت‌های زنان در کشورهای غربی می‌گشاید و غیر از پژوهشگران، به همه زنان و مردان پیشنهاد می‌کند که با چشمانی باز به جامعه خود بنگرند و به روایت کرد و کار و فعالیت‌های زنان بپردازند. به نوشته مترجم «این شش مقاله از ضرورت تغییر در نگرش به جهان سوم سخن می‌گویند و اهمیت بازاندیشی در پیش‌انگاره‌هایی را که تا پیش از این مبنای فعالیت‌های علمی و کشف حقایق اجتماعی تلقی می‌شد، گوشزد می‌کنند؛ پیش‌انگاره‌هایی که از ارزش‌های لیبرالیستی و البته اقتصاد سیاسی کشورهای اروپایی و امریکایی نشات می‌گیرند».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...