دیالکتیک شیفتگی و نفرت، در جهت وحدت | شرق


کتاب گلیتلی از آن دسته کتاب‌هایی است که نسبت وثیقی با حیرت‌نامه‌ها و نوشته‌های ژورنالیستی درباره حکومت‌های دیکتاتور ندارد. او به جای تکرار کلیشه‌هایی راجع به هولوکاست و نسل‌کشی نازی‌ها، به زمینه‌های معرفت‌شناختی و اجتماعی- تاریخی احراز قدرت از سوی نازی‌ها اشاره می‌کند. جنگ‌های فدرالی بین ایالتی آلمان، مشکل کشورنشدن آلمان تا سال 1871، تحقیر ملی در صلح وستفالی، رکود اقتصادی آلمان در دهه 1920، لابی‌های مالی قدرتمند یهودیان در آلمان و جهان و تصورات اگزجره شده بخشی از جامعه از یهودیان، نضج‌گرفتن جریان‌های داروینیستی و به‌نژادی در غرب، همه و همه عواملی هستند که قرائت زمینه‌مند گلیتلی را برای نشان‌دادن چگونگی کسب قدرت از سوی نازی‌ها تکمیل می‌کند.

ایمان‌‌آورندگان واقعی‌ هیتلر: چگونه مردم عادی نازی شدند» [Hitler's true believers : how ordinary people became Nazis]  رابرت گلیتلی [Robert Gellately]

1. تاریخ آلمان و مسیر شگفت‌انگیز اتحاد
تاریخ آلمان را باید تاریخ تقلای یکپارچگی دانست. مرزهای متزلزل، نبردها و رویارویی داخلی در سپهر فدرالی جامعه آلمان دارد؛ ضرورت همبستگی ملی را آشکار می‌کند، درواقع در سال 1871 بود که آلمان کشوری مستقل شد. بخش مهمی از این اتحاد به کوشش بیسمارک ممکن شد؛ اما بعد از جنگ جهانی اول نیز ایالت‌های فدرال با هم می‌جنگیدند و جامعه مردمی و توده‌ای آلمان از هم پاشیده شده بود و اقتدار دولت را ضعیف کرده بود. از این بابت برآمدن نازی‌ها برآمده از عطش به اتحاد ملی بود. «حس احیای مجدد که در ارائه قانون توانمندسازی در تاریخ 23 مارس رایشتاگ هم مشهود بود» (گلیتلی،229:1400)، بودند. به این اعتبار اساسا می‌توان یکی از علل استقبال از نازی‌ها از سوی بخش‌هایی از جامعه را ذیل پروژه ملت‌سازی گنجاند.

2. پشتوانه‌های نظری دولت نژادی هیتلر
1-2) داروینیسم عامیانه: از چندین دهه قبل از به قدرت رسیدن هیتلر، نظریه‌های نژادی بخشی از فضای گفتمانی آلمان را تسخیر کرده بود. نویسندگان زیادی داروینیسم مبتذلی را تبلیغ می‌کردند که بر‌اساس‌آن، عدم نابودی ضعفا و حمایت جامعه دلسوز از حفظ ایشان، به اختلاط نژادی و نتیجتا انحطاط نژادی منجر می‌شود. از آن سو یک نهضت بین‌المللی «اصلاح نژاد» از دوره فرانسیس گالتون که نیای مشترکی با چارلز داروین داشت، آغاز شده بود. آلفرد پوتز نیز مطالبی را در سال 1895 درباره بهداشت نژادی مطرح کرد و این کتاب به یکی از بنیان‌های آموزه‌های اصلاح نژاد آلمانی تبدیل شد.

2-2) ظهور ناسیونال سوسیالیسم؛ طلوع سپاه توفان:
1-2-2) حرکت از طبقات به توده: سه شاخص اصلی ناسیونال سوسیالیسم، نژاد، سوسیالیسم و یهودستیزی است. اعلامیه سال نو 1933 هیتلر اذعان داشت که: ناسیونال سوسیالیسم نه در قالب حزبی پارلمانی، بلکه به‌‌عنوان حزبی با جهان‌بینی است؛ اما ناسیونالیسم نازی‌ها به دنبال نوعی «جامعه مردمی و توده‌ای آلمانی» (همان،199) بود. به عبارت دیگر رایش سوم با این کار به دنبال فراتر‌رفتن از مبارزات طبقاتی و جایگزین‌کردن توده با طبقات بود. در همین راستا، گوبلز ایده تغییر نام روز کارگر به روز ملی کار را مطرح کرد و «تجلیل از دهقانان در آخرین یکشنبه سپتامبر را تحت عنوان روز ملی برداشت محصول پیشنهاد کرد» (همان،201:1400). طبیعی است که بار طبقاتی عنوان «روز ملی کار» بسیار کمتر از «روز کارگر» است و از این طریق حزب خط تمایز خود را بهتر و بیشتر با احزاب مارکسیستی نمایان می‌کرد.

2-2-2) یهودستیزی؛ علیه حاکمیت پول و ابتذال: گلیتلی نشان می‌دهد که یهودستیزی در آلمان یک‌شبه و با آمدن نازی‌ها به وجود نیامده است. پیش از ظهور نازی‌ها نیز بخشی از جامعه آلمان نسبت به یهودیان، تصوری منفی داشتند. آنها تصور می‌کردند که ریشه بسیاری از مشکلات اقتصادی جامعه، منفعت‌طلبی یهودیان بوده است. سرمایه‌دارانی که منافع فردی‌شان چه در صلح، چه در دوران جنگ، بر منافع جمعی‌شان مقدم است. یهودیان به علت پیشینه تاریخی تجارت، دارای لابی‌های قدرتمند مالی در آلمان و جهان بودند. تجاری که با مسلک بازاری طبیعتا بیشتر از اینکه به فکر اخلاقیات جامعه باشند، به دنبال منفعت خود بودند. در همین راستا هیتلر نیز معتقد بود یهودیت به معنای نگرش خودپسندی و خودخواهانه به کار است که نقطه مقابل سوسیالیسم آلمانی و آریاگرایی هستند؛ زیرا که آریاگرایی به معنای «درک اخلاقی» از کار است.

3. برآمدن رایش سوم و شیوه‌های جذب‌ هواداران
1-3) امتزاج محبوبیت و اقتدار: هیتلر معتقد بود نوعی راهبرد سیاسی را طرح‌ریزی کرده که براساس‌آن بتواند اقتدار دولت را بازگرداند. اقتداری که در سال‌های 1918-1919 از بین رفت. این اقتدار باید بر پایه محبوبیت، اجبار و سنت باشد. (همان،207). حرف اصلی هیتلر این بود که «محبوبیت ناپایدار است، اگر با زور ترکیب نشود» (همان،208). از آنجا که حامل و عامل تحمیل و اجبار در هر دولتی قوه قهریه و نیروهای نظامی آن کشور است، هیتلر باید «ارزش‌های نظامی را به ارزش‌های اجتماعی یک ملت» (همان،215) بدل کند. تبدیل ارزش‌های نظامی به ارزش‌های اجتماعی نیازمند فرایند متمرکزسازی از بالا و هم‌گرایی ساحت‌های مختلف در راستای یک خط واحد بود؛ چیزی که هیتلر آن را «هماهنگی» می‌نامید.

2-3) خیل عظیم بی‌کاران و ممکن‌کردن ناممکن‌‌ها: یکی از چالش‌های اساسی دولت هیتلر، مسئله بی‌کاری بود. هیتلر با بنا‌نهادن نظام صنعتی قدرتمند به بی‌کاری خاتمه داد. واقعیت این است که در دهه 1930 هیچ کشور صنعتی اروپایی و البته آمریکای شمالی توان دستیابی به چنین آمار خیره‌کننده‌ای نداشت. یک سال قبل از رسیدن هیتلر به صدراعظمی، میزان بی‌کاری آلمان 43.8 درصد و تقریبا دو برابر 22.1 درصد انگلستان بود. درواقع «کلید حصول قدرت، بحران اقتصادی بزرگ بود، حل‌کردن مشکل بی‌کاری راه حیاتی و خطیر تأمین امنیت دیکتاتوری جدید و متمایل‌کردن بخش‌های بزرگی از ملت به ناسیونال سوسیالیست‌ها به شمار می‌رفت» (همان،280). از این بابت می‌توان گفت دولت یک امر سخت و تا حدودی ناممکن را در راستای افزایش محبوبیت خود به امری ممکن بدل کرد.

3-3) تهییج توده‌ها با انتزاع؛ سلول‌های دستگاه ایدئولوژیک دولت: یکی از روش‌های نازی‌ها برای جذب توده‌ها، ارائه حرف‌های کلی، انتزاعی و رمانتیک بود. هیچ برنامه انضمامی اقتصادی وجود نداشت؛ اما الفاظی مانند «ملی»، «آلمان»، حفظ و «حراست از ملت»، «وظیفه»، «هماهنگی»، «رهایی»، «نجات آلمان»، جلوگیری از «انحطاط آلمان» و... برای تهییج توده‌ها استفاده می‌شد. این الفاظ در سخنرانی‌های هیتلر و دولتمردان نازی بارها به کار می‌رفت. نمونه آن سخنرانی هیتلر در کاخ ورزشی برلین هیتلر بود که «باعث شد میلیون‌ها قلب آلمانی، داخل و خارج از رایش، به صورت واحد با هم بتپند» (همان،245). یکی از نظریه‌پردازان جبهه کار در اهمیت مبهم‌بودن و سخنان انتزاعی می‌گوید: «هیچ نقشه و طرح سوسیالیستی تثبیت‌شده‌ای وجود ندارد و این مزیت است، حتی تضمینی است که اقتصاد آلمان در جزمیت گرفتار نخواهد شد». (همان،263).

کتاب «ایمان‌‌آورندگان واقعی‌ هیتلر: چگونه مردم عادی نازی شدند» [Hitler's true believers : how ordinary people became Nazis] اثر رابرت گلیتلی [Robert Gellately] و با ترجمه وحید فراهانی‌پور در سال 1400 به همت نشر طرح‌نو در قطع رقعی و در 660 صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...