هشتم بهمن، سالروز درگذشت سیدحسن تقیزاده است. آنچه میآید بریدههایی از «مقالات تقیزاده» است به انتخاب امید حسینی که در کانال شخصیاش (آهستان) منتشر شده است:
درباره عقاید افراطی
نباید در اذهان جوانان فرونشانیده شود که دوستی ملت خود با دشمنی ملل دیگر توأم است و قدرت و عظمت و سعادت ملت در جنگ با خارجیان و غلبه بر آنان و گرفتن خاک و ثروت و حقوق انسانی آنهاست. اگر خدای نخواسته امروز در ترویج صفت وطندوستی این رویه استعمال شود و به اصطلاح بعضیها جوانان ملت را پیرو مسلک ضاد و الف نماییم، یقین است که مضرات آن در آتیه برای سلامت عقل مزاج و ذوق ملت و سعادت دنیوی، اگر بیش از بیقیدی سابق یعنی تفریط نباشد، کمتر نیست.
این حرف را امروز کمتر کسی جرات میکند بگوید و پندی آزادهوار بدهد ولی وقتی که کتب شیخ صدوق و شیخ طوسی و نوبختی و سید مرتضی علمالهدی را در تشیع با کتاب شهاب ثاقب ملامحمود نظامالعلما که در مثالب و مطاعن خلفا از هزلیات سوزنی و یغما و قاآنی صد برابر بدتر و زشتتر و کثیفتر است (در ایران چاپ شده و کتاب مرغوب بعضی آخوندهای بیشرم پنجاه سال پیش بود) مقایسه بنمایید، معنی این اخطار آشکار میشود.
تدین پاک و بیتعصب که منزه از قشریات خنک و بیمزه و بیروح میباشد، دست و دل و جان انسان را از خیلی آلودگیها پاک نگاه میدارد و معاشرت با دارندهی ایمان را بر هر کس گوارا میسازد. اعتماد حقیقی را جلب و معاونت به نوع، خصوصا بدبختان را باعث میشود. ضمنا صفای روح و راحت قلب و خضوع وجدانی که نتیجهی آن است، خود یک عالمی است که با زور و زر نمیتوان به دست آورد.
ولی جنبههای بد و شرهای افراط در این رشته و منحرف شدن آن از صراط مستقیم خود و طاری شدن تعصبات کثیف و ظواهر بیمزه و اعتقادات مضر و بیمعنی، عمر تلف کن و عوارض و برگ و ساز بیشماری که جزو اصول و فروع آن شده و اغلب اصل را مستحیل و جزو ضعیف یا اصلا گم کرده است، صد هزاران بار نتایج مضره آن را از فواید اساسی آن بیشتر نموده و موجب هزاران سال جنگها و خونریزیها و فتنهها و بیرحمیها و وحشیگریهای سبعانه شده که طاعون و سل و حصبه آن کار را نکرده است و همین تعلیمات افراطی است که شاگرد و معلمین دارالفنون طهران را در قریب هشتاد سال قبل بر شرکت در مثله کردن شخصی که اعتقاد به خدا و انبیا هم داشته ولی مجذوب اعتقاد دینی جدیدی شده بود، برانگیخت.
از هزاران مثال ممکن اگر فقط کتب اشعری و یا حلیةالمتقین و جنادالخلود خودمان را با باب طهارت کتب فقه در نظر بیاورید، نتایج مسخ دین در اثر افراط روشن میشود.
اگر در اندازه تعلیم و میزان معتدل آن افراط شود یا در انتخاب قسمتهایی از علم که باید تعمیم گردد به راه خطا برویم، پس از نیم قرن، قومی به وجود خواهیم آورد که افراد آن نه صحت مزاج خواهند داشت و نه سلامت عقل و ذوق!
همچنین وطنپرستی نیز مایه بقای ملت و اتحاد قومی و تعاون اجتماعی است و هم وسیله حفظ مملکت از شر طمع خارجیان. لکن ایجاد یک رقابت شدید با ملل خارجه و مسابقه و مقابله در هر امری با آنها و مربوط کردن فواید و لزوم هر امر مستحسن و هر رشته از آثار تمدن را به این که رقیب در آن رشته پیش افتاده یا میافتد، مضراتش بر فواید آن غلبه دارد. (جلد هفدهم، صفحه ۱۰۴)
ارتباط انحطاط ملت و اخلاق
سر اصلی انحطاط ملت ما در مبانی اخلاقی است و نقصی که از این حیث وجود دارد، با تاریخ مملکت مربوط است. استیلاهای پیدرپی اقوام خارجی و ظلم مفرط داخلی و جنگهای مستمر، روح مردم این مملکت را علیل و ذلیل نموده، قدرت اخلاقی را درهم شکسته و قوای روحانی لازم برای استقامت در مقابل حوادث و ظلم را ضعیف ساخته است.
سستی اخلاق اجتماعی و زوال استحکام و متانت در خصائل شریفهی روحی، حس شرافت و حیثیت فردی را هم متزلزل میسازد و بنابراین همانطور که جسم ضعیف و ناتوان و بیقوت، قدرت مقاومت در مقابل حملات امراض بیشمار محیط خود را نداشته و به انواع دردها به سهولت مبتلی میشود، روح ضعیف نیز معرض امراض روحی که برای بقاء فرد و نوع، مضر و بلکه مهلک است میگردد. (جلد هجدهم، صفحه ۷۷)
مدرسه و آموزش نسل نو
فراموش نمیکنم که وقتی قشون روس، اولین قدم خود را به خاک پاک ایران گذاشت، یعنی به بهانه آوردن آذوقه وارد تبریز شد، جمعی از وطنپرستان خالصالعقیدهی عوام بازاری که قلبی چون ملائکه و حسنی چون فرشته، لکن عقلی چون بره داشتند، بیاندازه متأثر بوده و بیچارههای بدبخت نمیدانستند چه بکنند و شب و روز، آه سرد میکشیدند که نتیجه یازده ماه بلکه سه سال زحمت جانفرسایشان، ورود خارجی باشد!
یکی از ملکسیرتان که مرد تاجر پیری بود، در کوچه به من رسید و با یک تحسری رقتانگیز و معصومانه پرسید فلانی، شما میدانید اینها کی از اینجا میروند و ما صاحب خاک خود میشویم؟ من عمدا گفتم آیا اولاد دارید؟ گفت چرا؟ گفتم آنها را به مدارس جدیده بفرست، علم بیاموزند، اگر میخواهید اینها بروند!
خیال کرد مسخره میکنم و باز پرسید فلانی راستی اینها کی میروند؟ و من باز سعی کردم که حالی کنم که حرف من جدی است. ولی حالی نشد و گفت: من فکر حالا را میکنم، آنکه تو میگویی عمر من وفا نمیکند ببینم! (جلد هجدهم، صفحه ۱۹۶)
تحقیر یا وحدت
در ولایات ترکی زبان، مامورین فارسی زبان مرکزی که حتی ترکی هم ندانند، و قوم محلی را مدام تحقیر و توهین میکنند و هیچگونه محبتی به آن جماعت بدبخت ندارند و همچنین مامورین شیعه در ولایات سنینشین که از نادانی، اسائه ادب به مقدسات مردم بکنند و عمال دولت مرکزی در ولایات کردنشین که کردی ندانند و گاهی کرد را تحقیر نموده، طائفهای از جن بشمارند و یا سلوک نامناسب با «اهل حق» داشته باشند، خدمت به وحدت ملی نمیکنند بلکه درست نتیجه معکوس حاصل میکنند. دولت امپراطوری عثمانی با نظیر این خطاهای منکر، شیرازهی مملکت خود را گسیخته و برباد داد. (جلد هجدهم، ۴۲۹)
ایران رنج فراوانی برده است
اگر رنج بسیار به ملتی حق دهد که خواستار همدردی ملل بزرگ باشد، پس ایران همانند هر کشور دیگری که مورد بدرفتاری قرار گرفته است، حق توجه از سوی این ملل را دارد. تاریخ شکنجه و عذابی که ایران تحمل کرده، چنان طولانی است و رفتاری که با او شده چنان ستمگرانه بوده است که به زحمت میتوان کشور دیگری را در جهان یافت که این چنین مورد ستم قرار گرفته باشد.
ایران به عنوان کشوری مستقل، پیوسته و به طور منظم و برنامهریزی شده از حقوق ملی خود محروم گشته است. این کشور به ترتیب از حق داشتن نیروی دریایی در آبهای خویش (در سال ۱۸۲۸)، از حق احداث راهآهن در خاک خویش (۱۸۸۹)، از حق وامگیری آزادانه از خارج (۱۹۰۰) از آزادی اصلاح تعرفه گمرکی (۱۸۲۸ تا ۱۹۰۳) از حق اعطای هرگونه امتیاز به خارجیان برای هر اقدام بدون رضایت دو همسایه قدرتمند خویش (۱۹۱۰) از حق استخدام خارجیان برای بهرهگیری از خدمت آنان (۱۹۱۱) از حق داشتن ارتشی منظم (۱۹۱۲) و غیره و غیره محروم شده است.
ایران را مجبور کردند قراداد ۱۹۰۷ روس و انگلیس را که کشور را به دو منطقه نفوذ تقسیم میکرد، بپذیرد. بسیاری از امتیازهای سیاسی و اقتصادی با شرایط مغایر با استقلال و حاکمیت کشور، با تهدیدهای نظامی و فشارهای مالی به زور از ایران اخذ شده است. کشور هنوز در اشغال ارتشهای بیگانه است و مرتبا در امور داخلی آن مداخله میکنند. حکومت وحشت در ایالات اشغالی هنگام تسلط روسیه، از بدترین نوع آن بوده است.
کوتاه سخن، ایران درست در زمانی که برای تجدید حیات و اصلاحات مبارزه میکرد، به زنجیر کشیده شد و با بدتر شدن اوضاع در روسیه، تا حد خفگی پیش رفت. ایران در طول جنگ جهانی به رغم اعلام بیطرفی مورد تهاجم ارتشهای متخاصم قرار گرفت و از تمام نگرانیها و هراسهای جنگ، رنج کشید.
یادداشت سید حسن تقیزاده درباره خواستهها و آرزوهای ایران، خطاب به کنفرانس صلح پاریس، ۱۹۱۹