ایرانیان کورکورانه خود را با ایدههای جدید و محصولات مصرفی تطبیق ندادند، بلکه آنها را به چالش کشیدند... «اندرونی» که غربیها به آن انگ مکان زندانی کردن و ستم به زنان زده بودند، به یکی از مراکز فعالیت سیاسی بدل شد... برنامه اصل چهارم ترومن، کمک به دختران جوان ایرانی بود تا بتوانند سلیقه خود را در دکوراسیون و مبله کردن خانههایشان پرورش دهند... اتاق ناهارخوری مطابق با ایده خانه امریکایی بر اساس یک خانواده کوچک پیکرهبندی شده بود
محسن آزموده | اعتماد
تفکیک سفت و سخت و بعضا نادقیق و مبهم حوزه عمومی و خصوصی، در مطالعات مربوط به تحولات اجتماعی و سیاسی، موجب شده که ما معمولا در بررسی این دگرگونیها، از آنچه در خانه و فضاهای شخصی رخ میدهد، غافل شویم و صرفا دگردیسیهای تدریجی یا دفعی را در عرصه نهادهای عمومی، سیاسی و اجتماعی مثل دولت و موسسات و نهادهای دولتی یا خصوصی مثل دانشگاهها یا بانکها یا بازار یا ... دنبال کنیم. حال آنکه آن تحولات سیاسی و اجتماعی و نحوه واکنش مردم به آنها، در زندگی خانگی و خانوادگی افراد و در امور به ظاهر پیش پا افتادهای، مثل معماری خانهای که در آن زندگی میکنیم، یا نحوه چیدمان وسایل و ابزارآلات و نوع کالاهای مصرفی یا حتی شیوه نشستن و برخاستن در مناسبات خانوادگی در خانه، چشماندازی عمیق و بسیار جذاب بر نحوه این دگرگونیها و نوع واکنشهای فعالانه یا منفعلانه آدمها و به طور کلی شکل بدهبستان آنها با رهاوردهای جدید و نوع از آن خود کردن آنها، میگشاید. پاملا کریمی [Pamela Karimi]، استادیار تاریخ هنر در دانشگاه ماساچوست در کتاب ارزشمند و خواندنی «زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران» [Domesticity and consumer culture in Iran : interior revolutions of the modern era] به تعبیر خودش به بررسی «انقلابهای داخلی در عصر مدرن» در جامعه ایران پرداخته و نشان داده که چگونه جامعه و مردم ایران در مواجهه با فرهنگ و تمدن جدید واکنشی فعالانه و خلاقانه نشان دادند و کوشیدند واردات مصرفی فرهنگ و تمدن جدید را، از عادتوارهها و اندیشهها و ایدههای جدید گرفته تا شکل معماری فضاهای داخلی و کالاهای مصرفی مثل کولر و صندلی و... متناسب با سنتها و میراث فرهنگی و نیازهای خودشان شکل بدهند. برای آشنایی خوانندگان، با او در این باره گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
منظورتان از زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در این کتاب چیست و چرا چنین دیدگاهی برای بررسی تحولات اجتماعی اهمیت دارد؟
برای پاسخ به این سوال خوب شما لازم میدانم کمی مساله را باز کنم و اشارهای داشته باشم به زمینه گسترده مطالعات خانه مدرن و زندگی خانگی و مخصوصا ارتباط آن با مساله زنان خارج از مرزهای ایران. در اروپا در سالیان قبل از جنگ جهانی دوم و خصوصا با آغاز انقلاب صنعتی، فرهنگ مصرفی بر اساس جنسیت افراد خانواده به نوعی شکل گرفته بود. از همان اواسط سده نوزدهم میلادی، فضای زندگی از محیط کار متمایز شد. فضای عمومی و منازل مدرن و روشهای تميیز دادن نقشهای جنسیتی، ماحصل اقتصاد صنعتی و سرمایهداری بود. در خلال دو جنگ جهانی، مادامیکه فعالان سیاسی و چهرههای شناخته شده مثل رزا لوکزامبورگ در تلاش برای کسب برابری جایگاه زنان و مردان در فضاهای اجتماعی بودند، طراحان و معمارانی همچون مارگارت شوته-لیهوتزکی مشغول به طراحی منازل و آشپزخانههای بهداشتیتر، بهینهتر و مطلوبتر بودند تا زندگی زنان را در محیط خانه هم بهبود بخشند. بعد از جنگ، علمی کردن کار در خانه و اداره خانه به موازات نیازهای بهداشتی و اقتصادی بار دیگر مورد توجه فمینیستها و فعالان اجتماعی قرار گرفت.
مثلا طی دورانی که حومههای شهری گسترش مییافتند، فمینیستها به این فکر افتادند که به بررسی مشکلات زنان در خانه بپردازند. بتی فریدان، فمینیست، فعال اجتماعی و نویسنده امریکایی در کتاب «راز و رمز زنانه» زن خانهدار ساکن حومه شهرهای امریکا را چنین توصیف کرد: «تصویری رویایی که شاید رشک زنان را در جهان برمیانگیخت». اما واقعیت امر چنین نبود. فریدان با تکیه بر مثالها و شواهد فراوان به خوانندگانش چهرهای دیگر از این زن رویایی را نشان داد. او علنا ثابت کرد که اغلب زنان امریکایی در این دوره از زندگی کسالتبار همراه با کار طولانی و مکرر در حومه شهرها رنج میبردند. اما برای درک بهتر منطق جنسیتی شدن فرهنگ مصرفی در منزل، مهم است که نگاه خود را از امریکای شمالی بعد از جنگ جهانی دوم فراتر بریم. در واقع نه فقط در امریکا بلکه با اینکه مطالعات امریکایی و اروپایی فوقالذکر حاوی اطلاعات مفیدی هستند، ضرورتا قابل انطباق به تجربه سکونت و مصرفگرایی خانگی در خاورمیانه یا هر جای دیگری، فرای جهان غرب نیستند. اما این مطالعات، روشهای تحلیلی در اختیار ما قرار میدهند که برای درک رابطه جنسیت، زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در جهان خاورمیانه هم به کار میآیند.
یکی از جذابترین بخشهای کتاب شما، مباحثی است که درباره تحول معماری داخلی خانهها متناسب با تحولات جدید، ارائه کردهاید. این تحولات معمولا از چشم نه فقط اصحاب علوم اجتماعی و تاریخنگاران که از دید خود مردم هم میافتد و به آنها کمتر توجه میشود. به نظر شما اهمیت این تحولات در نحوه فضاسازی خانهها در چیست و این دگرگونیها چه چیزی را نشان میدهد؟برای بررسی تحول در زندگی خانگی ایرانیان چه باید کرد و در این مسیر چه دشواریهایی پیشرو است؟
البته اینکه بگوییم به مساله خانه و فرهنگ مصرفی و زندگی روزمره ایرانی توجه نشده کم لطفی است. کارهای دکتر عباس کاظمی و مسرت امیرابراهیمی که در خود ایران هم چاپ میشوند، بسیار قابل تحسین است. در کتاب من سعی شده مساله معماری خانه به مسائل فرهنگی، ملی-مذهبی و سیاسی بسط داده شود. البته باید این نکته را یادآور شوم که این کتاب زمانی در امریکا چاپ شد که مطالعات در این زمینه بسیار کم بود. ده سال پیش که کتاب منتشر شد، اکثر مطالعات مربوط به فرهنگ خانه ایرانی و مساله اقتصاد مسکن بود.
به طور کلی میتوان گفت که تا ده سال پیش در پژوهش تاریخ مدرن ایران، به مطالعه مهاجرت روستاییان به شهرها و توسعه مسکن شهری، توجه فراوانی شده بود. بخشی از این توجه به مهاجرت به دلیل این بود که «مشکل مسکن» یکی از چالشهای اصلی رژیم محمدرضا شاه پهلوی بود و بخشی دیگر از آن به این دلیل بود که فقرا و بیخانمانهای شهری در تحولات انقلابی ۱۹۷۹ نقش مهمی ایفا کردند. از دهه ۱۹۶۰ ، پایاننامهها، کتب و مقالات بسیاری مستقیم یا غیرمستقیم، هم در طول دوره پهلوی و هم بعد از انقلاب اسلامی، مشکل مسکن را مورد بررسی قرار داده بودند و من وقتی مشغول مطالعه برای کتابم بودم، خیلی از اینها را بررسی کردم که بسیار هم آموزنده بودند. اما اکثرا از دیدگاه اقتصادی و سیاسی به مساله پرداخته بودند. من سعی کردم در کتاب خودم یک زاویه انسانی به ماجرا بدهم. ضمنا قابل یادآوری است که تا ده سال پیش اکثر مورخان معماری به بناهای عمومی میپرداختند و آنها را در بستر اجتماعی و سیاسی بررسی میکردند.
مورخین معماری مدرن و باستانشناسی ایران بارها یادآور شدهاند که چگونه بناهای یادبود و آثار و بقایای باستانی به احساس هویت ملی و قدرت سیاسی کمک کردهاند. اما به دیگر عناصر ظاهرا مهم و ملموس مانند مبلمان خانگی و محصولات مصرفی مورد استفاده در زندگی روزمره توجه اندکی شده است. شاید یک تغییر انقلابی در رژیم و ساختار قدرت ضروری بود تا به یادوارهای مانند بنای آزادی که سابقا شهیاد نامیده میشد، معنای جدیدی داده شود، اما اشیای در دسترس زندگی روزمره مانند ماشین رختشویی و صندلی هم میتوانستند به آسانی معنای اصلی خود را از دست دهند و به محض اینکه وارد خانه یک نفر شدند معنای جدیدی به خود بگیرند. این اشیا در رواج احساسات جدید ملیگرایی و پررنگ کردن نقشهای جنسیتی در اجتماع نقش ایفا میکردند. منزل و محتوای آن نه تنها فرهنگ محیط خانگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داد، بلکه به موضوع مورد علاقه اصلاحگران، شرکتهای تبلیغاتی و حتی روشنفکران و سیاستمداران هم تبدیل شد.
مثلا در اوایل دوره پهلوی موضوع پیش پا افتادگی نشستن روی صندلی، در مطبوعات عمومی به طرز جالبی بحثبرانگیز میشد. در این کتاب توضیح میدهم که ایرانیان کورکورانه خود را با ایدههای جدید و محصولات مصرفی تطبیق ندادند، بلکه آنها را به چالش کشیدند. ایرانیان قادر بودند جوانب مشخصی را از میان آنچه مدرن، جدید یا بیشباهت به روال معمول و سنتی زندگیشان میدیدند، برگزینند و از قبول و خرید بقیه ایدهها و محصولات وارداتی سرباز بزنند. این مطالعه، در حقیقت، یک بررسی تاریخی از پایین به بالا درباره واکنشهای روزمره شهروندان و به ویژه زنان، در برابر تغییرات اجتماعی و فرهنگی است. به هر حال صحبت در این باب میتواند به درازا بکشد. بگذارید اینجا سخن را کوتاه کنم و به بخش آخر سوالتان بپردازم. در پاسخ به قسمت آخر سوالتان باید بگویم که مطالعه در زمینه مساله خانه و زندگی خانگی کار آسانی نیست. آرشیوهای معماری غیردولتی اکثرا محدودند و اجازه ورود به خانه خصوصی مردم هم کار سخت و بعضا غیرممکنی است. از اینرو چنین مطالعهای همیشه دشوار است. اما من فکر میکنم با استفاده از روشهای میدانی خلاقانه میتوان بر این مشکلات فائق آمد.
فصل نخست کتاب شما، به مساله بحثبرانگیز حرمسرا در تاریخ فرهنگ ما میپردازد، فضایی به ظاهر داخلی که عمدتا در کلیشههای شرقشناسانه، به مکانهایی به شدت بسته و محدود و راکد و صرفا برای لذتطلبی مردان ثروتمند و قدرتمند، اختصاص داشته. شما در این فصل نشان میدهید که اولا مرزبندی رایج میان حوزه خصوصی و حوزه عمومی چنانکه در مطالعات مذکور آمد، چندان دقیق نیست و ثانیا آدمها در حرمسراها و فضاهای داخلی، آنطور که گفته میشده، منفعل نبودند. اگر ممکن است در این زمینه توضیح دهید.
برای قرنها، کلمه حرم -یا اندرونی- برای ارجاع به فضای خانه در جهان اسلام به کار میرفت. همه این را پذیرفته بودند که پیش از ورود معماری مدرن، منازل مسلمانان-خصوصا منازل ثروتمندان- به خاطر وجود محیط منحصرا زنانه حرم، کاملا جنسیتی بود. اما این فضاهای جنسیتی همیشه آنطور که خارجیان، خصوصا بازدیدکنندگان غربی، توصیف میکردند، دور از دسترس و «زندانگونه» نبود. اخیرا پژوهشگران این کلیشههای پذیرفته شده درباره حرم را کنار گذاشتهاند و نشان دادهاند که مضامین فراتری از آنچه در دیدگاه تنگنظرانه موجود در برخی منابع غربی تصویر شده، وجود دارد. بسیاری از تاریخنویسان به ما نشان دادهاند که چگونه زنان حرم سلطانهای عثمانی و شاهان قاجار گاهی نقشهای مهمی در جامعه بازی میکردند.
مثلا اینکه چطور برخی زنان عثمانی اکثر اوقات خود را صرف وقف مدارس و مساجد میکردند یا اینکه چطور زنان حرم ناصرالدین شاه در قضیه جنبش تحریم تنباکو نقش کلیدی ایفا کردند. در سال۱۸۹۲ میلادی «اندرونی» که غربیها به آن انگ مکان زندانی کردن و ستم به زنان زده بودند، به یکی از مراکز فعالیت سیاسی بدل شد. در واکنش به انحصار اعطایی به سرگرد جرالد تالبوت بریتانیایی به منظور کشت و فروش تنباکوی ایران، اعتراضات گستردهای صورت گرفت، اما این تحریم تنباکو توسط زنان حرم بود که نهایتا ناصرالدین شاه و دودمان قاجار را به لغو امتیاز وادار کرد. فضاهای خصوصی طی بازه زمانی بیش از یک قرن تغییرات متعددی را تجربه کردند که این تغییرات لزوما به صورت خطی پیش نمیرفتند.
برخی فضاها که در بازههای زمانی به شدت غربی شده بودند، در زمانهای دیگر دوباره به کارکرد اصلی و مقصود سنتی خود بازگشتند. اغلب سنت و مدرنیته میان فضاهای خصوصی و عمومی در نوسان بود. هر چه فضاهای عمومی، غربی و سکولارتر میشدند، فضاهای خصوصی بیش از پیش حفظ میشدند. بیش از چهار دهه بعد، زمانی که با فرمان کشف حجاب رضاشاه فضای عمومی بیش از پیش سکولار شده بود، در سال ۱۹۳۶، بار دیگر فضای اندرون از فضای عمومیجدا و ایزوله شد. زنان که بر عقاید مذهبی خود مقید بودند و پرده داشتند، از خیابانهای اصلی محروم شدند و به اجبار از مسیرهای فرعی تردد میکردند. زنانی که تمام عمر خود چارقد بر سر داشتند، اگر چنین نمیکردند، چارهای جز حبس در اندرون برایشان نمیماند. در نتیجه همانطور که هما هودفر، جامعهشناس گفته است: «زنان بیش از پیش به مردان وابسته شدند، زیرا در این شرایط برای انجام امور سابق خود به کمک مردان نیاز داشتند. این فرصت قدرتی را به مردان برای کنترل زنان داد، قدرتی که پیش از آن نداشتند. علاوه بر این، این وضعیت منجر به جاافتادن نگرشی شد که طبق آن، خانههای خالی از مرد بالغ، عجیب و غریب پنداشته میشدند». روایت فوق پیچیدگی تعامل میان عرصه «عمومی» و «خصوصی» را در دهههای بعد نمایش میدهد. در دوران رضاشاه، با توجه به اینکه فضای عمومی به سوی سکولار شدن پیش میرفت، فضای خانه به جایی بدل شد که مردم میتوانستند مراسم مذهبی خود را با آزادی بیشتری در آن به جا بیاورند.
شما به برنامهریزیهای غربیها در قالبهای متنوع مثل ایجاد مدارس و ارائه راهکارهایی برای آموزش دانش خانهداری اشاره کردید. تا چه حد این برنامهها موفق بودهاست؟
بله، در کتاب من به برنامههای کار در خانه یا اقتصاد خانه اصل چهار ترومن اشاره کردهام. در وهله اول ممکن است این برنامهها کاملا جنبی و غیر قابل اهمیت به نظر برسند. اما به نظر من این برنامهها و سایر فعالیتهای بخشهای آموزشی و تبلیغاتی بسیار موثر بودند. به بیان دیگر, معماری به خودی خود کافی نبود که فرهنگ خانه در ایران را تغییر دهد. باید در کنار آن کارهای آموزشی هم انجام ميشد که رژیم پهلوی در این باب بسیار فعالیت کرد و اکثرا هم با کمک نیروهای غربی یا متخصصان آموزش دیده در غرب این کارها انجام میشد. البته اکثر این برنامهها و روزنامهها و کتب در اختیار طبقه بالا و متوسط بودند. اما با توجه به شواهد میتوان چنین پنداشت که طبقات پایینتر هم از طبقات بالاتر تقلید میکردند. در واقع یک حالت چشم و همچشمی به وجود آمده بود. حالا بگذارید در باب برنامه اصل چهار ترومن کمی توضیح بدهم.
تلاش امریکا برای مقابله با نفوذ کمونیسم به ایران در سال ۱۹۵۳، به «سیا» (CIA) و «امآی سیکس» (MI6) این فرصت را داد تا حامی مالی کودتا علیه مصدق باشند. این نقطه آغاز حمایت شدید ایالات متحده از سلطنت پهلوی بود. امریکا در تلاش برای جلوگیری از سقوط ایران به دست اتحاد جماهیر شوروی، فعالیت خود را صرفا به شیوههای «سیاسی» محدود نکرد، علاوه بر ساخت سد و جاده، بهبود زندگی روستایی و ریشهکن کردن بیماریهای متعدد واگیردار، برنامه اقتصاد خانهداری را با نظارت دپارتمان آموزش و پرورش ایالات متحده پایهگذاری کرد و امور زنان هم همراه با خانوادهها و خانههایشان کانون مداخلات امریکا در ایران شد. «رقابت آشپزخانه» در سال ۱۹۵۹ مسکو میان نیکیتا خروشچوف، دبیر اول حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و ریچارد نیکسون، ريیس جمهور امریکا نشان داد که خصومتهای جنگ سرد در سطوح مختلف و گستردهای به کار گرفته میشدند و صرفا بمب و سلاح نظامی و موشک مورد توجه این نزاعها نبود، بلکه اتومبیل، ماشینهای لباسشویی و توستر غذا هم جایی در این نزاع اشغال کرده بودند.
بخشی از برنامه اقتصاد خانهداری در ایران در جستوجوی بهبود وضعیت زنان ایرانی بود. این برنامه به زنان ایرانی کمک میکرد تا با استفاده از وسایل الکترونیک کارهای سنگین خانه را کمتر به دوش بکشند و «سلیقه خوب» نسبت به دکوراسیون و مبلمان کردن خانههایشان پیدا کنند، امری که به نظر میرسید به اقتصاد بهتر خانه ختم میشود. متخصصان اقتصاد خانگی تمایل به ایجاد نظم و نظام در عادتهای جسمانی و ایجاد تاثیر در زندگی ایرانیان را امری حیاتی میدانستند. برنیس کینگ، کارمند وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده و ريیس بخش اقتصاد داخلی این وزارت در ایران، تحقیقات گستردهای را در ایران انجام داد. به گفته او، معرفی مبلمان خانگی غربی و شیوههای غربی زندگی «فرصت واقعی را برای بالا بردن سطح زندگی در کل کشور فراهم میکرد». با وجود این مسیر ناگزیر و غیرمستقیم میل به کالاهای غربی را برانگیخت.
با اینکه تمرکز پروژه بر تامین مهارت و دانش زنان نسبت به فضای خانگی بود، اما این پروژه اتفاق جدیدی را رقم زد و به طور غیرمستقیم اقتصاد ایران را به سمت مصرف انبوه سوق داد. آموزش و حرفهآموزی در برنامه اصل چهارم با تدوین یک واحد درسی برای اقتصاد خانگی در پایتخت آغاز شد. بعدها واحدهای مشابهی در شهرهای دیگر پایهگذاری شدند. این برنامه برای دختران دبیرستان طراحی شده بود و در خانههایی اجرا میشد که به همین منظور ساخته شده بودند که در آنها دختران جوان ساعتهایی را به انجام امور خانهداری بگذرانند و بعد به دبیرستان بازگردند تا درسهای خود را بخوانند. برنامه متخصصان اصل چهارم کمک به دختران جوان ایرانی بود تا بتوانند سلیقه خود را در دکوراسیون و مبله کردن خانههایشان پرورش دهند.
نتیجه مطلوب در چیدمان خانه در «خانههای مدل» یا خانههای نمایشی، آزمایشگاهی آورده شده و قرار بر این بود که مدل اولیه برای خانههای آینده ایرانی باشد. در طراحی مدلها از محوطهسازی بیرون خانه تا ترکیب رنگ برای هر اتاق، مبلمان، دیوارها، کف و سقف و همچنین از ظروف و جزيیات غربی استفاده شده بود. هر یک از خانههای مدل با مبلهای روکشدار، میزهای قهوه، صندلیهای راحتی و موارد دیگر مبله شده بودند. اتاقها با کاربری خاص، مثل اتاق ناهارخوری مطابق با ایده خانه امریکایی بر اساس یک خانواده کوچک پیکرهبندی شده بودند. با وجود این، شیوههای ارتباط خانوادگی و محرمیت در «خانههای مدل» با خانههای حیاط مرکزی برای خانوادههای بزرگ متفاوت بود.
پلان سنتی در ایران حیاط بازی داشت، مستطیل شکل بود با اتاق در دو یا چهار جهت. این اتاقها عموما محل زندگی اعضای خاندانهای بزرگ بودند که هر خانواده عموما در یکی از اتاقها اسکان مییافت. در طول روز اعضای هر خانواده در همان اتاق غذا میخوردند و شب هنگام، خانواده بالشها و پتوها را برای خواب با هم قسمت میکردند. فضاهای مجزای غربی مثل اتاق غذاخوری و اتاق نشیمن در خانههای سنتی ایرانی نقشی نداشتند، این خانهها از واحدهای مشترک سیالی تشکیل میشدند که در آنها عملکردهای متنوع عموما در یک اتاق واحد صورت میگرفتند. با این توضیحات میبینيد که مساله خانه چطور از مساله معماری فراتر میرود و به مسائل تربیتی و آموزشی و تبلیغاتی گره میخورد. از اینرو بود که من تصمیم گرفتم به این مسائل بپردازم و البته همیشه معماری برای من در پسزمینه فکرم است. یعنی نتیجه نهایی در این کتاب از همه این بحثها و تحلیلها این است که چه شد که ما در عرض چند دهه از خانههای مدل حیاط مرکزی و قدیمی دور شدیم و رفتیم به سمت خانههای مدرن و مدل اروپایی و امریکایی و آپارتماننشینی. البته خیلی از معماران خوب ما سعی کردند که ارزشهای قدیم را با زندگی نو پیوند دهند. اما اکثر خانهها توسط بسازبفروشها ساخته میشد که از کاتالوگهای غربی یا مدلهای کلیشهای استفاده میکردند و ضمنا ساخت و سازهای خود را با سلایق رواج داده شده از طریق مدارس و کتب و تبلیغات روزنامهها تطبیق میدادند. ردپای معماران برجسته را فقط در جاهای خاص میتوان جست.
در فصل بسیار مهمی از کتاب، شما به واکنشهای مذهبیها به عنوان مهمترین نمایندگان سنت در برابر دستاوردهای جدید میپردازید. به اختصار بفرمایید نوع واکنش این نمایندگان برجسته و موثر سنت به تحولات در زندگی داخلی چگونه است و چه چیزی را روشن میكند؟
بله من به مسائل مذهبی هم اشاره کردم به چند دلیل. دلیل اول این بود که این کتاب اول به صورت پایاننامه دکترای من نوشته شد و بعد به صورت کتاب در آمد. وقتی مشغول تحقیق برای این تز دکترا بودم خیلی از استادان در اینجا از من میپرسیدند خوب ایرانیان مسلمان و شیعه هستند. آیا این دین و گرایش مذهبی نقشی در زندگی روزمره آنها میگذارد؟ بهزعم آنها چیزی که به نظر در مورد ایران خاص میآمد همان فرهنگ شیعه بود که منجر به انقلاب اسلامی هم شد. من ابتدا از این سوالها کمی آزرده میشدم و فکر میکردم یک دیدگاه شرقگرایانه یا اورینتالیستی در پس این سوالهاست که البته تا حدودی هم حدسم درست بود. ولی وقتی با واقعیتهای ایران مخصوصا ایران بعد از انقلاب دست و پنجه نرم میکنیم، میبینیم که مساله دین یک امر اساسی است. پس چشمپوشی از آن درست مثل سر بردن در ناباوری محض است. به بیان دیگر استادان در اینجا به من میگفتند خب اگر ایرانیها اصلا به مساله دین در معماری خانه و فرهنگ خانه توجه نمیکنند، پس چه فرقی بین معماری خانه در ایران با پاریس، لهستان یا کویت و مصر است؟ خب البته درست هم میگفتند.
چیزی که ایران را خاص میکند یکی مذهب شیعه است که بر خلاف اسلام اهل سنت بسیار باز عمل میکند و هراسی از تغییر و تحول در ارکان روزمره ندارد. مثلا فکر کنید به مساله حریمهای خصوصی و عمومی یا نجس بودن و نبودن و از اینجور مقولات که بر اساس شرایط مکان و زمان میتوانند کمی بازتر تعریف شوند. مساله دیگری که خیلی جالب است، مساله کشش بسیاری از معماران و نویسندگان معماری به موضوعات عرفانی و صوفیگرایانه اسلام در دهه پنجاه بود که نمونه آن در کتاب «حس وحدت» نادر اردلان و لاله بختیار با مقدمهای از استاد سید حسین نصر مجسم است. ضمنا معماران زیادی هم در آن سالهای رو به انقلاب، پیشرو روشنفکران مذهبی مثل علی شریعتی شده بودند. پس از پیروزی انقلاب همین جوانهای پرشور به شکل معماران انقلابی با دیدگاههای مذهبی و انقلابی به ساخت و ساز مشغول شدند. بعضی هم یا به آموزش در دانشگاه پرداختند یا مشغول امور اداری و قوانین شهرداری شدند. مثلا در دهه شصت مسائلی از قبیل اجازه صادر نکردن برای یکسری سبکهای غربی مثل خانه دوبلکس یا محدود کردن ارتفاع پنجره در بعضی منطقههای شهری از همین دیدگاهها سرچشمه میگرفت. پس میبينیم که نقش دین در چند عرصه در زمینه معماری و به خصوص معماری خانه به خوبی دیده میشود. اما باز هم این دلیل نمیشود که بگویم دین همه ماجراست. به این منظور من فقط یک بخش کتاب را به این مساله اختصاص دادم.
شما در این کتاب نشان دادهاید که نوع واکنش مردم، همواره در تقابلی آشکارا (خواه ارادی و آگاهانه و خواه ناخودآگاه) با الگوهایی است که دولتها خواستهاند.
بله، کاملا درست است خوانش شما و ممنونم از این سوال خوب. یکی از بحثهای محوری من در این کتاب این است که مردم ایران هيچ وقت کورکورانه چیزی را نپذیرفتند و همیشه موضوعات مختلف اجتماعی را به چالش کشیدند و همین به چالش گذاشتن باعث پیشرفت و بلوغ جامعه ایران شده. البته در برخی موارد کوتاهیهایي شده که جبرانشان کار بیشتری میطلبد به خصوص از جانب پژوهشگران. مثلا در زمان انقلاب و جنگ، نقش زنان معمار و نویسنده معماری خیلی کمرنگ شد. ضمنا آرشیوها هم به خوبی حمایت نشدند و ما هنوز جاهای خالی زیادی در تاریخ معماری و فرهنگ مدرن ایران داریم.
در پایان بفرمایید چشمانداز شما از زندگی داخلی امروزین ایرانیها چیست؟
من بیش از دو دهه است که در ایران زندگی نکردهام، بنابراین نمیتوانم نظر جامعی در مورد همه سبکهای خانههای امروزی بدهم. اما با اعتماد میگویم که کار معماران آموزش دیده و با تجربه کنونی هم اکنون بسیار قابل تحسین است. آنها نه تنها با مصالح و ایدههای بومی کار میکنند، بلکه به مسائل فرهنگی ایران هم خوب میپردازند. بیجهت نیست که معماری خانههای ایران هرازگاهی برای جایزه آقاخان و دیگر جوایز مهم جهانی نامزد میشود. اما در این میان سبکهای بازاری و عامهپسند هم خیلی باب شده. میدانم که عدهای فقط سبکهای کلاسیک و غربی را میپسندند یا اینکه سقفهای خانهشان را پر از نقاشیهای قرن هفده و هجده میلادی اروپا میکنند. شخصا معتقدم جدا از همه سلایق و گرایشها مهمترین وظیفه ما این است که مثل نیاکان خوب خودمان خانههایی بسازیم که با محیط طبیعی و شرایط آب و هوایی ایران سازگاری داشته باشند و در مصرف انرژی سوختهای فسیلی زیادهروی نکنند.بحران محیط زیست و طبیعت از مهمترین مسائل ما در زمان کنونی و آینده است و اگر به آن نپردازیم آینده را برای نسلهای آتی دشوار و طاقتفرسا میکنیم.