روایت کودکی امام سجاد (ع) در صحراهای بین مدینه و مکه و حضور وی در مراسم حج... از پانزده سال پیش از واقعه‌ی عاشورا تا هفتاد سال پس از آن... این سرزمین با بکاء و اشک بنیان شده و آدم صفی‌الله، بعد از هبوط در این سرزمین، بسیار گریسته است... ابراهیم (ع) و هاجر و هم حضرت اسماعیل (ع) در اینجا گریستند... نماز و نیایش اقوام جاهلی در خانه‌ی خدا چیزی نبود به ‌جز مکاء: سوت‌کشیدن و کف‌زدن...


اشک، فلسفه‌ی وجود سرزمینی مقدس | الف


«بَکّه» شرح روایتی دینی و تاریخی از زندگی امام چهارم شیعیان حضرت سجاد(ع) است. نرگس مقصودی در این کتاب به حکایت واقعه‌ی عاشورا از منظر منزه امام زین‌العابدین (ع) در جایگاه فرزند امام حسین (ع) و روایاتی از شخصیت‌های حاضر و شاهد و گاه عامل در چگونگی به شهادت رساندن آن امام پرداخته و از کسانی نوشته که پس از عاشورا عامدانه یا غیرعامدانه در چگونگی این روایات مشارکت داشته‌اند.

بکه نرگس مقصودی

هر فصل کتاب از زبان یک راوی خاص به شرح مقطعی از زندگی امام سجاد (ع) اختصاص یافته است. نام برخی از این راویان همچون عبدالله‌بن‌زبیر، عبدالملک‌بن‌مروان، معاویه‌بن‌یزید، حجاج‌بن‌یوسف و ... در ابتدای فصل مربوطه ذکر شده و برخی نیز ناشناس‌اند. ابتدای هر فصل علاوه بر این نام‌ها زمان و مکان روایت هم آورده شده و این عاشوراست که مبدأ تاریخ روایت قرار داده شده است. به این ترتیب کتاب با روایت ابراهیم‌بن‌ادهم، پانزده سال پیش از واقعه‌ی عاشورا در بیابان بین مکه و مدینه آغاز می‌شود و با روایتی مربوط به هفتاد سال پس از عاشورا در غاضریه به پایان می‌رسد. حکایت حضور کاروان اسیران کربلا در شام؛ بازگشت آنان به مدینه؛ نوع و چگونگی زندگی امام سجاد (ع) در مدینه پس از عاشورا؛ روایتی از ماجرای حره؛ نبرد مکه؛ کناره‌گیری فرزند یزید پس از مرگ او از خلافت؛ حکومت عبدالملک مروان؛ قتل عام شیعیان حجاز توسط حجاج و سرانجام شهادت امام سجاد (ع) و رسیدن صحیفه‌ی سجادیه به دست فرزند ایشان از دیگر مواردی است که در فصول مختلف کتاب مورد پردازش قرار گرفته است. سراسر کتاب پُر است از روایات تازه و ناخوانده از زندگی و روزگار امام سجاد (ع). این در حالی است که به سبب بیماری امام چهارم، بیشتر روایات موجود درباره‌ی ایشان مربوط به سال 61 هجری و محرم خون‌بار آن و اغلب نیز اشاره به همان بیماری است که بر اساس برخی اسناد مورخان ناشی از زخم جنگ در کنار پدرشان بوده است.

نکته‌ی جالب و خواندنی کتاب روایت کودکی امام سجاد (ع) در صحراهای بین مدینه و مکه و حضور وی در مراسم حج است. ماجرای کودکی که به تنهایی عازم مناسک حج و عبادت پروردگار است و حضرت خضر که هر روز به دیدار وی می‌آید. سال‌هایی ملتهب که دارای روایات خواندنی از بکّه هستند. بکّه، نام اصلی و قدیمی مکّه است که به سبب تناسب معنایی با امام زین‌العابدین (ع) و علاقه زیاد ایشان به حج انتخاب شده است.

روایت است که شیخ صدوق (ره) در علل‌الشرایع که کتابی حدیثی است و فلسفه شرایع را از منظرهای مختلف نقل کرده، به نقل از ابوبصر پرداخته که از امام صادق (ع) می‌پرسد چرا به مکه، مکه می‌گویند؟ امام صادق (ع) می‌فرمایند نام اصلی مکّه، بکّه بود. او می‌پرسد چرا بکه نام‌گذاری شده بود و چرا به مکه تغییر نام یافت؟ امام صادق می‌فرمایند زیرا این سرزمین با بکاء و اشک بنیان شده و آدم صفی‌الله، بعد از هبوط در این سرزمین، بسیار گریسته است و یکی از بکائین تاریخ، آدم صفی‌الله بوده است. اینجا سرزمینی است که حضرت ابراهیم (ع)، بعد از عمری انتظار فرزند، وقتی خداوند اسماعیل (ع) را به او داد، به فرمان خدا همسر و فرزندش را در آن قرار داد و حضرت ابراهیم (ع) و هاجر و هم حضرت اسماعیل (ع) در اینجا گریستند. به عبارتی اشک، جزئی از فلسفه‌ی وجودی این سرزمین است.

«بکّه» روایت جنگ شاگردان خاص امام سجاد (ع) همچون ابویحیی کابلی، ابوحمزه ثمالی، سعیدبن جبیر، کنگر و... برای زنده نگه‌داشتن سنت پیامبر(ص) و نام علی(ع) است که سال‌ها بر منابر حاکمان لعن شد: «معاویه بن یزید جانشین پدر خود شد، اما می‌دانستم که همچون پدرانش نمی‌تواند حکمرانی کند. او در بنی‌امیه همچون "مخرج الحی من المیت" است. محبت علی در قلب و زبانش پنهان است، اما حالا راهی برای پنهان کردنش ندارد. روزهاست که نه دستوری صادر کرده و نه امر و نهی از او شنیده شده است تا امروز... به سرعت به سمت مسجد در حرکتم. جارچی مردم را به مسجد خوانده است. خلیفه می‌خواهد برای مردم صحبت کند....»

امام صادق (ع) می‌فرماید این سرزمین بعدها به بت‌خانه تبدیل شد و در دوران جاهلیت بت‌پرستی در اینجا پای گرفت. 360 بت در آنجا عبادت می‌شد که علاوه بر پنج بت لات، منات، عزَّی، یغوث، وودَّ و بت بزرگ هبل به تعداد روزهای سال می‌رسد، در اینجا بت وارد شد و مشرکان هم برای خدایان دروغین، مناسک و آدابی و نیایش داشتند. خداوند هم در قرآن در آیه‌ی 35 سوره‌ی انفال می‌فرماید: «وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَةً» یعنی نماز و نیایش اقوام جاهلی در خانه‌ی خدا چیزی نبود به ‌جز سوت‌کشیدن و کف‌زدن. مشرکان عبودیت و نیایش به بت‌هایشان را به این شکل اظهار می‌کردند و از آنجا که این مراسم همیشگی بود، صدای سوت و کف از آنجا بسیار شنیده می‌شد و بر همین اساس بکّه به مکه (سرزمین مکاء) تغییر نام یافت، یعنی تقریباً مقابل معنای اولیه. البته هم بکاء و هم مکاء بار فرهنگی دارند.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...