آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از فصل اول کتاب «هیچ چیز غیرممکن نیست: چگونه ویتنام با آمریکا آشتی کرد» [Nothing Is Impossible: America's Reconciliation with Vietnam]؛ خاطرات تد اوسیوس [ted osius]، سفیر سابق امریکا در ویتنام است. این کتاب توسط علیرضا قاسمی (دیپلمات و کارشناس روابط بین‌الملل) ترجمه شده و به زودی توسط انتشارات میراث اهل قلم منتشر می‌شود:

هیچ چیز غیرممکن نیست: چگونه ویتنام با آمریکا آشتی کرد» [Nothing Is Impossible: America's Reconciliation with Vietnam]؛ خاطرات تد اوسیوس [ted osius]

ویتنام، آمریکا: یک دوستی دور از دسترس
در اواخر فوریه ۱۹۹۱ و در مسیر پرواز به مقصد کویت با بویینگ ۷۵۷، مکالمه‌ای صورت گرفت که روند صلح بین ایالات متحده و ویتنام را سرعت می‌بخشید. این پرواز اولین مرحله از سفر هیاتی از کنگره به خلیج فارس به منظور بررسی نتایج عملیات طوفان صحرا بود که در ژانویه شروع و به تازگی به اتمام رسیده بود.

من در طول این پرواز شبانه، در مقابل سناتور ماساچوست جان کری و سناتور آریزونا جان مک‌کین نشسته بودم. هر دو سناتور برای چهار سال متوالی در سنا با یکدیگر همکار بودند. جان کری به‌عنوان سناتور دموکرات و مک‌کین به‌عنوان سناتور جمهوری‌خواه عملا در مورد مسایل مهم در مقابل یکدیگر قرار داشتند. تا حدی این اختلاف ممکن است تداوم تجربه متفاوت آنها به‌عنوان سربازان دوره جنگ ویتنام و بخصوص عکس‌العمل آنها در قبال جنگ بعد از بازگشت از جبهه نبرد باشد.

ستوان فرمانده جان مک‌کین، فرزند و نوه دریاسالاران بود. او از آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده در سال ۱۹۵۸ فارغ‌التحصیل شده و آموزش خلبانی جنگی را فرا گرفت و خلبان یک هواپیمای A4 نیروهای دریایی بود که اهدافی را در ویتنام شمالی بمباران کرد. در ۲۶ اکتبر ۱۹۶۷، مک‌کین ۳۱ ساله و در حالی که تلاش داشت یک نیروگاه برق را مورد هدف قرار دهد بر فراز دریاچه تروسباک مورد اصابت قرار گرفت.

پس از پریدن از هواپیما و در حال سقوط به حالت چرخشی و حتی پیش از آنکه به آب دریاچه برخورد کند، دو بازو و پای وی شدیداً دچار شکستگی شده بود. افرادی شناکنان به سوی وی رفتند اما فکر نجات وی در ابتدا در مخیله‌شان هم نمی‌گنجید. مک‌کین و خلبانان همرزم وی تاسیسات زیربنایی شهر را تخریب و بسیاری از شهروندان را به قتل رسانده بودند. سربازان ویتنامی که به سوی وی شنا می‌کردند‏، مرده وی را می‌خواستند.

افرادی که مک‌کین را از آب بیرون کشیدند وی را مسئول مرگ عزیزان خویش تلقی کرده و سرنیزه‌ای را در کشاله ران اون فرو کردند. او در حالی به سمت ساحل کشیده می‌شد که یک پای وی ۹۰ درجه تا شده و استخوانش از پوست بیرون زده بود. بازداشت‌کنندگان مک‌کین، وی را در یک سلول در زندان هووا لو که به معنی کوره آتشین بود انداختند. این زندان که در اواخر قرن نوزدهم توسط فرانسوی‌ها ساخته شده قبل از آنکه به بازداشتگاه زندانیان جنگی آمریکایی مبدل گردد، محل نگهداری نسل‌هایی از ملی‌گراهای ویتنامی بود.

...

جان کری نیز مانند مک‌کین عضوی از خانواده ارتش بود و پدرش به‌عنوان خلبان در جنگ جهانی دوم فعالیت داشت. کری در سال ۱۹۶۶ از دانشگاه ییل فارغ‌التحصیل شد و در نیروی دریایی سرباز گردید. وی در نوامبر ۱۹۶۸ وارد ویتنام شده و بلافاصله به‌عنوان ملوان قایق‌های گشت دریایی در شبکه‌ای از رودخانه‌هایی که دلتای مِکُنگ را تشکیل می‌داد مشغول به فعالیت گردید.

در شب ۲۸ فوریه ۱۹۶۹ کری و خدمه‌اش وقتی در چارچوب ماموریتی برای در هم شکستن قایق‌ها، زیرساخت‌ها و مخازن دشمن، در حال گشت‌زنی بر روی رود بی هاپ بودند به کمین دشمن برخورد کردند. دریاسالار المو زوموالت فرمانده نیروی دریایی آمریکا در ویتنام که بعدها مدال ستاره نقره‌ای را به کری تقدیم کرد روایت می‌کند که کری قایق تحت فرماندهی خویش را به طرف ساحل کشانده‏ و فرمان یورش به مواضع دشمن و هدایت آتش قایق خود به سمت آنان را صادر نمود. وی همچنین اقدام به هماهنگی برای اعزام نیروهای ویتنام جنوبی نمود.

روزی یک کشته برای اینکه آمریکا نگوید: اشتباه کردم!
ضمن بازگشت از جنگ، کری با انبوهی از سوالات مواجه بود که ایالات متحده آمریکا واقعاً در ویتنام به‌دنبال دستیابی به چیست. وی فهمیده بود که اکثر ویتنامی‌هایی که در حاشیه رودها زندگی می‌کردند غیر سیاسی بودند. آنها از ویت کونگ یا دولت سایگون حمایت نمی‌کردند. آنها صرفاً می‌خواستند کسی با آنها کاری نداشته باشد تا به زندگی خودشان برسند. وی درصدد یافتن پاسخ به این سوال بود که آیا تئوری دومینو گونه سقوط پی در پی کشورها به دامان کمونیسم واقعیت دارد؟ در کتاب خاطرات خویش تحت عنوان «هر روز موهبتی است» جان کری می‌نویسد «تکرار ماموریت‌های کور… نشانه‌ای از سقوط تعهداتمان به جنگی بود که حالا متقاعد شده‌ام اشتباه است.»

در عین حالی که کری، شجاعت و ایثار مردانی که با او خدمت کرده بودند را می‌ستود اما نمی‌توانست مرگ آنها را توجیه کند و اطمینان داشت دولت آمریکا هم نمی‌تواند چنین کاری کند. کری به جنبش ضد جنگ پیوست و به تدریج شروع به صحبت در زمینه ضرورت پایان فوری جنگ نمود. در سال ۱۹۷۰، او با افتخار، پایان خدمت در نیروی دریایی را دریافت نمود و همکاری با گروه کهنه‌سربازان مخالف جنگ ویتنام (VVAW) را که سازمانی از کهنه‌سربازان ملی فعال در آن زمان در ایالات متحده بود آغاز نمود. کری معتقد بود که این سازمان باید دیدگاه‌های خود را به واشنگتن منعکس نماید، همان جایی که وی در آپریل سال ۱۹۷۱ در یک تظاهرات ضد جنگ ۵ روزه شرکت نمود.

در جریان این تظاهرات، شخصی از دفتر سناتور ویلیام فولبرایت، سخنان کری را شنید و وی را به حضور در اتاق استماع سنا دعوت نمود. کری گفت: «برای تسهیل روندی که آمریکا از طریق آن دست از ویتنام بشوید، هر روز باید یک نفر کشته شود تا آمریکا ناگزیر از تایید چیزی نباشد که همه مردم دنیا می‌دانند و آن اینکه ما نگوییم اشتباه کردیم. یک نفر باید بمیرد تا اینکه رئیس‌جمهور نیکسون، به قول خودش اولین رئیس‌جمهوری آمریکا نباشد که در جنگ شکست خورده است. ما از مردم آمریکا می‌خواهیم که به این موضوع فکر کنند که چگونه از یک مرد می‌خواهید که آخرین مردی باشد که در ویتنام می‌میرد؟ چگونه از یک مرد می‌خواهید که آخرین مردی باشد که بخاطر یک اشتباه می‌میرد؟»

است.

خرید کتاب هیچ چیز غیرممکن نیست یا چگونه ویتنام با آمریکا آشتی کرد

هیچ چیز غیرممکن نیست | تد اوسیوس | 336 صفحه
برای خرید کلیک کنید و یا تماس بگیرید با 33355577 و یا تلگرام 09370770303

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...