کتاب «باید می‌گفتم» تعدادی از مصاحبه‌ها و نوشته‌های بهرام دبیری و گروهی از هنرمندان و نویسنده‌هایی چون غلامحسین ساعدی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی، درباره او و آثارش است که از سوی نشر کارنامه منتشر شده است.

باید می‌گفتم، پنجاه سال تاریخ نقاشی از نگاه بهرام دبیری و دیگران

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ کتاب «باید می‌گفتم، پنجاه سال تاریخ نقاشی از نگاه بهرام دبیری و دیگران» زیر نظر رعنا دبیری از سوی نشر کارنامه منتشر شده است.

در کتاب «باید می‌گفتم» تعدادی از مصاحبه‌ها و نوشته‌های بهرام دبیری و گروهی از هنرمندان و نویسنده‌ها درباره او و آثارش گردآوری شده است. نام‌های بزرگی در این کتاب آمده که مقاله‌هایشان به طور قطع ارزش خواندن را دارد. این کتاب غیر از موضوع نقاشی حاوی درون مایه‌های قابل توجهی درباره هنر و به طور کلی فرهنگ و تاریخ است.

مقدمه کتاب را سهراب دریابندری از روزمرگی بهرام دبیری در رفت‌وآمد بیش از چهارساله به منزل او نوشته است. در بخشی از مقدمه کتاب می‌‌خوانیم:
«کار هنرمندی مثل بهرام تنها در کارگاهش نیست. او با همه چیز ور می‌رود و به همه چیز نگاه می‌کند. نگاه کردنش مثل نوعی اشعه ایکس است که به لایه‌های درونی و اجزای همه چیز نفوذ می‌کند و آن‌ها در حافظه‌اش بارگزاری می‌کند. در چشم‌هایش دو چیز مشخص است؛ شگفتی و شادی. هر دو نتیجه هوش است. گاهی می‌بینی که پس از صرف غذا، بهرام با تکه استخوان و چندساقه ریحان و هسته زیتون در بشقاب خودش تصویری ساخته است.»

این کتاب ۶۲ سر تیتر دارد که هر یک از آن‌ها یا نوشته خود بهرام دبیری است یا یادداشتی از دیگری و یا گفت‌وگویی که با او در جایی مطرح شده است.

یادداشت افراد برجسته‌ای همچون محمود مشرف آزادتهرانی (م.آزاد)، غلامحسین ساعدی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی، احمدرضا دالوند، علی اصغر قره باغی، بهزاد شهنی و سهراب هادی در کتاب آمده است.

محمود مشرف آزادتهرانی (م.آزاد) یادداشت را برای بروشور نمایشگاه بهرام دبیری در انستیتو گوته در سال ۱۳۵۴ نوشته است. او این نمایشگاه را هم به لحاظ پرکاری و هم به لحاظ پرداخت و کیفیت کارها جزو بهترین نمایشگاه‌های آن روزها می‌داند.

غلامحسین ساعدی یادداشت را برای نمایشگاه دبیری در گالری سیحون در سال ۱۳۵۵ نوشته است. او در این نوشته اعلام می‌کند که ماده اصلی کار دبیری «آدمیزاد» است و او را «تصویرگر کابوس‌های روزگار ما» خطاب می‌کند.

نجف دریابندری در یادداشت خود پس از ذکر مقدمه‌ای در باب نقاش مدرن خصلت‌هایش، به سراغ دبیری می‌رود و درباره آثاری که او در گالری آریا در آذر ۱۳۷۲ به تماشا گذاشته می‌نویسد. همچنین یادداشت دیگری درباره شباهت نقاشی و نمدمالی در نمدهای دبیری حرف می‌زند و تازگی کار دبیری را در تلفیق صناعت کهنه و فرسوده نمدمالی با نقاشی مدرن می‌بیند.

احمدرضا احمدی نیز در یادداشت خود کلمه «زیبا» را وا می‌گذارد و با استفاده از کلمه «جمال» به توصیف حضور هنری دبیری و آثارش می‌پردازد.

یکی از مطالب جذاب کتاب با عنوان تضاد سنت و بداعت، گفت‌وگوی احمدرضا دالوند با دبیری است. سخن با پرسش از نسبت آثار دبیری و محیط اطراف آغاز شده و به فرم و خیال‌پردازی‌های او در آثارش می‌کشد.

همچنین مطلبی می‌خوانیم از بهرام دبیری درباره پیوند جادویی نقاشی و ادبیات که در آن نظرات دبیری درباره نقاشی مدرن، نقد هنر و ارتباط نقاشی با ادبیات گفته شده است.

در بحث عقلانیت در هنر گفت‌وگوی محمدرضا شاهرخی نژاد با بهرام دبیری منتشر شده است. دبیری از زمینه خانوادگی‌ خود سخن می‌گوید و حرف‌هایی درباره اشرافیت، تأثیرات هانیبال الخاص و جو سیاسی سال‌های منجر به انقلاب، هنر آوانگارد، تأثیر پیکاسو بر دبیری، نفوذ سورئالیسم در آثار دبیری می‌زند. این گفت‌و گو در سال ۱۳۸۳در روزنامه همشهری چاپ شده است.

همچنین بهرام دبیری در کتاب گفت‌گویی با بهمن محصص، پرویز براتی، حسین گنجی، حافظ روحانی نیز دارد.

کتاب «باید می‌گفتم، پنجاه سال تاریخ نقاشی از نگاه بهرام دبیری و دیگران» زیر نظر رعنا دبیری از سوی نشر کارنامه در ۴۷۱ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۴۵۰ هزار تومان در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...