پیش­تر در کتاب کایروس -که به همت انتشارات هزاره سوم اندیشه منتشر شد- قواعد شناسایی لحظه سرنوشت ­ساز از منظر فلسفه هایدگر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت و در کتاب حاضر هایدگر خود در آن لحظه سرنوشت ­ساز (انقلاب نازی) قرار گرفته است.

متافیزیک سیاست است» [Heidegger, Žižek and revolution اثر Tere Vadén] تر وادن

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، آیا هایدگر به سال 1933 کایروس را شناسایی کرد یا شبه ­کایروس را؟ این پرسشی است که کتاب «متافیزیک سیاست است» [Heidegger, Žižek and revolution اثر Tere Vadén] بدان پاسخ خواهد داد. از منظر کتاب حاضر، قطار اروپا رو به سوی خراب‌آباد دارد و وضع موجود نمی‌تواند چنان‌که هست تداوم یابد. بدین منظور، آراء و نظریات دو متفکر جهان غرب در باب تحول و دگرگونیِ فضای پیرامونی‌شان مورد بررسی قرار می‌گیرد. اولین متفکر هایدگر است که بنا به خوانش‌های معمول زمانه، او در عرصات رازورزانگی و شاعرانگی سیر می‌کند و گویی نسبت و مناسبتی با اندیشه تحول و دگرگونی ندارد، حال آن‌که در کتاب پیش رو، ترِ وادِن ایده‌های هایدگر در باب انقلاب را می‌کاود و در باب کارکردها و کژکارکردهای‌شان سخن به میان می‌آورد، به عبارت دیگر نشان می‌دهد که اندیشه­ ورزی در فراسوی ماده و انرژی یا فیزیک، خود می‌تواند جزئی از اجزای تشکیل­ دهنده یک وضعیت سیاسی و انضمامی باشد.

متفکر دوم اسلاوی ژیژک است که با نظرات رادیکالش شناخته می‌شود و چنین می‌نماید که از این نظر در نقطه مقابل هایدگر قرار گیرد؛ اما متنی که در دست داریم چشم‌انداز دیگری را پیشاروی‌مان ترسیم می‌کند و با خوانشی دقیق در متن آثار هر دو متفکر، سویه‌هایی را پیش چشم ما روئیت‌پذیر می‌سازد که عمدتاً مغفول مانده‌اند، مثل سویه‌های انضمامی در فلسفه هایدگر و سویه‌های انتزاعی در فلسفه ژیژک.

یکی از دلایل مقایسه میان هایدگر و ژیژک این است که ژیژک، اندیشه‌اش در باب انقلاب را تا حدودی به ‏مثابه پاسخی به ‏هایدگر صورت‌بندی می‌کند. از طرفی نویسنده بر آنست تا با کنار یکدیگر قراردادن دو اندیشمند مورد اشاره، از هرکدام‌شان برای به نقد کشیدن آن دیگری بهره جوید. در کتاب حاضر ما می‌خوانیم که هشدارهای هایدگر در باب خطرات تکنولوژی و تذکرات ژیژک راجع به چگونگی استثمار و بی‌عدالتی، تنها بیانگر گوشه‌ای از واقعیت سرمایه‌داری‌اند. پرسش مطرح می‌شود که آیا نیاز به یک انقلاب است؟ کتاب حاضر پاسخ می‌دهد آری! اما مشروط بر آنکه انقلاب همان پدیده‌ای باشد که ویرانی طبیعت و به انقیاد درآمدن انسان‌ها توسط سرمایه‌داری را متوقف ‌سازد.

در بخشی از مقدمه کتاب می‌خوانیم: «هایدگر در بیان خود صریح و دقیق است. به باور او آزادیِ وعده داده‌شده از جانب انقلاب تنها آن هنگام امکان‌پذیر است که تمام ساختارهای اجتماعیِ پیش از انقلاب به نحو تام و تمام از میان برداشته شوند. هایدگر به‌طور ویژه از میان برداشتن دو چیز را در کانون توجه‌اش قرار می‌دهد. نخست، جهان‌بینیِ بورژوایی که به امر زودگذر و نسنجیده می‌چسبد و عظمت و منحصربه­فرد بودن را تشخیص نمی‌دهد. دوم، دنیای موهوم و خیالی‌ای که از پسِ جنگ جهانی اول سربرآورد، دنیایی مالامال از انسان‌گراییِ سردرگم، میهن‌پرستیِ پوچ و توخالی و مسیحیتِ بی بُن و بنیاد. این دو چیز ــ جهانِ بورژوایی و تعدیل ارزش‌ها ــ باید از ریشه سوزانده شوند. هایدگر خواهان رهایی از شّر بلشویسم روسی و پراگماتیسم آمریکایی است. بنابراین او می‌تواند ادعا کند که کار سیاسی‌اش در دانشگاه همواره در جهت رهایی اروپاییت از فاجعه بوده است؛ خواه این فاجعه به عنوان لیبرالیسم تفسیر شود یا تکنولوژی. مطابق نظر هایدگر، سوژه‌ای که میان مجموعه بدیل‌ها (مجموعه اولویت‌های عقلانی، اقتصادی، لذت‌جویانه یا چیزهایی از این قبیل) آزادانه دست به انتخاب می‌زند، سطحی و ناتوان از تعهد است. انتقاد به لیبرالیسم از این‌جا سرچشمه می‌گیرد. معما، ایده انتخابِ آزاد است. چیزی که آزادانه انتخاب شده در عین حال می‌تواند آزادانه انتخاب نشود، کنار گذاشته شده و فراموش‌ گردد. هیچ‌‏چیز باعث مسئولیت فرد لیبرال نمی‌شود. فرد لیبرال، همواره آماده است تا انتخاب‌هایش را تغییر دهد، از جمله خودش را، او همچون آفتاب‌پرست، بازتاب‌دهنده وضعیت آزادانه موجود است.

ژیژک در مقاله «چرا هایدگر به سال 1933، گام درست را برداشت»، می‌گوید هایدگر با شرکت در انقلاب گام درست را برداشت اما در جهتی اشتباه، در صورتی‌که باید به سمت چپِ افراطی میل می‌کرد، به سوی راست افراطی گام برداشت. به‌طور کلی، ژیژک معتقد است که درگیر شدن در عمل انقلابی، نتیجه درستی از فرض تناهی و تاریخ‌مندیِ انسان است و انقلابِ مورد نظر هایدگر نیز از عناصر درستی برخوردار بود (اشتراک‌جمعی، انضباط، ایثار)، اما پیچشِ انضمامی‌ای که به این اَشکال راست و درست داده شد، کار اشتباهی بود. با این همه، ژیژک از هایدگر تمجید و ستایش می‌کند، چراکه او فیلسوفِ «ذهن زیبا» نبود، بلکه خودش و حرفه‌اش را به مخاطره انداخت و از رهگذر اصلاحاتِ ساختاری، سیاست طاقت‌فرسایی را بر پهنه‌ای نامطمئن و پیش‌بینی‌ناپذیر به اجرا درآورد. ژیژک در مورد مفهوم متأخرِ دازاین با هایدگر موافق است، او همچنین معتقد است که لیبرالیسم درک درستی از اگزیستانسِ انسانی ندارد یا به عبارت دقیق‌تر، انسان را اشتباهاً به نحو غیراصیل و غیراخلاقی، مملؤ از توهمات ایدئولوژیکی «فرا می‌آورد». به باور ژیژک، تمرکز لیبرالیسم در حوزه سیاست بر «سرویس‌دهیِ کالاها»، سرپا نگه داشتنِ دیدگاهِ «هیچ بدیلی وجود ندارد» و خریدن رضایت افراد به پایین‌ترین قیمت از رهگذر آزادیِ فردی و مصرف اجناس است.
البته بر خلاف هایدگر، برای ژیژک، فلسفه یا تفکر به مثابه یک پروژه ملی مطرح نیست. برعکس، ژیژک به سوژه مینیمالیستی توجه دارد که وظیفه‌اش ساخت فلسفه (و سیاستِ) کلی، متمایز از هرگونه جوهرِ قومی، زبانی یا فرهنگی است.

از همین منظر می‌توان دریافت که چرا هایدگر حامی انقلاب 1933 در آلمان بود و ژیژک در مقابل از انقلاب اکتبر در روسیه حمایت می‌کند. از نقطه‌نظر ژیژکی، انقلاب 1933 انتظارات را برآورده نساخت، چراکه سوژه‌اش به‏واسطه جوهر خاصی محدود می‌شد، در نتیجه سوژه کلیِ منتزع از تمام خصایص نبود. اما از منظر هایدگری، انقلاب درست و به‏جا شکل گرفت، چراکه برای اول بار، خبری نبود از سوبژکتیویته توخالیِ کلی به‏مثابه چیزی یکسر جدا از زندگیِ واقعی. با این حال، در تفکر هایدگر و ژیژک پیرامون انقلاب، دلایل مشابهی برای ارتباط عمیق میان فلسفه و سیاست و برخی از اَشکال عمل سیاسی وجود دارد. تفاوت تنها در پیچشِ انضمامی‌ای است که از جانب هایدگر و نازی‌ها به این اَشکال داده شده است. ژیژک، فُرم و محتوای انقلاب را از هم جدا می‌سازد و می‌گوید برخی از اَشکال انقلابِ ناسیونال سوسیالیستی درست بودند اما محتوای آن‌ها اشتباه بود. آیا جداسازیِ فُرم و محتوا ممکن یا پذیرفتنی است؟ آیا این امر با توجه به انقلابی که هایدگر در ذهن داشت امکان‌پذیر است؟ چگونه می‌توان فُرم انقلاب را بدون توجه به محتوای آن تشخیص داد؟ و اگر برای تشخیص فُرم لازم است که برخی ویژگی‌های محتوا تحلیل شوند، آیا تفکیک درهم و برهم نمی‌گردد؟ اگر انقلاب‌ها چندین خواسته را با هم تلفیق کنند، در پایان از چه فُرم و محتوایی برخوردار خواهند بود؟ آیا فُرم و محتوا حاصل تصمیم نظریه‌پردازانی همچون ژیژک در دوران پس از انقلاب هستند؟ این‌ها پرسش‌هایی است که کتاب حاضر می‌کوشد تا به پاسخ‌شان نائل آید.»

کتاب «متافیزیک سیاست است» با عنوان فرعی هایدگر، ژیژک و انقلاب نوشته تر وادن به ترجمه علی رسولی با شمارگان 500 نسخه در 294 صفحه به بهای 65 هزار تومان از سوی انتشارات هزار سوم اندیشه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...