حماسه‌ای عاشقانه برای همه اعصار | تجربه


بخش بزرگی از مهم‌ترین آثار ادبی جهان را رمان‌های عاشقانه شکل می‌دهند؛ از آثار خواهران برونته، جین آستین، جورج الیوت، الیزابت گسکل و توماس هاردی در بریتانیا تا رمان‌های مارگوت میچل، لویزا می آلکوت و ادیت وارتون در آمریکا؛ از شاهکارهای استاندال و گوستاو فلوبر در فرانسه تا لف تالستوی در روسیه. در قرن بیستم هم بخش بزرگی از آثار ادبی را رما‌ن‌های عاشقانه شکل دادند، از معروف‌ترینشان می‌توان به «عشق در روزگار وبا»ی مارکز اشاره کرد. در میان آثار درخشان قرن بیستم، رمان «جویندگان صدف» [the shell seekers] شاهکار رزاموند پیچلر [Rosamunde Pilcher] اثری متفاوت است که تصویری حماسی و خانوادگی از رمان‌های عاشقانه ارائه می‌کند. این رمان با ترجمه زهره مهرنیا از سوی نشر نقش جهان منتشر شده است.

خلاصه رمان جویندگان صدف» [the shell seekers]  رزاموند پیچلر [Rosamunde Pilcher]

رُزاموند پیلچر (2019-1924) نویسنده‌ شهیر بریتانیایی از سال ۱۹۴۹ تا زمان بازنشستگی‌اش در سال ۲۰۰۰، بیش از ۶۰ میلیون نسخه از رمان‌هایش در سراسر جهان به فروش رفت- تنها 10 میلیون نسخه از «جویندگان صدف»؛ رمانی که در سال 1988 به مدت پنجاه هفته‌ متوالی شماره‌ نخستِ پرفروش‌های نیویورک‌تایمز بود، به بیش از چهل زبان ترجمه شد و ترجمه‌ی آلمانی آن به فهرست صد کتاب برتر خوانندگان آلمانی راه یافت؛ هم‌چنین در فهرست پنجاه کتاب معاصر مهمی که هر زن باید بخواند، قرار گرفت. این کتاب در فهرست کتاب‌های بزرگ بی‌بی‌سی در سال 2003، شماره‌ پنجاه را به خود اختصاص داد و در فهرست صد رمان برتر عاشقانه دنیا به انتخاب گودریدز، شماره‌ پنجاه‌وشش را.

از پیلچر به‌عنوان نویسنده‌ای پیشرو یاد می‌شود؛ او نخستین کسی بود که حماسه‌های خانوادگی را گسترش داد، دست به آفرینش خانه‌هایی پررمزوراز، دروغ‌های خانوادگی و فضاسازی‌های زیبا زد و چهره‌ داستان‌های عاشقانه را تغییر داد؛ به گفته‌ فلیسیتی برایان در گاردین، پیلچر ژانر عاشقانه را به جایگاه بالاتری در جهان رساند.

«جویندگان صدف» یک کلاسیکِ عاشقانه است که بیش از سه‌دهه قلب میلیون‌ها خواننده در سراسر جهان را به تسخیر درآورده است. این رمان حماسی و خانوادگی در بریتانیا اتفاق می‌افتد؛ از سواحل زیبای کورن‌وال گرفته تا لندن شلوغ و فضای دنج کاتس‌ولدز. «جویندگان صدف» تلفیقی از روایتِ یک خانواده و احساسات و دل‌شکستگی‌هایی است که آن‌ها را سه نسل کنار هم نگه داشته است. رمان پر از شخصیت‌هایی است که درست مانند آدم‌های دوروبر ما هستند: مادران و دختران، همسران و عاشقان. اتفاقات این خانواده بر محور یک زن فرامو‌ش‌نشدنی به‌نام‌ پنه‌لوپه می‌چرخد و این عشق، شجاعت، احساسات و ارزش‌هایِ او است که مسیرِ زندگیِ دیگر شخصیت‌ها را تعیین می‌کند، زمان را ماهرانه عقب‌وجلو می‌برد و هر فصل بر یکی از بازیگران اصلی خانواده تمرکز دارد. نمادِ واحد در همه‌ فصل‌ها یک نقاشیِ رنگ‌روغن با عنوان «جویندگان صدف» است؛ نقاشی‌یی که برای پنه‌لوپه نماد و سمبلِ پیوندِ نسل‌ها است.

دوازده شخصیتی که «جویندگان صدف» بر محور آن می‌چرخد در اصل شخصیت‌های یک پرده نقاشی هستند که نقش بسیار مهمی در داستان خانواده مرتبط با آن دارد. این پرده نقاشی سال‌ها پیش توسط لارنس استرن کشیده شده است؛ همان کسی که به استناد بخش‌های آغازین رمان، آثارش باب طبع نسل جدید شده؛ گرچه خودش مدت‌ها پیش مُرده است. این نقاشی روی دیوار خانه کوچک دخترش، پنه‌لوپه، در روستایی در انگلستان قرار دارد. پنه‌لوپه استرن کیلینگ هیچ‌وقت زن طماعی نبوده و هیچ هوس یا انگیزه‌ای نمی‌تواند باعث جدایی او از این نقاشی بشود؛ او عاشق این نقاشی و خاطراتی است که از پدرش برای او زنده نگه می‌دارد.

پنه‌‌لوپه می‌تواند وارد هر مسابقه‌ای از «شخصیت‌های فراموش‌نشدنی» بشود و برنده بیرون بیاید. نخستین‌بار در ۶۴ سالگی‌اش با او آشنا می‌شویم؛ وقتی بعد از یک حمله قلبی خفیف خودش را از بیمارستان مرخص می‌کند و با تاکسی به روستای دنج و آرام معبد پادلی و به خانه جادویی‌اش به نام پادمور می‌رود و با لبخند به این فکر می‌کند که الان تمام خانواده‌اش گمان می‌کنند جای او در بیمارستان امن است. اینجا است که می‌دانیم او را دوست خواهیم داشت و مشوقش خواهیم بود. طولی نمی‌کشد که به فلاش‌بک‌ها می‌رسیم و این کار کاملا آرام اتفاق می‌افتد؛ مثل اینکه دوستی مهربان بخواهد آلبوم عکسی را به شما نشان دهد: این یادآوری خاطرات، نه یک اتفاق عجیب‌وبزرگ، که سفری آرام است و حقایقی را که منتظرش بودید، درباره پنه‌لوپه به شما می‌گوید.

«جویندگان صدف» کتابِ پنه‌لوپه است؛ داستان زنی که می‌بایست شبیه دیگر زنان می‌بود. روزمرگی‌اش همان چیزی‌ است که به او قدرت می‌دهد و معرفِ شخصیت او است. پنه‌لوپه خیلی خوش‌شانس بود که مورد عشق واقع ‌شد و بدشانس بود که درگیر ازدواجی بدون عشق و عجولانه با آمبروز کیلینگ گردید. خوش‌شانس بود که در ادامه، عشقی بزرگ و واقعی پیدا کرد، اما باز هم بدشانس بود که درگیر مشکلات و تراژدی‌های آن شد. پنه‌لوپه مادر سه فرزند به‌نام‌های نانسی، اُلیویا و نوئل بود و همچون همه مادران، موقع در آغوش‌گرفتن آن‌ها فکر می‌کرد بخت و اقبال به او روی آورده و درست مانند همه مادران این دیدگاهش در طول زندگی کمابیش دستخوش تغییر شد.

چرا داستان زندگی خانمِ «شبیه همه» اینقدر خاص شده است؟ شاید دلیلش آن باشد که زندگی او دوره‌ای مهم با تغییراتی بزرگ در جهان را شامل می‌شود؛ هرچند که زندگی پنه‌لوپه از هیچ اهمیت تاریخی برخوردار نیست. خواندن گزارش خانم پیلچر از زندگی در کشوری که درگیر جنگ بوده، درست مانند سروکله‌زدن با روزمرگی‌های مردمِ کشورهایی مانند بریتانیا است که در دوران جنگ جهانی دوم زندگی می‌کردند: زندگی با ترس از حمله‌هایی که ممکن بود هر شب اتفاق بیفتد، نگرانی بابت شوهران و عشاقی که در آن‌سوی مرزها درگیر جنگ بودند، امیدبستن به تکاوران آمریکایی و کماندوهای مستقر در بریتانیا درست قبل از پیاده‌سازی‌های نرماندی در ژوئن ۱۹۹۴.

پنه‌لوپه در آن زمان بانوی جوانی بود و دختر زیبارویش نانسی را داشت. همسرش، آمبروز، در جنگ بود و تنها عشق واقعی زندگی‌اش، در نزدیکی جایی بود که او با پدر، دختر کوچکش و خانواده‌های جنگ‌زده و پناهنده زندگی می‌کرد؛ کسانی که منتظر بودند تا سرنوشت‌شان توسط رهبران نظامی مشخص شود.
فرزندان پنه‌لوپه با نارضایتی محض بزرگ می‌شوند. نانسیِ زیبا به نانسیِ ناراضی، جاه‌طلب و ناامید تبدیل می‌شود. نوئلِ جذاب به نوئلِ ازخودراضی تبدیل می‌شود و جوان‌ترین دخترش، اُلیویا، دختری پرقدرت و شجاع است و البته به اندازه‌ای که نویسنده دوست دارد، آدم خونگرمی نیست.

خانم پیلچر داستان خود را به‌خوبی روایت کرده است: درست زمانی که نیاز به سرنخ دارید، آن سرنخ را دریافت خواهید کرد؛ درست وقتی می‌خواهید به کاراکتر پنه‌لوپه برگردید، این شخصیت از آن بخشِ داستان گرفته می‌شود. همواره نیز یک تعلیقِ سالم درباره آنچه پنه‌لوپه قصد دارد با شاهکار پدرش انجام دهد وجود دارد. با نومیدی آرزو می‌کنید که دست نوئل و نانسی به آن نرسد. بااین‌حال، آیا بهتر است اُلیویا آن را بردارد تا اینکه به برادر و خواهرش برسد؟ راه‌حل درست موقعی که باید، از راه می‌رسد.

قدرت و موفقیتِ داستان در این است که خواننده بیش از 600 صفحه در تعاملِ کامل با پنه‌لوپه، فرزندانش، گذشته‌اش و نقاشی‌ای است که در خانه روستایی او قرار دارد. «جویندگان صدف» داستان بسیار رضایت‌بخشی است که با عشق و اعتماد‌به‌نفس نوشته شده است و هر خواننده‌ای در سراسر جهان را به وجد می‌آورد؛ آن‌طور که پس از سه دهه هنوز در سراسر جهان خوانده می‌شود، فیلم می‌شود، به اپرا و رادیو می‌رود و به شکل‌های مختف بازنشر می‌شود. عظمتِ این رمان گویای این بیتِ حافظ است که تصویری زیبا و باشکوه از «جویندگان صدف» است: «یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است»

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...