پرواز با بال‌هایِ خسته | الف


«هانی اهرم چرخ‌های فرود را که کشید، هواپیمای راین‌دیر بسیار آرام و با تأنی، با شکم، روی آسفالت نشست. کسانی که در اتاق فرمان بودند پیچ‌و‌تابی خوردند و کوشیدند دستشان را به جایی بند کنند، اما هیچ یک نیفتادند. بدنه‌ی هواپیما که روی زمین نشست، یک دم همه سرجایشان خشک شدند و بهت‌زده به صدای خشک در هم شکستن و خرد شدن ملخ‌های هواپیما و پانل‌های آلومینومی گوش دادند؛ بعد همه چیز ساکت شد و آدم‌ها دوباره به خود آمدند.»

راهی نیست؟ [no highway]  نویل شوت[Nevil Shute]

تجربه‌ی زیسته پشتوانه اصلی داستان‌نویسی موفق است. برخی از تجارب زیستی در سایه‌ی شغلی خاص و مسائل حرفه‌ای که حول آن شکل می‌گیرند به دست می‌آیند و منجر به آفرینش محیط داستانی متمایزی می‌شوند که شاید بیشتر مخاطبین داستان آن را ندیده باشند. مثلا کار ‌کردن در یک سازمان تحقیقات هواپیمایی و اتفاقاتی که در‌ ارتباط با آن می‌تواند رخ دهد برای بسیاری از آنهایی که بیرون از گودِ چنین فضایی قرار دارند می‌تواند تجربه‌ای ناب و نادر باشد. نویل شوت [Nevil Shute] نویسنده‌ی انگلیسی دقیقا چنین تجاربی را به خوانندگان خود انتقال می‌دهد. او خود مهندس هواپیما بود و در عین این که سعی می‌کرد حواشی کار نویسندگی را از مسیر شغلی‌اش در سازمان هواپیمایی دور نگه دارد و حتی در این دو حیطه دو شکل متفاوت نام خانوادگی را استفاده می‌کرد، اما همواره سایه‌ی تجارب شغلی‌ بر داستان‌هایش سنگینی می‌کرد. در رمان‌های او همیشه آدمی حرفه‌ای حضور دارد که در عین جدیت در شغل به روابط آدم‌ها و پیچیدگی‌های شخصیتی آنها نظر دارد و داستانش را با توجه به چنین ظرایفی تعریف می‌کند. راوی اکثر داستان‌های او، آدمی است که شاید خودش نقش چندانی در پیشبرد داستان ندارد، اما اطلاعاتش از مسائل حرفه‌ای و آد‌م‌هایی که درگیر چنین مسائلی هستند، بسیار به درک خواننده از ماجراها کمک می‌کند.

نویل شوت در سال 1899 در میدل‌اسکس انگلستان به دنیا آمد. او این بخت را داشت که در کنار اتفاقات بی‌نظیری که در محیط متفاوت شغلی‌اش تجربه می‌کرد، دو جنگ جهانی را به چشم ببیند و از آنها برای ساختن فضای داستان‌هایش بهره بگیرد. زندگی حرفه‌ای او در عرصه‌ی نویسندگی به سه دوره تقسیم می‌شود؛ دوره‌ای که مقهور ماجراجویی‌های پرواز و بازی با ایده‌های خلاقانه‌ی هواپیما و صنعت پرواز بود، دوره‌ای که افکارش در حیطه نوشتن با چالش‌های جنگ گره خورده‌ بود و سرانجام دوره‌ای که در آرامش و فارغ از دغدغه‌های شغلی‌اش در استرالیا سپری می‌شد.

اما نویل شوت تجارب دست اول از شغلش را در همان دوره‌ی اول نویسندگی‌اش ارائه داد. اولین رمان او در سال 1926 با نام «مارازان» به چاپ رسید و پس از آن هر دو سال رمانی تازه تا شروع جنگ از او منتشر شد که همگی متأثر از فعالیت او در صنعت هواپیماسازی بودند. رمان‌های او به تدریج محبوبیت بیشتری کسب کردند. به ویژه به این خاطر که مخاطبان آن دوره بسیار به خواندن درباره‌ی پیشرفت صنایع نظامی و به خصوص صنعت هوا فضا علاقمند بودند. نویل شوت در رمان «روی ساحل» به توقعات طرفدارانش پاسخی درخور داد. اما رمان «راهی نیست؟» شاید نقطه‌ی اوج ِگره خوردن صنعت هواپیماسازی با جذابیت‌های داستان برای نویل شوت بود. رمانی که توجه جامعه را به ظرایف پرواز و حواشی آن جلب می‌کرد.

در رمان «راهی نیست؟» [No Highway]، یک مهندسِ محقق در زمینه صنعت هواپیماسازی بر اساس مطالعاتش روی فلزات تشکیل‌دهنده‌ی بال و دم هواپیما فرضیه‌ای مطرح می‌کند که برای بیشتر همکارانش قابل درک نیست. او معتقد است که این فلزاتﹾ تحت فشارِ پرواز و پس از گذراندن 1440 ساعت سفر هوایی دچار خستگی می‌شوند و با کوچکترین ضربه، تحمل وزن و یا تغییر دما می‌توانند از هم بپاشند و هواپیما را دچار سانحه کنند. او برای اثبات نظریه‌اش در محیط آزمایشگاهی هواپیمایی را تحت چنین فشارهایی قرار می‌دهد تا در زمان مقرر یعنی 1440 ساعت، آن آسیب بالقوه را که بسیار به وقوع آن اطمینان دارد، مشاهده و ضبط کند. همکاران او نه تنها استدلال‌های او را در این زمینه باور نمی‌کنند، بلکه در مقابل تلاش‌های او سنگ‌اندازی نیز می‌کنند تا نتایج تحقیق او را بی‌فایده جلوه دهند. راوی داستان که همکار و دوست نسبتا نزدیک این محقق است اما با او همراهی می‌کند و کنجکاو می‌شود که نظریه او را بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. در این رهگذر، او به پروفسور هانی، همین محقق تنها و منزوی، نزدیک‌تر می‌شود و زندگی شخصی و ظرایف شخصیتی او را زیر ذره‌بین می‌گیرد.

یکی از دلایلی که باعث می‌شود بسیاری از اطرافیان در محل کار و زندگی، به دکتر هانی اهمیت چندانی ندهند ظاهر پریشان و شلخته‌ی او و توانایی اندک او در برقراری ارتباط اجتماعی است. او دختری دارد که بسیاری از رفتارهای پدر را به ارث برده است، مخصوصا اعتقاد و پافشاری پدرش در پیوند دادن آن‌چه که در کتا‌ب‌های مقدس ذکر شده با مسائل علمی و از جمله این نظریه که مسیح در گلاستنبری ظهور خواهد‌کرد. شاید همین اعتقاد هم در کنار برانگیختن تعجب آشنایان و همکاران، آنها را به صحت نظریه‌های علمی پروفسور هانی بی‌اعتمادتر می‌کند. این است که واکنش اطرافیان به تلاش‌های او در تحقیقات علمی بی‌توجهی و کارشکنی است.

نویل شوت تلاش می‌کند طی فراز و فرودهایی که یک مهندس پرواز با روحیات خاص خود در محیط شغلی تجربه می‌کند، پیچیدگی‌های درونی چنین آدمی را نیز به رخ بکشد. این‌گونه است که در کنار یک ماجراجویی علمی در عرصه‌ی هوا‌ فضا، خواننده می‌تواند زندگی پیش‌بینی‌ناپذیر و منحصر به فرد یک شخصیت داستانی جذاب را پی‌بگیرد. «راهی نیست؟» تلاش این نویسنده‌ی انگلیسی برای یافتن راهی در شناخت و تحلیل رابطه‌ی انسان با ساخته‌های دست خود است. انسانی که خصوصیات روانشناختی و هستی‌شناسانه‌اش در درک‌اش از صنایعی که خود ساخته بسیار مؤثر و تعیین‌کننده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...