دشمن کسیه که می‌خواد به کشتنت بده | شهرآرا


رمان «تبصره ۲۲» [Catch-22] نوشته جوزف هلر [joseph heller] یکی از معروف ترین رمان‌های ضدجنگ ادبیات آمریکا و یکی از نمونه‌های موفق و تأثیرگذار «طنز سیاه» است که در اغلب فهرست‌های مربوط به رتبه بندی رمان‌های برتر تاریخ جزء بالانشین‌هاست؛ رمانی که رخدادهای مربوط به گردان۲۵۶ هوایی ارتش ایالات متحده را در سال۱۹۴۴ و حین نبرد در جبهه ایتالیا، با استفاده از یک راوی دانای کل شوخ وشنگ و طناز روایت می‌کند، و بیش از آنکه به خود جنگ بپردازد، حاشیه‌های آن و آنچه در پشت صحنه نبرد رخ می‌دهد را پررنگ می‌سازد.

خلاصه رمان تبصره ۲۲» [Catch-22] نوشته جوزف هلر [joseph heller]

همچنین، این رمان از آن گونه متن‌هایی است که نشان می‌دهد نویسنده اش هرآنچه در چنته داشته است، به کار بسته تا اثری ماندگار بیافریند. چیزهایی چون: (۱) تجربه‌های دست اول خودش حین خدمت در ارتش آمریکا (او در سال۱۹۴۲ و هنگامی که نوزده ساله بوده به ارتش می‌پیوندد و در اوت۱۹۴۴ و در اوج جنگ جهانی دوم نخستین مأموریت هوایی خود را به عنوان بمب انداز جنگندهB25 انجام می‌دهد)، (۲) خاطرات شفاهی و مکتوب سربازان و افسران آمریکایی از جنگ جهانی دوم و به ویژه سال‌های پایانی آن، (۳) هوش سرشار و غبطه برانگیز زبانی کلامی و دایره واژگان وسیع و غنی، (۴) احاطه ستودنی بر فرهنگ و ادبیات، (۵) انشای محکم و استوار، و شاید از همه چشمگیرتر (۶) بیان شوخ و شیرین و طنزآمیز. همه این‌ها را بگذارید کنار هشت سال کار مداوم و وسواس گونه روی متن که نتیجه اش می‌شود یکی از رمان‌های برتر قرن بیستم.

برخورد هنرمندانه، هوشمندانه و درعین حال شوخ طبعانه نویسنده با یکایک عناصر رمان را می‌توان از همان نخستین مرحله مواجهه با متن، یعنی عنوان‌های انتخاب شده برای فصل‌های رمان، مشاهده کرد. رمان ۴۲فصل و حدود ۵۰شخصیت دارای 2وجه بیرونی شخصیتی، یعنی گفتار و کردار (یا به قول دوستان تئاتری: دیالوگ و اکت) دارد که نام ۲۹تا از آن ها، چه به صورت ساده و چه با توصیفاتی طنزآمیز (مانند «جو گرسنه» یا «سرگرد میجر میجر میجر»)، شده است عنوان بیشتر فصل‌های رمان. تا یادم نرفته عرض کنم که ‘Major’ یعنی «سرگرد»، و عنوان فصل نهم رمان، در زبان اصلی، چهاربار تکرار همین واژه است برای سربازی که نام، نام خانوادگی و حتی نام میانی اش «میجر» است. همچنین، نام گذاری فصل‌ها در مواردی نشان دهنده ارتقای نظامی یکی از شخصیت هاست؛ مثلا عنوان فصل هشتم «ستوان شایزکوف» است و عنوان فصل سی وهفتم «ژنرال شایزکوف»، و چقدر بامزه است این نظامی عاشق رژه که ظاهرا تنها کاری که بلد است، چیزی نیست جز طراحی و اجرای رژه.

در میان انبوه شخصیت‌های رمان -که حتی یکی از آن‌ها بدون پرداخت رها نشده اند- یکی از عجیب و غریب ترین هایشان خلبانی است به نام «مایلو مایندر بایندر» که نام او در عنوان سه تا از فصل‌های رمان قابل مشاهده است: فصل های۲۴، 32 و ۳۵ که به ترتیب «مایلو»، «مایلو شهردار» و «مایلو نظامی» نام گرفته اند. این جناب مایلو که رئیس بنگاه «ام اندام» نیز هست (هر دو M برگرفته از نام و نام خانوادگی خودش)، در اوج جنگ جهانی دوم با استفاده -و بهتر است بگویم «سوءاستفاده»- از هواپیماهای نظامی و بمب افکن ها، در حال تجارت و دادوستد با هر دو طرف جنگ (آلمان و آمریکا) و در واقع، پرکردن جیب خودش است. به این چند جمله از صفحه۲۹۵ توجه بفرمایید: «هواپیماهای مایلو تبدیل شده بودند به منظره ای آشنا. آن‌ها اجازه پرواز به همه جا داشتند. یک روز مایلو با مقامات نظامی آمریکا توافق نامه ای امضا کرد برای بمباران یک پل که تحت تصرف آلمان‌ها بود، و از طرف دیگر، با مقامات نظامی آلمانی توافق کرد که با آتش پدافند از این پل در برابر حملاتی که خودش تدارک دیده بود دفاع کند. مبلغ درخواستی اش از آمریکا برای حمله به پل به اندازه کل هزینه عملیات به اضافه 6درصد سود بود و مبلغ درخواستی اش از آلمان برای دفاع از این پل همان هزینه به اضافه 6درصد سود به علاوه 1000دلار برای هر هواپیمای آمریکایی که او ساقط کند.»

و اما شخصیت اصلی رمان که حیف است بدون اشاره به او این متن را تمام کنیم، یوساریان، سروانی آمریکایی است که -مشابه نویسنده رمان- به عنوان بمب انداز همراه هواپیماهای بمب افکن به مأموریت می‌رود و در سراسر رمان یک دغدغه بیشتر ندارد: زنده ماندن و برگشتن به خانه. مافوق یوساریان سرهنگی است به نام «کَث کارت» که هرچند خودش تاکنون فقط دوبار به مأموریت رفته است (که تازه یکی از آن‌ها برای سرزدن به بازار سیاه آب سردکن در ناپل بوده! [ص۴۲۴])، دائم درحال افزایش تعداد مأموریت‌های لازم برای ترخیص افراد تحت امرش و ازجمله یوساریان بینواست. این تعداد، در آغاز رمان برابر ۴۵ است و این در حالی است که یوساریان ۳۲مأموریت انجام داده است. اما هنگامی که یوساریان تعداد مأموریت هایش را (که در هریک از آن‌ها مرگ را از نزدیک ملاقات می‌کند) به ۴۴ افزایش می‌دهد، سرهنگ کث کارت تعداد مأموریت‌های لازم برای ترخیص را ۵۰تا اعلام می‌کند و همین طور، تا انتهای رمان، پنج تاپنج تا بر تعداد آن‌ها می‌افزاید، به گونه ای که در اواخر رمان (ص۵۰۹)، یوساریان با اینکه ۷۰بار با هواپیمای جنگی پرواز کرده (جالب است که نویسنده، خودش، در جنگ جهانی دوم ۶۰مأموریت پروازی انجام داده است)، همچنان ترخیص نمی‌شود. ظاهرا همین دور باطل (یا همان circular reasoning که پس از انتشار این رمان شده است معادل «تبصره۲۲») است که سبب می‌شود یوساریان یکی از ماندگارترین جملات رمان را حین گفت وگو با یکی از هم رزمانش بر زبان بیاورد: «دشمن کسیه که می‌خواد به کشتنت بده؛ مهم نیست توی کدوم جبهه ست. و این شامل سرهنگ کث کارت هم می‌شه» (ص۱۵۰).

[«تبصره ۲۲» برای نخستین بار با ترجمه حسن افشار منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...