مگر پشت پرده قدرت چه خبر است؟ | هم‌میهن


یک عکس، روی جلد یک کتاب، از اریکه‌ی قدرت: مبل تک‌نفره با یک پایه کوتاه، نقش عقابی بر بالای پشتی مبل و کتابی که احتمالاً بایدکتاب قانون باشد، گذاشته شده زیر آن پایه، پایه‌ی کوتاه، برای ایجاد تعادل. و یک رمان، روایتی که قرار است به همین اریکه بپردازد. به تشریح همان یک پایه کوتاه مانده. درباره آدم‌هایی که کتاب قانون را گذاشته‌اند تا مبل تک‌نفره تکان نخورد و ثابت بماند. و شاید نه‌فقط روایت این مبل تک‌نفره، که روایتی از آشفته‌بازار دنیای پشت سر آن. درباره‌ی جهان بده‌بستان قدرت، درباره‌ی دلالی نفوذ و اعتبار و البته نمایان شدن رذالت، رذالتی عریان در پس شهوت به دست آوردن قدرت.

خلاصه رمان مسند عقاب» [La silla del Aguila]  کارلوس فوئنتس

آدمی تا بوده در نسبتی با قدرت قرار گرفته است. پیش از شکل‌گیری سیاست در معنای شناخته‌شده‌ی امروزی‌اش، عرصه بازی قدرت، عرصه تاخت و تاز ابزاری همیشگی و در بیشتر اوقات کارآمد بوده: خشونت. خشونتی البته عریان و آشکار. نسبت به دیگری، نسبت به بیگانه، نسبت به قوم و قبیله‌ی «آن‌ها» و نسبت به تمام عوام و عمومی که بود و نبودشان صرفاً در جهت مصارف قدرت ِ قدرتمندان معنا پیدا می‌کرد. نسبت به هر آن‌کسی که می‌شد زور و جبری را برایش اعمال کرد. نسبت به زن، نسبت به کودک و البته نسبت به طبیعت و جانداران‌اش. انسان خشونت را در تمام طول تاریخ پیدایش‌اش مزمزه کرده، چراکه اِعمال قدرت همیشه سودایی ناتمام و شهوتی سیری‌ناپذیر بوده. خشونت به عنوان ابزار همیشه‌ی قدرت، وقتی در خدمت سیاست پا به دوران مدرن گذاشته، آرام آرام به پس پشت رفته، در لباسی مبدل، با چهره‌ای ناشناخته، به عرصه برگشته و تلاش کرده با هر وسیله‌ای، هدف را توجیه کند. خشونت پنهان سیاست، در پوشش مفاهیم زیبایی چون مصالح ملی، وطن‌پرستی، عشق به هم‌نوع، امنیت و حتا حقوق بشر و انسان‌مداری جهان‌وطنی، با چهره‌ای مبدل تداوم پیدا کرده و به حضورش در عرصه حیات بشری ادامه داده است.

کارلوس فوئنتس از جهان آشوب آمریکای لاتین، از جهان قدرقدرتان تشنه‌ی خون و قدرت و خشونت، نفس کشیده در فضای ارعاب و ظلم و وحشت، به همه‌ی این‎‌ها پرداخته و درآثارش چهره‌های مختلفی از آن‌ها را در سرزمین‌اش مکزیک به موضوع ادبی تبدیل کرده است. آقای نویسنده، سفیر سابق مکزیک در چندین کشور اروپایی، مردی که در اعتراض به سرکوب خونین دانشجویان در مکزیکوسیتی از سمت سیاسی خود استعفا کرد. داغ از دست دادن دو فرزند از سه فرزندش را چشید. وقتی مجله‌ای که دوست و رفیق قدیمی‌اش اوکتاویو پاز بیرون می‌داد به او لقب چریک خوش‌پوش دادند، با او قطع رابطه کرد و حتا به مراسم تدفین پاز نرفت. در 26سالگی اولین مجموعه داستانش و در 29سالگی اولین رمانش را منتشر کرد و وقتی «مسند عقاب» [La silla del Aguila] منتشر می‌شد او 75سال داشت و 22رمان و 6مجموعه داستان و 5نمایشنامه منتشر کرده بود.

فوئنتس در مسند عقاب بار دیگر به سراغ مکزیک می‌رود. کشورش را چند سالی به زمان آینده (البته نه آنچنان آینده دور، چیزی در حدود 17 سال بعد و در سال 2020) می‌برد. مکزیک در کشمکشی سیاسی با همسایه‌ی قلچماقش آمریکا، از نعمت اینترنت محروم می‌شود. آمریکایی‌ها سرورهای اینترنت مکزیک را در اختیار دارند و دکمه خاموشی‌شان را می‌زنند. کشور به‌یکباره در وضعیتی عجیب گرفتار می‌شود. اما فوئنتس زاویه دوربین‌اش را در چنین چالشی که ارتباطات را مختل کرده، تنها متوجه سیاست‌مداران می‌کند. اهالی قدرت، آدم‌های پشت مسند عقاب، یا همان مبل تک‌نفره‌ی کسی که قرار است رئیس‌جمهور باشد و قدرت را در اختیار بگیرد، مجبورند برای هم نامه بنویسند. فوئنتس با این حربه شفافیت را به روابط سیاسیون تحمیل می‌کند. کسی دیگر نمی‌تواند از سیستم‌های دیجیتالی با رمزگشایی پیشرفته با هم مراوده کند. و پلشتی مبارزه برای داشتن نفوذ و قدرت از همین شفافیت بیرون می‌زند. رمان راوی مشخصی ندارد. حاصل مکاتبه چندین شخصیت سیاسی و نظامی مختلف است. کسانی که گاه در روابط پناهی و عاطفی، گاه در شاخ و شانه کشیدن و رو کردن برگ‌های برنده جهت اخاذی و تهدید و گاهی در نصیحت‌های دلسوزانه و البته عمل‌گرایانه، برای هم نامه می‌نویسند.

فوئنتس شاید البته به شوخی مسند عقاب را رمانی آغشته به طنز معرفی کرده بود. اما انگار تمام رمان با طنزی رندانه روی ستون‌های ایده‌های ماکیاولی نوشته شده باشد. انگار تمام رمان فریاد بزند: اگر حق با ماکیاولی باشد چه؟ مسند عقاب انگار بخواهد نشان بدهد که جهان قدرت، اگر قرار باشد در شفافیت مکاتبات کاغذی رخ بدهد، اگر قرار باشد پرده‌های پشت مسند قدرت کنار برود، شبیه به چه خواهد بود. طنز تلخ ماجرا البته توهم مکزیک‌دوستی شخصیت‌های سیاسی است. انگار بخواهند برای آن همه رذالت و پلشتی اخلاقی در دلالی قدرت، و خشونتی البته در لفافه و پوششی مبدل، توجیهی بهتر دست و پا کنند. چیزی شبیه به پدری که از دست فرزند چموش خودش کفری شده و کشیده‌ای محکم نثارش کرده و برای تسکین عذاب وجدان بگوید: فقط برای خودت بود که زدمت!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...