لذتِ بخشش | سازندگی


آنه گِست‌هویزن [Anne Gesthuysen] نویسنده معاصر آلمانی با کتاب «ما که خواهریم» [Wir sind doch Schwestern] شناخته می‌شود؛ کتابی که در سال 2012 منتشر شد و به‌سرعت به زبان‌های دیگر ترجمه شد، از جمله فارسی: ترجمه مهشید میرمعزی در نشر نو. کتاب، داستان سه خواهر به‌نام کتی، پائولا و گرترود است که در صدمین سالگرد تولد گرترود دور هم جمع می‌شوند.

آنه گِست‌هویزن [Anne Gesthuysen] ما که خواهریم» [Wir sind doch Schwestern]

خواهران گرترود یعنی کتی و پائولا فکر می‌کنند این را باید جشن گرفت؛ بنابراین گرترود نزد کتی کوچک‌ترین عضو خانواده می‌رود. دیدار مجدد خواهران احساسات قدیمی را برمی انگیزد که هرسه فکر می‌کردند مدت‌ها فراموش شده بودند. هرچه بیشتر خاطرات بیدار شوند، برای سه خواهر واضح‌تر می‌شود که اغلب ناخواسته یکدیگر را آزار می‌دهند. سرنوشت در یک زمان با هرسه بد بازی کرد - و بااین‌حال خواهران به‌عنوان شخصیت‌های قوی ظاهر شدند. سه زن که در شرفِ مرگ هستند متوجه می‌شوند که بالاخره باید از زیرِ بارِ سنگینیِ کهنه رها شوند و با خود و دو خواهر صلح کنند.

آنه گست‌هویزن می‌داند که چگونه قسمت‌های خاطرات گاه غم‌انگیز سه خواهر را با سهولتی دوست‌داشتنی باهم جور کند، نوعی راحتی که تنها کهولت سن می‌تواند به همراه آورد. گرترود صدساله بدخلق و درعین‌حال پر از همدلی برای خواهران، در ابتدا به‌نظر می‌رسد که لحن این سه نفر را تعیین می‌کند. اما کم‌کم آشکار می‌شود که داستان کتی - که در چندین سطح با گرترود مرتبط است - حداقل به همان اندازه وزن دارد. این جابه‌جایی ظریف از خواهری به خواهر دیگر جلوه خاصی به داستتان می‌دهد. خوانندگان باید به دقت نگاه کنند تا تمام جزئیات دقیق چرخانده‌شده را ببینند. قطعا ارزشش را دارد. گست‌هویزن به سه قهرمان فضای زیادی برای توسعه و آشکارکردن احساسات و آسیب‌های خود، که برخی از آنها را سال‌ها با خود حمل کرده‌اند، می‌دهد.

برای خواننده دشوار است که تشخیص دهد کدام یک از خواهران خاص‌ترین شخصیت را دارد. نویسنده با مهارت بسیار، بارها‌وبارها یکی دیگر از این سه خواهر را در کانون توجه قرار می‌دهد و شخصیت او را از زوایای مختلف روشن می‌کند. خوانندگان با دمدمی‌انگاری دوست‌داشتنی پیرزن‌ها و همچنین امیدها و خواسته‌های سابق خواهران کوچک‌تر جذب می‌شوند. بااین‌حال، این تنها شخصیت‌های جذاب نیستند که فریبنده هستند: فلاش‌بک به یک قرن کامل که در آن دو جنگ چیزهای زیادی را ویران کردند و سپس تغییراتی باورنکردنی را تجربه کردند، به همان اندازه که هیجان‌انگیز است، تکان‌دهنده است. داستان‌هایی هستند که با مرگ نسل‌های آن زمان کم‌کم رنگ می‌بازند و درعین‌حال محتوای بسیار زیادی دارند.

کتاب آنه گست‌هویزن نیز درخواستی برای بخشش و فراموشی است. برای خوانندگان کاملا روشن می‌شود که برای رویارویی با شبح گذشته و تنظیم اموری که زمانی به‌هم می‌ریختند، هرگز دیر نیست. با فاصله مناسب از وقایع، بینش سالم و با سهم بزرگی از انسان‌دوستی، می‌توان با سکته‌های سرنوشتی که زمانی همه امیدها را از بین برد، کنار آمد و چیزهای جدیدی از خرابه‌ها بیرون آورد. این سه خواهر باید منتظر بمانند تا بزرگ‌ترین آنها 100 ساله شود تا بتوانند خود را ببخشند و همچنین فراموش کنند. هرکسی که کتاب گست‌هویزن را می‌خواند می‌داند که برای بخشش لازم نیست آنقدر طول بکشد. نویسنده به این ترتیب موهبتی مضاعف به خوانندگان داده است: با داستانی فوق‌العاده تاثیرگذار، انگیزه‌ای جدی برای رسیدن به طرف مقابل با وجود همه‌چیز.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...