فاطمه افتخاری | اعتماد
دین و دینداری به عنوان یک نهاد اجتماعی همواره در زندگی مردمان حضوری پررنگ و جدی داشته و کارکردهای متفاوتی ایفا کرده است. عموم انسانها، دیندارند و تجربههای دینداری، به قول ویلیام جیمز، اندیشمند معاصر، متنوع و رنگارنگ است. امیر نیکپی، جامعهشناس و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی معتقد است نباید به هیچیک از نهادهای اجتماعی نگاه حذفی داشت و باید به امکانات و ویژگیهای هریک به طور خاص نگریست و کارویژههای آنها را مورد ارزیابی قرار داد. او به تازگی کتاب «جامعهشناسی دینداری؛ سرگذشت اعتقاداتی به نام دین در دنیای امروز» را به همت نشر نگاه معاصر منتشر کرده است. به این مناسبت با او گفت وگویی صورت دادهایم که از نظر میگذرد.
اجمالا اگر میخواهید در مورد کتاب مقدمهای برای مخاطبان بفرمایید.
این کتاب در واقع بخشی از فعالیتهای فکری از 40 سال پیش تاکنون در حوزه تحولات سیاست و تحولات دیانت و اهمیتی که به شخصه این دو موضوع برای من داشته، است. در واقع نه تنها در رابطه با جامعه خود ایران بلکه در کارهای تطبیقی در سطح تحولات دین و سیاست و حتی در فضای کشورهای غربی و کشورهای امریکا جنوبی و امریکای لاتین با فضایی که خودمان در آن تنفس میکنیم،کار شده که برای من اهمیت داشته است. من با نتیجه 20 سال تحقیقاتم در این کتاب میخواهم این مساله را بررسی کنم که جایگاه دین در جامعه جدید چیست و آیا دین برخلاف آنچه برخی جامعهشناسان کلاسیک میگفتند که هر چه دنیا عقلانیتر شود [دین] از بین میرود یا اینکه تغییر چهره میدهد، [ تا چه میزان صحیح است]. اصلا دینداری چه نقشی در تحولات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دارد و آینده دین چگونه میشود؟ اینها حوزه تحقیقاتی من بوده که اخیرا نیز تحولات ادبی هم در کنارش آمده است. به عبارت دیگر تا حدود 20 سال پیش فقط تحولات دین و سیاست در اجتماع بود، یک دهه هست که در کنار اینها، تحولات ادبی به ویژه ادبیات جدید و قالبهایی چون رمان و شعر نو و ارتباط اینها با تحولات دینداری اهمیت پیدا کرده است. اینها حوزه کار من بوده است. من سعی کردم کارهایی که سابق انجام داده بودم به تدریج منتشر کنم که البته قبلا مثلا به فرانسه چاپ کرده بودم یا در مجلات علمی آمده بود. حدود 15سال در دانشگاههای مختلف کشور درس جامعهشناسی ادیان دادم و اینکه با مجلات و روزنامههای مختلف در خصوص تحولات دینداری تجربه داشتم و یکسری ترجمههایی که انجام داده بودم و بعد از مدتی که از آنها فاصله داشتم به نظرم آمد برای قرار دادن در اختیار عموم مفید است و تصمیم به انتشار آنها گرفتم. در واقع این کتاب از 4 قسمت شکل گرفته که یک قسمت مقالات من، دیگری درسگفتارهای من، بعدی مصاحبهها و یک قسمت نیز ترجمههاست. البته از میان ترجمهها نیز دو مطلب با ترجمه شخص خودم و دو مطلب دیگر نیز با همکاری خانم سارا شریعتی در دورانی که در فرانسه دانشجوی دوره دکتری بودیم، منتشر شده است. به هر حال این مجموعه در یک کلام میخواهد رابطه دین و دنیا و جایگاه دین را تعیین کند و با نگاهی جامعهشناسانه و نه سیاسی به این مباحث و مباحثی چون سکولاریزاسیون نگاه کند. این کلیتی است که در این کتاب مطرح است.
تفاوتی میان جامعهشناسی دین و جامعهشناسی دینداری وجود دارد؟ آیا این یک بازی کلامی است یا به لحاظ ماهوی تفاوت وجود دارد؟
به هیچوجه بازی کلامی نیست. وقتی واژه دینداری را انتخاب کردیم میخواهیم از یک مساله پرهیز کنیم و آن این است زمانی که شما از واژه دین استفاده میکنید، افکار و اندیشهها به این سمت میرود که از یک دین یک تعریف ذاتی و جوهری بدهد. وقتی واژه دین به کار میرود بیشتر معطوف به این قضیه است ولی وقتی که واژه دینداری به کار برده میشود معطوف به این است که هر دین و اندیشه و مکتبی وجود داشته باشد. اینجا دیگر آنچه اهمیت دارد این نیست که در ذات آن چیست بلکه درکهایی که از یک پدیده وجود دارد اهمیت پیدا میکند. به همین خاطر واژه دینداری را که انتخاب کردیم میخواهیم تحولات و انواع نگاههایی که وجود دارد را طرح کنیم و همین است که اهمیت دارد. اینکه ما در ذاتش بخواهیم بگوییم جامعهشناسی اسلام، معنی ندارد، جامعهشناسی مسلمانان و نوع نگاههایی که به اسلام هست اهمیت دارد. وقتی میگوییم جامعهشناسی دینداری غیرمستقیم این مساله را میخواهیم مطرح کنیم که هیچ تعریف تنگاندیشانه از هیچ پدیدهای ندهید. الان تا صحبت از اسلام و مسلمین میکنیم باید بدانیم که نگاهها به اسلام و مسلمین متفاوت است و مسلمانها نگاه متفاوت دارند و یک نگاه ذاتی نباید خودش را معرف اسلام بداند. شما به پدیدهای در گذشته، حال یا آینده که نگاه کنید، انواع نگاه به آن وجود دارد بنابراین نگاههای مختلفی به اسلام وجود دارد و نمیتوان تنها از یک نگاه به اسلام سخن گفت.
3 سرفصل از کتاب به دینداری در دنیای مدرن میپردازد. آیا شکل دین در دنیای مدرن باید عوض شود یا میشود ارتباطی بین دین و دنیای مدرن برقرار کرد و هیچکدام را به نفع دیگر کنار نزد.
در واقع، یک نگاه سنتی در جامعهشناسی وجود داشت به ویژه در بنیانگذاران جامعهشناسی یعنی کنت که تاریخ را به 3 عصر کلان تقسیم کرده بود: عصر اسطورهای، عصر کلان و عصر مدرن و عقلانی جدید. فرض بر این بود که هرچه دنیا عقلانیتر و جدیدتر میشود در واقع همانطورکه دنیای الهیاتی دنیای اسطورهای را گذاشت کنار، دنیای جدید هم هر چقدر عقلانیتر شود دین را کنار خواهند گذاشت و ما با جامعهای مواجه خواهیم شد که با عقلانیت جدید اداره میشود. این فرض حدود 150سال پیش تاثیرگذاری زیادی گذاشت ولی کاری که ما خواستیم انجام بدهیم این بود که این نگاه دیگر نیست یعنی در واقع وقتی با زندگی در دوران جدید با دینداران مختلفی روبهرو هستیم و ما از زاویه کلان با دو نوع دیندار مواجه هستیم. یک نوع دینداری که هر کار جدید که میشود و هر حرف جدیدی که زده میشود چه در داخل دین و چه در خارج دین، مقاومت میکند و آن را نفی میکند. همهاش میخواهد رو به گذشته داشته باشد و آنچه وجود دارد از آن دفاع کند که پشت آن یک قدرتی خوابیده که میخواهد قدرت را به هیچوجه از دست ندهد که معمولا در نهادهای رسمی دینی این نوع نگاه بیشتر است. اما در مقابل این نگاه یک نوع دینداران دیگر وجود دارند که نه تنها نسبت به دنیای جدید بسته نیستند بلکه در آنچه ساخته میشوند نقش دارند. در واقع میخواستیم این را مطرح کنیم که نوعی از دینداری هست که در برابر هرگونه امر جدیدی مقاومت میکند و ضد هرگونه افکار جدید هست چنانکه دیندارانی نیز وجود دارند که هماهنگ با دنیای جدید زندگی میکنند و اصلا در به وجود آوردن دنیای جدید هم نقش دارند. این دو نوع نگاه در همه جای دنیا و در همه کشورها هست.
به نظر شما در جامعه ایرانی کدامیک از این دو نگاه غالب است؟
بستگی به شرایط دارد. اگر تاریخ 100ساله ایران را مشاهده کنید به هر حال ما اساسا نهاد رسمی دینی را داریم که این نهاد اکثرا در برابر دنیای جدید مقاومت کردند و اقلیتی از افراد نهادهای رسمی دینی هستند که با دنیای جدید آشنا و همگام هستند و در روند جلو رفتن جامعه نقش دارند. البته دیندارانی نیز هستند که خارج از نهاد رسمی دینی هستند و در روند نوسازی جامعه نقشآفرینی میکنند. این دو نوع گرایش بیش از 100سال است که در جامعه ایران وجود دارند. بستگی به شرایط و حوزهها دارد و گاهی اوقات یکی بر دیگری چیره میشود و زمانی دیگری بر آن ولی باید گفت که هر دو در جامعه ایرانی نیز وجود دارند.
پیشبینی شما از وضعیت دین و دینداری در جامعه پساکرونا یا با کرونا در آینده چه خواهد بود؟
قبل از پاسخ به این سوال باید بگویم که من الزاما کرونا را منفی ارزیابی نمیکنم چرا که کرونا هم نقش آگاهیبخش دارد و هم نقش فاجعهآمیزی در حوزه بهداشت دارد. نقش آگاهیآفرین این بود که انسان قرار نیست هر بلایی را سر طبیعت و جامعه بیاورد و تمام سرمایههای مادی جهان را نابود کند و انسان یک موجود ضعیف هست که این ادعا را که میخواهد بر همه چیز حاکم باشد و به خدمت بگیرد، نگاه و ادعای درستی نیست و انسان باید یاد بگیرد که در هماهنگی بیشتری با طبیعت زندگی کند. جنبه فاجعهاش نیز مشخص است که در برابر فجایعی چون کرونا که اتفاق میافتد با این آمار رسمی و غیررسمی مرگومیر و قشر محرومی که هزینهها را ندارند و از بین میروند.کلیه نوع نگاههایی که در واقع میخواهند امور را عقلانی را بررسی کنند و امور را به ارکانهای اجرا برسانند که در مجموع یک منفعت مادی پشت قضیه هست عجیب با این مساله کرونا دچار مشکل شدند. این نگاه به دین مخصوصی نیز معطوف نیست و در همه ادیان این نگاه وجود دارد که هرگاه بلای طبیعی به وجود میآید به جای اینکه به دنبال حل مشکلات به صورت عقلانی بروند با ارجاع به ارکانهایی که وجودشان چندان معنادار نیست و بخواهند راهحل را از این فاجعههای طبیعی حل و فصل کنند با فاجعههای زیادی روبهرو شدند.
مطابق دستهبندی که شما داشتید آیا کرونا در حال حذف دینداری سنتی است؟ آیا اینجا چرخش به سمت روشنفکران دینی در حال پدید آمدن است؟
الزاما روشنفکران دینی نیستند چراکه واژه روشنفکران دینی، واژه خاصی است. افراد زیادی هستند که به صورت عقلانی به امور نگاه میکنند. وقتی در دوره آقای احمدینژاد فلان وزیر با فلان نهاد رسمی قرارداد میبندد که اگر ما به مشکل خوردیم شما بیا و مشکل ما را حل کن قطعا این نوع نگاه دچار اشکال جدی خواهد شد. تکرار میکنم که این در همه جای دنیا دچار مشکل خواهد شد. آن عقلانیتی که در میان نه الزاما روشنفکران دینی بلکه علمای دینی و روحانیون نیز وجود دارد که عقلانیتر نگاه میکنند، آیندهای نیز اگر وجود داشته باشد از آن این افراد خواهد بود که سراغ امور به روال منطقیتری بروند.
نکتهای اگر در پایان دارید بفرمایید.
ذات و جوهر این کتاب این است که ما باید بدانیم یک جامعه از چند نهاد بزرگ اجتماعی تشکیل شده است. دیانت، سیاست، آموزش، خانواده و اقتصاد. اینها چند نهاد بزرگ اجتماعی است که باید در کنار هم باشند و بر هم تاثیر بگذارند و هیچکدام از این نهادها نباید به فکر این باشد که نهادهای دیگر را به خدمت بگیرد و سلطه پیدا کند. هر نهادی که بخواهد بر دیگری سلطه داشته باشد، جامعه را دچار فاجعه خواهد کرد. آیندهای اگر برای ما متصور باشد باید بدانیم که همه نهادهای اجتماعی بر هم تاثیر میگذارند و در کنار هم باید باشند و هیچ نیرویی در حذف دیگر نهاد نباید باشد.