هنر ملافه‌ها و در آغوش گرفتن درختان | اعتماد


«هنر فقیر» [Arte Povera: Movements in Modern Art] اثر رابرت لاملی [Robert Lumley] کتاب کوچک اما جامع و خوبی در معرفی هنر فقیر است که خاستگاهش ایتالیا بود و «در گرماگرم تحولات عمیق اجتماعی-اقتصادی و کشمکش‌های سیاسی شکل گرفت، در فضایی که مطالبه اصلاحات بنیادین با خواست براندازی قراردادهای هنری و اجتماعی و شروع دوباره از صفر همراه شد.» کتاب تصریح می‌کند که هنرمندان مکتب هنر فقیر چگونه تلاش کرده‌اند با رویکردی پدیدارشناختی به فضا و بخشیدن یک بعد تئاتری قوی به هنرهای تجسمی، آثاری بیافرینند که بازتعریفی از هنر به شمار می‌رفته است هرچند که منتقدان این اسلوب بر این باور بودند که «هنر فقیر بیشتر گروه یا اتحاد سستی از هنرمندان بود تا جنبشی نیرومند؛ بیشتر مجموعه‌ای از فرضیه‌های کاری برای آزمایش تا برنامه‌ای هدفمند».

هنر فقیر» [Arte Povera: Movements in Modern Art

با این همه آزمایش‌های همین هنرمندان باعث شد آثاری خلق شود تامل‌برانگیز که درهم‌تنیدگی انسان را با طبیعت فرایاد می‌آورد؛ در واقع در هنر فقیر، «هنرمند از جوهر وقایع طبیعی استفاده می‌کند، مثل رشد گیاه؛ واکنش شیمیایی یک ماده معدنی؛ رفتار یک رود، برف، علف، خاک یا افتادن یک وزنه. او خودش را جای آنها می‌گذارد تا ساختار شگفت‌آور چیزهای زنده را کشف کند... جانوران، گیاهان، کانی‌ها از جهان هنر سر درآورده‌اند. هنرمند مجذوب امکانات فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی آنها می‌شود.» نویسنده در جای دیگری از کتاب به تعاریف دیگری که از رهیافت هنر فقیر وجود دارد، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «هنرمند به کشف خودش، بدنش، حافظه‌اش، حرکاتش، هرچه که زندگی بی‌واسطه خودش را دارد، نائل می‌شود و بدین ‌ترتیب شروع می‌کند به تجربه کردن معنای زندگی و طبیعت.»

اما بهترین و رساترین تعریف از هنر فقیر شاید این تعریف باشد که «هنر فقیر عبارت است از هنری که برخلاف دنیای فناوری‌زده پیرامونش می‌خواهد از ساده‌ترین راه‌ها به بیانی شاعرانه برسد.» برای فهم بهتر این هنر اما بهترین راه آن است که به آثاری که هنرمندان این مکتب آفریده‌اند، پرداخته شود مثلا اثری به نام سوراخ از لوچو فونتانا که دغدغه «داخل اثر شدن» را در ایتالیای دهه شصت دربرمی‌گرفته است؛ «مستطیلی شیشه‌ای روی سه‌پایه با اندود نقره، مثل آینه، جز در قسمت‌های بدون اندودی که فابرو رنگ‌شان زده بود. طبق نیت فابرو، بیننده درمی‌یابد که یا دارد از داخل اثر به ورای آن نگاه می‌کند یا در قطعات آینه به خودش نگاه می‌کند و مهم‌ترین نتیجه این است که از فضای اطراف خود آگاه می‌شود.» فابرو اما این ایده داخل اثر شدن را در مکعب خودش بیشتر محقق کرد: مکعبی با قابی چوبی و ورق‌های سفید که «فابرو با توجه به ابعاد بدن بازدیدکننده ساخته. عکس‌های بروشور آن نشان می‌دهد که بازدیدکننده باید بلندش کند و داخل اثر شود و ارتباط بدنی با هندسه‌اش پیدا کند... از نظر فابرو، این بیدارسازی حواس فقط جنبه تن کار‌شناختی نداشت و بعدی فلسفی هم در مورد «وجود در دنیا» پیدا می‌کرد.» او به عنوان یکی از چهره‌های شاخص هنر فقیر معتقد بود: «هنر یعنی افزایش آگاهی از طریق همه حس‌ها؛ نه فقط شیئی برای تامل بیننده منتزع».

افزون بر این فابرو کارهای انسان‌شناسانه‌تری هم انجام داد از همین رهگذر نویسنده کتاب معتقد است که «تصادفی نبود که فابرو کاری یدی را انتخاب کرد که معمولا در خانه زنان انجام می‌دهند. آثار ملافه‌ای او، سه طرز مرتب کردن ملافه‌ها و کودک، از مواد لطیف حالت‌هایی می‌سازند که زنانگی و مادری را تداعی می‌کنند.» و نکته بدیع کتاب آن است که چون مصور است به مخاطب این امکان را می‌دهد که آزادانه در گالری پر و پیمانی از آثار هنر فقیر پرسه بزند و مثلا ملافه‌های فابرو را ببیند که با چین و تا کردن‌هایی متفاوت و خلاقانه، به دیوار سفید یک گالری آویخته شده‌اند تا به یاد بیاورند که گاهی تا کردن ملافه‌ها، چین دادن آنها و مرتب کردن‌شان هم می‌تواند یک اثر هنری باشد وقتی که هنرمند می‌خواهد انسان را با حواسش و اندک داشته‌های زندگی روزمره‌اش به ساحت هنر فرا بخواند. هنرمندان باورمند به هنر فقیر و از جمله یکی از پرکارترین آنها، پاسکالی معتقد بودند که «ارتباط جوامع صنعتی پیشرفته با انسان درون‌شان، انسانی که او در دوران کودکی و جوامع بدوی می‌یافت، قطع شده است. از این دیدگاه، فقر نه یک محرومیت که یک پیش‌شرط خلاقیت بود.» آنها می‌گفتند: «ما به جدیت کسی نیازمندیم که کاملا بی‌چیز باشد تا بتواند واقعا چیزی خلق کند.» و به این ترتیب است که پاسکالی با برس‌هایی از الیاف مصنوعی براق که در انباری پیدا می‌شوند کرم‌های خاردارش را می‌سازد و موفق می‌شود خلق آثار بازنمودی را به دنیای هنر فقیر بیاورد از این رو که نویسنده تصریح می‌دارد که آثار او «فیلم‌های تارزان، خیالات دوران کودکی یا روستاهای آرمانی بربادرفته را تداعی می‌کنند.»

با دیدن بسیاری آثار هنری از هنرمندان هنر فقیر در گالری‌ها، اما می‌توان با این سخن نهفته در کتاب همداستان شد که این هنرمندان چیزی را در گالری نمایش نمی‌داده‌اند، آنها گالری را می‌ساخته‌اند یا فضای آن را خلق می‌کرده‌اند مثلا با یک میله که بر پایه‌ای از تایر قرار داشت، اسب‌هایی که در یک چیدمان معنامند در اتاقی در گالری بسته شده بودند یا حتی با تبر دیوار گالری را خراب کردند تا چیزی بنویسند یا بیافرینند. در سطحی فراتر از این گاهی مواد و مصالح کار هنری اساسا چیزهایی ناملموس بوده‌اند مثل رطوبت، صدا، انرژی: «هنر به هر طریقی امکان دارد ساخته شود. ممکن است نقاشی باشد، دست‌ساز باشد، تولید صنعتی باشد، حرکتی باشد، صحبتی باشد، نوشته‌ای باشد، عملی باشد، فیلمی باشد، رویایی باشد، امکان دارد شیئی ابدی باشد یا عملی آنی.» از همین رو مثلا بر برزنت اثر هنری آب نمک می‌ریختند تا آب بخار شود و دانه‌های بلور برجای بگذارد و بیننده از فرآیندی شیمیایی در هنر لذت ببرد.

پنوپه به عنوان یکی از نوآوران هنر فقیر، اما این هنر را بیشتر در شکل آنی آن بازآفرینی کرد برای این کار مثلا «درختی را با همه وجودش در آغوش گرفت و بعد به دور نقاطی که بدنش با درخت تماس پیدا کرده بود سیم بست و عکس‌هایی از این کنش‌ها با توضیحات کوتاهی به خط خودش در کتاب هنر فقیر چاپ شد.» در واقع او کنش عاطفی‌اش با درختان روستای اجدادی‌اش را هنر می‌دانست، هنری که باعث بازگشت انسان از زندگی آلوده صنعتی به طبیعت و سادگی می‌شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...