پرده اول؛ نمایشنامه

شاید هنوز بعضی‌ها یادشان باشد چند سال پیش را که نمایشنامه‌ای دانشجویی با موضوع ظهور حضرت ولی عصر علیه‌السلام چه سر و صداهایی به پا کرد. بیانیه‌ها صادر شد، کفن‌ها پوشیده شد، تقریبا در تمام شهرهای کشور تظاهرات به پا شد، نمایندگان مجلس، حوزه‌های علمیه، امامان جمعه و جماعت و هر که تریبونی داشت ناله‌ی وامحمدا و علی الاسلام السلام سر داد.

طومارها درمحکومیت دانشجوی نگارنده، خودش و پدر و مادرش که در تولد چنین فرزند ناخلفی نقش داشتند! جمع شد. و صد البته که دولت حاکمه‌ی آن دوران بیشترین نصیب را از فحش و فضیحت‌های منتشره از آن خود کرد. چرا که حاکم بودند و می‌بایست حواسشان جمع باشد. و خیلی‌ها فریاد کردند که اگر ما بودیم قطعا اجازه نمی‌دادیم همچین "فاجعه‌ای" رخ دهد و اگر هم رخ می‌داد اول خودمان را دار می‌زدیم بعد مسببین دیگر این ماجرا را.

هر چند به نظر نگارنده می‌شد آن نمایشنامه را به نوعی حاصل غفلت جوانی در بازی با کلمات گذاشت، اما اصل اعتراض عظیم مردمی در قبال این طور موضوعات زنگ خطری همیشگی برای آنانی است که به دل، انعقاد نطفه‌ی چنین جسارتهایی را در ذهنشان می‌پرورانند. و می‌بایست آفرین گفت بر مردمی که همیشه و هر جا به محض اینکه خبردار شدند کسی چشم طمع و نیش‌دار به عقاید و باورها و ارزش‌های دینی‌شان دارند هر طور که لازم بوده پا به صحنه گذاشتند. و البته در این میان حساب موج‌سواران و سیاسی کاران جداست.

فمنهم المنکر للمنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر.
(نهج البلاغه ص 1263 حکمت 366) و از مردم گروهی هستند که هر گاه منکری را ببینند با دست و زبان و قلبشان آن منکر را انکار می‌کنند پس این گروه تمام خوهای نیک را دارا هستند.

در آن اتفاق "خواصی" که مردم به ایشان اعتماد داشته و به نوعی هدایت فکری اقشار مختلف مردم را به دست دارند، نقش مهمی داشتند و البته هنوز هم دارند. 

 

پرده دوم؛ درون شما فاسد است
همه‌ی ما در طول زندگی به امراض جسمانی مختلفی دچار می‌شویم که گاهی تا مدتها مخفی است و برای اثبات آن می‌بایست تن به آزمایش داد. و بعد از آزمایش، تازه معلوم می‌شود بیماری تا کجا نفوذ کرده است. 

و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلوا اخبارکم  (محمد 31)
"و ما به طور قطع همه شما را می‌آزماییم تا معلوم کنیم مجاهدین و خویشتن‌داران چه کسانی هستند و اعمالتان خبر دهد که در باطن چه دارید؟! "

بیشتر ما فکر می‌کنیم که آزمایش و امتحانات الهی با حوادثی عظیم همراه هستند مثل؛ سیل، زلزله، فلج شدن کودکان، دزدیده شدن اموال، فوت نزدیکان و حوادثی اینچنینی که بعضا واقع شدن در آنها بسیار طاقت فرساست. غافل از اینکه؛ بعضی آزمایش‌های الهی آنقدر نامحسوس و غیر ملموس هستند که بیشتر ما متوجه حضور در آن نیز نیستیم و به راحتی و بدون آنکه متوجه باشیم مهر "مردودی" بر پیشانی قلبمان حک می‌شود. و اینگونه است که برای ما ثابت می‌کنند که: روح شما مریض است. درون شما فاسد است!

پرده سوم؛ درون شما هم فاسد است
بسیار از آنانی که در زمان چاپ نمایشنامه‌ی دانشجویی داد و فریاد دفاع از ناموس دین و کیان اسلام را سر می‌دادند و دولت حاکمه و مسوولان وقت را مقصر اصلی می‌دانستند خود هم اکنون سکاندار امور فرهنگی کشور شده و در بوته‌ی آزمایش قرار گرفته‌‌اند. و چه بد مردود شدند.

در سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در حالی که هنوز داغ کاریکاتور‌های موهن غرب علیه آن دردانه هستی جگر امتش را می‌سوزاند، در ام القرای جهان اسلام و درست زیر گوشمان در وزارتخانه‌ای که سکان اصلی فرهنگ کشور را در دست دارد، چه جسارت‌هایی که به وجود مقدسش شد.

هر خواننده منصفی که هم نمایشنامه مزبور و هم سوالات آزمون ضمن خدمت فرهنگیان را خوانده باشد، می‌تواند احتمال بدهد که نمایشنامه‌ی دانشجویی حاصل غفلت و بازی با کلمات دانشجویی ساده لوح بوده است، اما نمی‌تواند محتمل بداند که سوالات آزمون ضمن خدمت فرهنگیان هم حاصل غفلت بوده باشد.

پس کجا رفتند آن فریادها؟! چرا کسی کفن نپوشید؟! چرا حوزه‌های علمیه تعطیل نشد؟! چرا انجمن‌ها و احزاب و گروههای سیاسی تجمع اعتراض آمیز نکردند؟! چرا کسی ناله وامحمدا سر نداد؟! کجا رفت وا اسلامها؟! چرا "خواص" مردم را آگاه نکردند؟! چرا کسی اهمیت مسئله را روشن نکرد؟! و هزار چرای دیگر که پاسخ آنها تنها در یک جمله است.

ومنهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء (نهج البلاغه ص 1263 حکمت 366) و از مردم گروهی هستند که هرگاه منکری را دیدند نه به زبان نهی از منکر می‌کنند نه به قلب و نه با دست خود کاری می‌کنند، آنان مردگان زنده هستند!

تمام آنهایی که شنیدند و خواندند و فهمیدند که در این آزمون کذایی چه گذشت و چه هتاکی بی‌شرمانه‌ای به وجود مقدس پیامبر اعظم گردید، همه و همه آزمایش شدند. و خوشا به حال مردم عوامی که با شنیدن خبر این فاجعه‌ی عظیم قلب‌شان به درد آمد و با شنیدن دستگیری عامل نویسنده‌ی آن دلشان اندکی روشن شد. اینان به اندازه وسع خود در این آزمایش الهی سربلند بوده و هستند. اما بدا به حال "خواصی" که هیچ نکردند و از ترس اینکه مبادا صندلی چند روزه وکالت و وزارتشان تحت الشعاع قرار گیرد، خفه‌ شده و فقط به ابراز تاسف بسنده کردند. و البته نویسنده مزبور را با دستبند نشان دادند که؛ بله ما برخورد کردیم! اما تمام آنهایی که در قبال این حادثه سکوت کردند، بدانند که؛ زیاد دیر نیست وعده الهی برای آنانی که در این آزمایش مردود شده و بقای آخرت را به فنای دنیا فروختند.

و کاین من قریه هی اشد قوه من قریتک التی اخرجتک اهلکناهم فلا ناصر لهم. محمد 13
و چه بسیار مردمی که از مردم قریه‌ی تو ، که تو را بیرون کردند، نیرومند‌تر بودند؛ ولی در هنگام نزول عذاب یاوری نداشتند.

ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من اجل و لا ینقصان من رزق و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر. (نهج البلاغه ص 1263 حکمت 366)

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...