Loading
سیاست مانند یک کوه یخ است و شما از آن تنها قله سفید کوچکی را می‌بینید که از اقیانوس بیرون زده است و در آن [قله سفید] دولتمردان را می‌یابید... کسی که قدرت را در دست دارد، دادگاهی هم در اختیار دارد... ما مدت‌ها با امریکایی‌ها بازی کردیم و گفتیم بحرانی که ما داریم به شما منتقل خواهد شد. یعنی اگر آن را حل نکنید، دامن شما را هم خواهد گرفت... پابلو نرودا یک‌بار گفت آیا متوجه می‌شوید که همه ما اجساد کشورهای خود را بر پشت خود حمل می‌کنیم؟ ...
آیا تصویری بهتر از یک اسپانیایی در حال خوردن پرتقال وجود دارد که مهر تاییدی بر هویت اسپانیایی ما باشد؟... آیا گنج‌های حقیقی او اینها بود؟ آن وقت بود که یاد مرگ پدرم افتادم و به یاد درخت پرتقال به‌گل‌نشسته‌ای که عطرش از پنجره‌ای در آندلس وارد خانه می‌شد... پدرم از روزی که کشتی‌اش در آکاپولکو پهلو گرفت و درخت پرتقالی آنجا کاشت، این هسته‌ها را در جیبش نگه داشته بود. ...
در حال بارگزاری ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...