کتاب خوانی | عصر ایران


در روزهای سخت و روزگار نامهربان همراهی حکیم و رفیقی شفیق بسی توفیق است و برای ایرانی جماعت این رفیق شاعری است به نام حافظ و اکنون داستان‌نویس مشهور شهر بر آن شده است که شرح این ملاقات کند. علیرضا محمودی ایرانمهر در هیات حافظ داستان‌نویس پس از قرنها آمده است تا بگوید حتی اگر بدترین اتفاق هم رخ داد باید دل قوی داشت و تماس با یار را غنیمت شمرد و در آماج تیرهای بلا «حافظ‌ خوانی خصوصی» راه انداخت و جان به در برد، چرا که لِسانُ‌الْغِیْب برای هر لحظه‌ای اکسیری دارد و برای هر دردی دوایی.

علیرضا محمودی ایرانمهر حافظ‌ خوانی خصوصی

در این رمان علیرضا از سر دلتنگی به شماره‌ی موبایل پریسا که شش ماه پیش مُرده زنگ می‌زند تا فقط عکس خاص او را روی صفحه‌ی گوشی تماشا کند ولی ناباورانه می‌بیند تلفن زن روشن است.

آن دو در نهصد روز زندگی کنار هم، نگفتنی‌ترین حرف‌هاشان را با جستجوی معانی شخصی و پنهان در بیت‌های حافظ به هم می‌گفتند. کاری که اسمش را حافظ خوانی خصوصی گذاشته بودند و حالا هر دو می‌خواهند دوباره کشف راز کنند.

«می‌ دونی پریسا، عشق به قالی پرنده‌ی سلیمان می‌مونه. وقتی تا آسمون بالا بری چیزهای قدیمی رو از یه جای تازه می‌بینی. اهمیت عشق در همینه. دیدن جزئیات تکراری زندگی که تازه اهمیت‌شون رو کشف می‌کنی. نمی‌‌دونی صبح وقتی تی‌شرت صورتی تو رو روی دسته‌ی صندلی کنار پنجره دیدم چقدر کیف کردم. چند لحظه توی خواب تماشات کردم. موهای نارنجی قشنگت روی بالشت‌های بزرگ بنفش پخش شده بود و سه لکه‌ی سرخ نور طلوع از لای پرده‌ی اتاق روی دیوار بالای تخت تابیده بود.
صدای پرنده‌ها از پشت پنجره می‌اومد... مثل مژده‌ی خبری خوش و باد سواری سلیمان بود. انگار سرزمین افسانه‌ای سبا رو در زندگی روزمره کشف می‌کردم. فکر کنم باید با هم یه حافظ‌ خوانی خصوصی حسابی راه بندازیم.»

هنر علیرضا محمودی ایرانمهر در این رمان پیوند غزل لِسانُ‌الْعُرَفا به موقعیت‌های متفاوت زندگی روزمره است تا آنجا که هر خواننده‌ای بتواند قصه خود را بیابد و در تماسی با آن قله مه‌گرفته جادویی احوال خود را دریابد.

خوانش امروزی غزلیات حافظ و ربطش به داستان زندگی معاصر «حافظ‌ خوانی خصوصی» را به یک فال‌بینی بی‌همتا تبدیل کرده است که در آن می‌توان در هر لحظه‌ای با رجوع به ناظِمُ‌الاُولیاء غبار از چهره گرفت و حال بهتری جست.

از نگاه ایرانمهر این که هر کدام از ما می‌توانیم با گشودن دیوان تَرجُمانُ الْاَسرار تصویری از احوال خویش را در آن مشاهده کنیم چیزی اتفاقی نیست. او به همراه خواننده با «حافظ‌ خوانی خصوصی» به درون این راز قدم می‌گذارند تا اینکه آن مکاشفه‌ای که باید رخ دهد...

«دوش گرفتم. خیلی بهترم. یه تاکسی می‌گیرم و می‌رم قیطریه. چند دقیقه پیش که توی آینه حموم به خودم نگاه کردم، تعجب کردم چرا اصلا شبیه خودم نیستم. انگار اون عکس‌های لعنتی توی جعبه دارن کار خودشون رو می‌کنن. می‌ترسم دوباره برم جلوی آینه و خودم رو نگاه کنم. می‌ترسم یه آدم دیگه رو ببینم. ولی شاید خیلی هم عجیب نباشه. دنیا پر از آدم‌هایی‌ست که پوست اشتباهی روی تن‌شون کشیدن، آدم‌هایی که شبیه خودشون نیستن. مثل مرد قد کوتاهی که عاشق زن‌های صد و هشتاد سانتیمتری می‌شه یا زنی با صد و بیست کیلو وزن که از بچگی آرزو داشته بالرین بشه. صورت ما هم خیلی وقت‌ها بهمون خیانت می‌کنه، با سوراخ‌ دماغ‌هایی که اندازه‌ی هم نیستند، گوش‌های برگشته یا غمی که هر کاری می‌کنی از چشم‌هات پاک نمی‌شه...

از وقتی رفتی زمان زیادی رو توی صفحه‌های مجازی حروم می‌کنم. جایی که آدم‌ها به هزاران روش تصویر عمومی خودشون رو بازسازی می‌کنن. سرگرمی جذاب و غم‌انگیزیه. تماشای پروفایل آدم‌هایی که صورت‌هاشون رو یه جوری تغییر دادن که شبیه خود واقعی‌شون نباشن یا پشت جمله‌های تکراری و شعارهای کلیشه‌ای پنهان شد‌ن. ولی حتی اگه تو دقیقا همون کسی باشی که می‌خواستی، باز هم زندگی کم‌کم پوست اشتباهی روی تنت می‌کشه. مثل سوپراستاری که صورت جذاب و زیباش کم‌کم چروک می‌شه، پوست گردنش شل و پر لک می شه ولی بازم اصرار داره مثل سی سال پیش پیراهن‌های یقه باز بپوشه. مثل خونه‌ای که پر از یادگاری و خاطره‌ی آدم‌های رفته‌ست...

جلوی آینه‌ی حموم روی پوست صورتم انگشت کشیدم. انگار با انگشت‌های تو دنبال واقعیت خودم می‌گشتم. روی پوست تنم دنبال روزنه‌هایی می‌گشتم که روحم ازش بیرون تابیده باشه، مثل جای گلوله‌ها روی در آهنی و زنگ زده‌ی انباری قدیمی که با طلوع خورشید رشته‌های نور ازشون توی تاریکی انبار می‌تابه. »

رمان «حافظ خوانی خصوصی» نوشته علیرضا محمودی ایرانمهر را نشر چشمه در ششصد و هفتاد و سه صفحه منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...