تلاقی هرمنوتیک و پدیدارشناسی | الف
پل ریکور [Paul Ricoeur] (1913- 2005) گرچه در ایران شناخته شده است، اما به اندازهی فرانسویهای دیگر، مانند فوکو و لکان و دولوز مورد توجه قرار نگرفته. شاید چون مانند آنها سخنان اغواگر و تند و عجیب نزده است؛ چیزی که برای فلسفهخوانهای امروز ایران خیلی جذاب است. ولی در عوض، تعهدش به حقیقت به شدت مورد نیازِ این روزهای ماست.
البته در عرصههای جهانی هم ریکور، زیر سایهی نامهای پرهیاهوتر مانده است. برای فهم بهتر، شاید اول باید ببینیم او متعلق به کدام جریان است!
ریکور از نقاط برجستهی التقای سنت پدیدارشناسی و سنت هرمنوتیک است، و بیشک او را میتوان ذیل هر دو جا داد. البته حضورش در کنار پساساختاگرایانِ همنسلش نیز قابل ذکر است، ولی با این حال هرمنوتیک و پدیدارشناسی حضور پررنگتری در کارنامهی ریکور دارد.
و شاید حالا واضحتر میشود که چرا ریکور کمتر از بقیه دیده شده است. از یک طرف تمثال هرمنوتیک، گادامر است که حداقل یک کتاب، «حقیقت و روش»، دارد که آیینهی تمامنمای فلسفهی اوست. و این در حالی است که ریکور، حتی یک مقاله هم ندارد که بتوان گفت میتواند معرف کامل فلسفهی او باشد. و اضافه کنید به آن، یکپارچگی و سازگاری فلسفهی گادامر را، در مقایسه با حرکتِ همواره روبهروی جلوی ریکور. به این هم باید اشاره کرد؛ ریکور برای پدیدارشناسها بیش از حد نو است، و برای پساساختارگرایان بیش از حد قدیمی.
تمام این دلایل دست به دستِ هم داده تا ریکور را در یک موقیعت خاص قرار دهد، تا کمتر مورد توجه باشد. ولی از یک طرف دیگر، همینها، میتواند دقیقا نقاط مثبت و حایز اهمیت ریکور باشد.
ریکور از یک جهت به سنت هرمنوتیک میرسد. اما همان مسیر گادامر را طی نمیکند. شاید با مسامحهی زیاد بتوان تفاوتش را این طور بیان کرد: گادامر در حال بازشناسی خاستگاه علوم انسانی و تاریخمندی آن است، و ریکور بیشتر در صدد تبیین آیندهی آن و امکانهایش. ریکور از جهت دیگر، به سنت پدیدارشناسی میرسد. و با این حال، دربارهی فروید و مارکس هم کتاب مینویسد، از سیاست و اقتصاد میپرسد و با دانشمندان علوم تجربی به بحث مینشیند. و با وجود این همه تأمل دقیق میانرشتهای، البته توقع شفافیت تام را هم از این مباحث ندارد.
ریکور گزیدهای از مقالات مهمش را در سال 1986 در فرانسه منتشر میکند. به نام «از متن تا کنش». این کتاب، مقالات متنوعی را از دورههای مختلف ریکور تا زمان چاپش دارد.
در بخش اول این کتاب، ریکور، درک خودش را از هرمنوتیک پدیدارشناختی ارایه میدهد. در این مرحله، او دغدغهی تحلیل و تأویل متون را دارد، و دنبال رهیافتی از پدیدارشناسی برای آن است. شاید دو دههی نخست فعالیت ریکور، در این مرحله صرف شده باشد.
در بخش دوم، ریکور دارد به این فکر میکند که آیا میتوان از هرمنوتیک متن، پلی زد به هرمنوتیک کنش؟ در این مرحله او امکان و شرایط این گذار را بررسی میکند. در این زمان او دغدغهی فلسفهی عملی پیدا کرده، و میخواهد هرمنوتیک پدیدارشناختیاش را به سمت فلسفهی عملی گسترش بدهد. به عبارتی دیگر، دغدغههای آن روزهایش را با فلسفهای که ساخته است، میخواهد پاسخ دهد.
و در بخش آخر هم، او عملاً وارد میدان میشود و هرمنوتیک خودش را در این حوزهها به کار میگیرد. در این مرحله، او هرمنوتیک متنش را به هرمنوتیک کنش رسانده است (چیزی که اسم کتاب نیز اشاره به آن دارد)، و اقدام کرده به بررسی هرمنوتیکی کنشهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی.
کتابی که به فارسی برگردانده شده، ترجمهی بخش سوم این کتاب، «از متن تا کنش»، است؛ یعنی بررسیهای هرمنوتیکی ریکور، در موضوعات سیاسی و اخلاقی و اجتماعی؛ و به نوعی شاید بشود اسمش را گذاشت: فلسفهی عملی. برای همین مترجم نامش را گذاشته: «ایدئولوژی، اخلاق و سیاست» [From text to action].
در این مرحله، ریکور مفاهیم مثل بیناذهنی، ایدئولوژی و اتوپیا را، که هر یک در زمین بازی متفاوتی طرح شدهاند، به کار میگیرد و میکوشد آن را ذیل یک تحلیل یکپارچه قراردهد. او مفهوم «مخیلهی اجتماعی» را مطرح میکند که سایر مفاهیم، در چارچوب آن بهتر فهم میشوند. در این مقالات، نوشتههای سیاسی ریکور میکوشند نزدیک به فضای واقعی سیاست حرکت کنند، و خیلی انتزاعی نشوند.
«ایدئولوژی، اخلاق و سیاست» (یا بخش سوم از کتاب اصلی ریکور)، پنج مقاله دارد. در مقالهی اول، ریکور هوسرل و هگل را دربارهی بحث «بیناذهنیت» مقایسه میکند. میخواهد ببیند آیا هوسرل واقعا توانسته است «روح عینی» هگل را کنار بگذارد، یا مفهوم «بیناذهنیتی» که او پیشنهاد داده، در همان دام گرفتار شده است.
مقالهی دوم، که «علم و ایدئولوژی» نام دارد، با سخنی از ارسطو آغاز میشود که بیان میکند در مسایل عملی و سیاسی، توقع وضوح کامل استدلالها را نباید داشته باشیم. ریکور با این سخن، میکوشد تأملی درباره نسبت علم و ایدئولوژی داشته باشد، و دامهایی که در این مسیر (شاید به خاطر غفلت از نکتهی ارسطو) گسترده شده است، نشان دهد. او برخی تحلیلهای غلط از ایدئولوژی را یادآور میشود که در تببین رابطهی علم با ایدئولوژی مؤثر است.
ریکور در مقالهی بعدی، «هرمنوتیک و نقد ایدئولوژی»، دو سنت منازع با هم را سر یک میز مینشاند. هابرماس، که نوشتههای مفصلی دربارهی نقد ایدئولوژی دارد، بارها و بارها اشکالات مفصلی را به گادامر و هرمنوتیکش وارد کرده است. و حالا، ریکور که خود را به هر دو جریان متعلق میداند، میخواهد به صورتبندی نوعی از هرمنوتیک دست یابد که حق مطلب را درمورد نقد ایدئولوژی ادا کند، و ضرورت آن را در کانون مسایل خودش نشان دهد.
در مقالهی چهارم، ریکور میخواهد دو مفهوم «ایدئولوژی و اتوپیا» را در چارچوب تحلیل واحدی با نام «تخیل فرهنگی» قرار دهد، تا هم فهم این دو پدیده را سادهتر بکند، و هم دریافت روشنتری از کنش اجتماعی به دست دهد. این در حالی است که این دو مفهوم تا پیش از آن، در دو سنت متفاوت دنبال شده است.
و در مقالهی آخر، «اخلاق و سیاست»، ریکور ابتدا اقصاد را وارد مسئله میکند تا امور سیاسیِ تحویلناپذیر به اقتصاد را نشان دهد. سپس محل تلاقی اختصاصی اخلاق و سیاست را بررسی میکند، و در ادامه به کنش متقابل اخلاق و سیاست میرسد.
مترجم، برای آن که درک بهتری از مباحث ریکور فراهم آورد، دو مقالهی دیگر هم به کتاب اضافه کرده است. در ابتدا مقالهای از «ریچارد کِرنی» (از ادامهدهندگان هرمنوتیک ریکوری) آورده که سه مفهومِ خیلی مهمِ ریکور –یعنی ایدئولوژی، اتوپیا و مخیلهی اجتماعی- را با توجه به مطالب این فیلسوف، مخصوصاً مقالات کتاب حاضر توضیح میدهد. و طبعا این مقاله به فهم اندیشههای ریکور در این باب کمک شایانی میکند.
همچنین مقالهی دیگری آورده است از خود پل ریکور، به نام «دربارهی تأویل». ریکور در این مقاله، که در ابتدای «از متن تا کنش» چاپ شده است، محور اصلی پروژهی خود را در طول سه دهه فعالیت خود (تا پیش از تألیف کتاب؛ یعنی تا اواسط دههی هشتاد)، توضیح میدهد. او بیان میکند که چه درکی از مسایل سیسالهی خود دارد، و خودش را به چه سنتی متعلق میداند. و سپس تمام مسایلی را که در این سه دهه مطرح کرده است، ذکر میکند و تلاش میکند آنها را در یک کل بههمپیوسته جا بدهد.
اگرچه این کتاب، از متن انگلیسی که اولین بار در سال 1991 چاپ شده، ترجمه شده است، اما امروزه هم برای علاقهمندانِ به این حوزههای فلسفی، میتواند بسیار جذاب و حاوی بصیرتهای درخشانی باشد.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............