دریافتِ معنایِ حقیقیِ زندگی | آرمان امروز


مجموعه‌داستان «زخم شیر» از شاخص‌ترین و شناخته‌شده‌ترین آثار صمد طاهری نویسنده آبادانی (1336-) است که چاپ هشتم آن به‌تازگی از سوی نشر نیماژ منتشر شده است. این اثر، برگزیده جایزه ادبی شیراز، جایزه احمد محمود و جلال آل احمد در سال‌های 96 و 97 شد.



«زخم شیر» مشتمل بر یازده داستان کوتاه است؛ داستان‌های «زخم شیر» موتیف‌هایی از زیست بومی و عواطف و رفتار اجتماعیِ خاص ِ جنوب را در شخصیت‌پردازی‌ها و تاثیر جنگ بر فرهنگ، اقتصاد و رفتار اجتماعی انسان‌ها، بازنمایی می‌کند. داستان‌های «زخم شیر» استعاره‌آمیز و راویِ داستان که زاویه دید روایت را، بازنمایی می‌کند، شخصیت اصلی داستان نیست و به صورت فرعی، قهرمان داستان -که از ویژگی‌های داستان‌های رئال هست -را به شرح می‌نشیند. قهرمان‌ها اَبَرانسان نیستند و حتی در داستان‌های «زخم شیر» شماتت می‌شوند و رفتارشان، نه پارادایم فردی و نه اجتماعی و نه در فرازوفرودها و بحران‌هایی که در روایت‌ها اتفاق می‌افتد، رفتاری فراتر از عام دارند. خصیصه‌ مشمول بر تمامی داستان‌ها، تشریح جزبه‌جز مکان‌ها و بازنمایی ایماژگون جنوب، برای قرار‌گرفتن مخاطب در فضایی آکنده از بافت اقلیمی و بومی منطقه است. طاهری در تک‌تک داستان‌ها، فضای رخداد را با رنگ‌وبوی جنوب به صورت محور اصلی داستان، تعیین کرده است؛ طوری که مکان، از عناصر روایت درآمده و کارکرد متجسمی را، در بافت‌های داستان، به مخاطب تاکید می‌نماید.

در داستان‌های «زخم شیر»، هرچند سبک نگارش رئالیسم و قطعه‌ای از نمودِ زیستی است که در مکان و زمانی واقعی با حضور شخصیت‌های‌ واقعی انسانی و ملموس اتفاق افتاده، اما جهانِ روایت در داستان‌های طاهری، به‌گونه‌ای فراواقعی یا آبجکتیو، در جهت درونی‌شدنِ رفتارِ قهرمان را، به شکل استعاری، شرح می‌دهد. تا فرامتنی روانشناختی، از آن تعلیق رویدادشده را، به شکلی اسیری، برای مخاطب که در فرازوفرود داستان، به‌دنبال گره و شکار پایان است، دچار وهم کند. این وهم را در داستان «نی‌زن» می‌توان احساس کرد. «توی راه به این فکر می‌کردم که آن جمله‌ نامفهوم کرم چه بود، چه چیزی می‌خواست بگوید؟ نمی‌دانم چی بود. اصلاً چه اهمیتی داشت که چه چیزی می‌خواست بگوید یا نگوید؟ مگر او کی بود؟ اوهیچ‌کس نبود.»

در بیشتر داستان‌های این مجموعه، نشانه‌هایی استعاره‌آمیز به صورت حتی یک توتم در مسیر قهرمان قرار گرفته است تا در مسیر رویداد به صورت نمادی از فعل و انفعال رفتار درونی شخصیت را، برونی کند؛ تا مخاطب، وجه‌ تعلیق‌آمیز و در پساعینیت سیال ذهن قهرمان که از نگاه راوی و مولف که گاه یکی است، ذهنی و سوژه‌ها استعلایی شوند. در داستان «مردی که کبوترهای باغی را با سنگ می‌کشت»، کبوترها و سنگ‌زدن‌ها و آن تجسم موهن از مرگِ پرنده و سکنای «ثامر» روی صندلی یک رابطه‌ دال و مدلول غیرمتنیتی را به صورت گره‌ای کنج ذهن مخاطب، ایجاد می‌کند.

در جهان، هر کنشی به‌دنبال یک‌ واکنش است. فیزیک این رابطه را توجیه می‌کند، جامعه‌شناسی این پدیده را، واخورد جمعی اثر عملکرد‌ِ فرد بر رفتار اجتماع در زمان‌هایی دیگر می‌داند و در مذهب، آن را آثار متأخر یا در روانشناسی فرافکنی روانی رفتار بر اشیا و محیط می‌دانیم. اما طاهری با زاویه‌ دید فرعیِ راوی که در رخدادها کنش‌مند و نظر و نگاهش بی‌طرف نیست، واکنش اعمال رویدادی را جهت‌مند می‌کند تا استعاره‌ها به شکلی برجسته، عاقبت کاراکتر اصلی را موجه کنند.

در داستان «موش خرما» و قساوت کاراکتر در کشتن آن با زیر آب‌کردن نوزادش، در یک کفه قرار می‌گیرد تا نشانه‌های کدگذاری‌شده در ذهن خواننده، پایان دردناک داستان را، باورپذیر داشته باشد. داستان «خروس»، داستانی از عواطف بشری است که با تصاویری از خشونت و مهر به حیوانات، قاعده بازی را به سمت‌وسوقی دیگر می‌برد تا این‌بار، انسان، برنده نباشد. عاطفه، دلبستگی، تنهایی و عشق در این روایت، در یک کاروانسرا، درست شبیه رنگ‌های متوالی خروس، هر آن جلوه‌ای متمایز از دیگری می‌یابد تا، مخاطب رقت عواطف انسان را، به صورتی ملموس و واقعی، به تماشا بنشیند. شخصیت اصلی در داستان، الگوی کنش‌مندی قرار گرفته است و مهرطلبی جزیی از رفتار انسانی است که به صورت آبژه‌، در بستر روایت، رویداد را به وجود می‌آورد.

بارت می‌گوید: «روایت ابزار ارتباط است فرستنده‌ای دارد و گیرنده‌ای.» در داستان «خروس»، چنانچه توصیف طولانی از خروس را، اول داستان می‌خوانیم و به‌دنبال آن روند تعیین‌پذیری فاعل داستان، تغییر می‌کند و زاویه دید، همچنان راوی بی‌تاثیر و مستقل از روایت است که در داستان پرسه می‌زند، بودونبودش در کنش و واکنش داستان، یکی است. در داستان «خروس»، روایت مستقل از راوی پیش می‌رود. درواقع روایت‌های داستان «زخم شیر» روایت‌هایی غیرشخصی هستند. در داستان «سفر سوم» و «بتل سیاه‌رنگ»، از آغاز روایت، مسیری را آغاز و دوباره بازمی‌گردد بی‌آنکه تاثیری بر روند روایت داشته باشد. بتل در داستان نشانه است. نشانه‌ای که فاقد مدلول است. اما مدلول اگر یافت‌ نشود پس غایت نشانه چیست؟ حضور بتل در داستان چه ظرفیتی را باید به عناصر یا کاراکترهای داستان اضافه کند تا شکلی موجه از نشانه‌مندی را بارگذاری کند؟ باید گفت که مدلول بتل در متن روایت، در کنش داستان تعبیر می‌شود. انفعال «رضا» از سرنوشتی که برای «کوکب» رقم خورده یا تعلیقی که برای عواطف «رضا» نسبت به «کوکب» در داستان، احساس می‌شود، به صورتِ نشانه در بتل بازنمایی می‌شود. بتل از بادِ پنکه می‌ترسد و «رضا» هربار پنکه را می‌چرخاند تا بتل برود و برگردد.

تصمیمات کاراکتر در بطن اتفاق تلخی که می‌افتد، در رفتاری که به صورت نشانه در تشریح بتل بازگو می‌شود، بی‌‌تاویل نیست. البته این روابط بینامتنی در واقعیت شاید دلالت معنایی نداشته باشند، اما در داستان، مولف روابط بین چیزها و کاراکترها را، نشانه‌مند می‌سازد. گوستاو فلوبر می‌گوید: «مورد واقعی‌ وجود ندارد، تنها شیوه‌ دیدن وجود دارد.» مناسبت‌های‌داستانی در «زخم شیر»، هرچند واقعی نیست، اما پرهیبی از حقیقتی است که شکلی از روایت به خود گرفته است. چنانچه فیلیپ سولر می‌گوید: «رمان -داستان- شیوه‌ای است که جامعه با ما سخن می‌گوید.» درواقع طاهری در «زخم‌ شیر » دست به آفرینش نشانه‌ها زده است تا نه به تولید روایت دست زده باشد، بلکه با آفرینش نشانگان، جهانی هدف‌مند را در کاراکترهایی معمولی به خوردِ مخاطب می‌دهد که در تقابل‌های اجتماعی واقعی‌اند و بازتابی از منِ متعین هرکسی می‌تواند در مسیر داستان، رفتاری ضدکاراکتر را رقم زند.

«داستان در دام مانده مرغی» بی‌اغراق برجسته‌ترین داستان این مجموعه است که نگاهی به نقش‌ِ زن، فقر، تعصب، حیثیت، سنت و رسومات را باهم در یک‌ داستان پرداخت کرده و شخصیت‌ها لایه‌ای و چندوجهی‌اند. شخصیت «اکبر» هم قهرمان است، هم ضدقهرمان. هم مثبت و هم منفی، و عملکردها و واکنش‌هایش در داستان به صورتی کتمان‌ناپذیر هم نفی و هم صحه‌گذاری می‌شود. و درنهایت، مخاطب با زخم‌هایی که در صورت اکبر به صورتِ خودزنی مشاهده می‌شود، هم‌ذات‌پنداری می‌نماید و چاره‌ای برای پذیرش ضدقهرمان به‌جای قهرمان ندارد. خواننده در داستان، اتیمولوژی نام داستان «در دام مانده مرغی» را نه برای تعبیر آن بلکه برای استیصال کاراکتر برای تصمیم نهایی که سرانجام روایت را نامستقیم می‌کند، با پوست و گوشت، درمی‌یابد. درنهایت بلقیس با بلبل خرمایی در قفس، از این قفس به قفسی کوچک‌تر رها می‌شود، تا مرغی، تا ابد در دام مانده باشد.

داستان «زخم شیر» که نام مجموعه را یدک می‌کشد، با گذر از پدیده‌ جنگ، با تعمقی روان‌شناختی خواننده را به کنار پنجره‌ای می‌کشاند که دیدن مناظر واگویی شده، خود چیزها است. کارکرد زبانی نامستقیم، این روایت، در آخر داستان با رهاشدن بُز در شهری که از زندگی خالی است، نشانه‌ای ابزارگون است تا مفهوم تعمقی روانشناختی را از پدیده‌ جنگ به نمایش بگذارد. این داستان هرچند رئالیسم و واقعی است اما بحران مدرنیسم را در پیکره‌ شهری که از عناصر طبیعت خالی شده، شاهدیم. و تباهی اخلاقی با کلماتی مانند «قرض‌گرفتن» که «ننه» آن‌ را از دزدی عاریت گرفته، شکل نوینی از مدرنیته‌ای است که انسان امروزی با آن خو گرفته است.
ننه گفت: «من خودم بهتر از تو می‌دونم. برو تو خونه‌شون و به‌جای قرض وردار بیار.»
«ای‌ول ننه. منظورت قرض از روی دیواره؟»
«خفه شو، ما زیر دینشون هستیم. بعد از جنگ یا باید حلال کنن یا پولشو بگیرن.»

بارت می‌گوید: «در خواندن روایت داستانی، تنها از واژه‌ای به واژه‌ی دیگر نمی‌رویم، بلکه از حدی به حدِ دیگر می‌رویم.» در «زخم شیر» گسترشی در وانمایی از رفتارهای انسانی را شاهدیم که از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر پرتاب شده‌اند. در داستان «سگ ولگرد»، حیوان مثابه‌ اخلاق‌مندی است. مثابه‌ صدایی است که در مواجهه با بی‌اخلاقی واق‌واق می‌کند، اما در داستان، «سگ ولگرد» سگ به‌طرز پرسش‌آمیزی واق‌واق نمی‌کند. با خُرده‌غذایی، دُم تکان می‌دهد. گوش‌هایش را هم بریده‌اند. اما درنهایت، مثل سدی روی ضربه‌گیر گاراژ می‌خوابد. این سد، بحران تقابل من با منِ اکنون است. جهان روایت، در این داستان، کارکردی اخلاق‌گرا دارد و سگ به‌عنوان کاراکتر اصلی داستان، درواقع گزاره‌ای است که در زندگی عینی انسان‌ها، بی‌آنکه صدایی داشته باشد، حذف می‌شود. طاهری با جهان متن، ترفندی اخلاق‌مدار و سویه‌ای ساده در برخورد با نظام مدرن زیستن را به تقابل می‌نشیند تا مخاطب را، علی‌رغم بافت ساده‌ قصه‌هایش، دچار تالمی از جنسِ «دریافتنِ معنایِ حقیقی زندگی» کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...