احیای چشم‌اندازهای سوسیالیستی | شرق


کورت ولنتاین،‌ کمدین و دوست برتولت برشت، در مواجهه با وعده‌های وفانشده جنگ‌ها و انقلاب‌ها گفته بود «زمانی آینده بهتر بود». زیر سؤال رفتن آینده به نوعی بحران جهان کنونی به‌طور عام و بحران چپ به‌طور خاص است. مارکس جامعه طبقاتی را متعلق به دوره‌های خاص تاریخی و شیوه تولید می‌دانست و معتقد بود‌ این دوره تاریخی عمری دارد و ابدی نیست.

خلاصه ایده سوسیالیسم» [The Idea of Socialism: Towards a Renewal] نوشته اکسل هونت [Axel Honneth]

او با طرح انقلاب سوسیالیستی، چشم‌اندازی از آینده به دست می‌داد. اما شاید از همان آغاز تا امروز مسئله ترسیم چشم‌انداز آینده و وقوع انقلاب سوسیالیستی بخشی مهم از چیزی بود که می‌توان آن را بحران چپ نامید. پاسخ به این مسائل به نوعی تلاشی است برای ترسیم دوباره آینده و اثبات دوباره اینکه هر فردایی بهتر از دیروز است. آکسل هونت [Axel Honneth] نیز در کتاب «ایده سوسیالیسم» [The Idea of Socialism: Towards a Renewal] با اشاره به بحران چپ جهانی در ترسیم چشم‌اندازی برای آینده بدون سرمایه‌داری، در پی ارائه چشم‌انداز‌هایی در باب سوسیالیسم است. هونت به خشم و سرخوردگی ناشی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی جهان کنونی اشاره می‌کند. خشمی که به اعتقاد او، سمت‌وسویی ندارد و فاقد هرگونه درک تاریخی از هدف غایی خود است. در چین شرایطی، ناخرسندی فراگیر از نظم موجود جهانی خاموش و درون‌گرایانه باقی می‌ماند و این حس را به وجود می‌آورد که توان تصور و اندیشیدن به افقی ورای زمان حال و تصور جامعه‌ای ورای سرمایه‌داری وجود ندارد. هونت می‌گوید گسست میان خشم از وضعیت موجود و هر درکی از آینده و به تعبیری گسست میان اعتراض و تصویری از دنیایی بهتر، پدیده تازه‌ای در تاریخ جوامع مدرن است.

او نگاه آرمان‌شهری به جامعه آینده را محرک جنبش‌های بزرگ اجتماعی از زمان انقلاب فرانسه به این سو می‌داند و می‌گوید امروز جریان‌های اندیشه آرمان‌شهری از حرکت بازایستاده‌اند. بسیاری از متفکران چپ این مسئله را به فروپاشی شوروی نسبت می‌دهند اما هونت معتقد است که یافتن توضیحی برای افت ناگهانی انرژی آرمان‌شهری دشوارتر از چیزی است که به نظر می‌‌رسد. او می‌گوید لزومی نداشت که دیوار برلین فروبپاشد تا کسانی که از شکاف فزاینده بین ثروت خصوصی و فقر عمومی برآشفته‌اند‌ اما در‌عین‌حال ایده روشنی هم از جامعه بهتر ندارند، متقاعد شوند ‌رفاه اجتماعی‌ای که سوسیالیسم دولتی شوروی فراهم می‌آورد، به بهای فقدان آزادی به دست می‌آمد. همچنین این واقعیت که تا زمان انقلاب روسیه بدیلی واقعی برای سرمایه‌داری وجود نداشت، مانع از آن نشد که مردم در سده نوزدهم رؤیای همزیستی مسالمت‌آمیز در سایه عدالت و همبستگی را در سر بپرورانند. بر این اساس، چرا فروپاشی شوروی باید سبب شده باشد که این ظرفیت ریشه‌دار برای تعالی آرمان‌شهری تباه شود؟ هونت همچنین به مسئله درک جمعی از زمان که در دهه‌های اخیر با ورود به پسامدرنیته رخ داده اشاره می‌کند؛ درکی که بر این باور است که آینده چیزی برای ارائه ندارد مگر تکرار اشکال زندگی و مدل‌های اجتماعی پیشین. هونت از تعبیر آگاهی شی‌واره برای درک کنونی از آینده استفاده می‌کند.

بر این اساس ما نمی‌توانیم انتظار بهبود اجتماعی در ساختار پایه جوامع امروزی را داشته باشیم؛ چرا‌که شالوده این ساختار را‌ مانند اشیا‌، مصون از تغییر می‌دانیم. در چنین بستری ناتوانی در ترجمان خشم فراگیر ناشی از توزیع رسوای ثروت و قدرت به هدف‌های قابل دسترس‌ نه نتیجه ناپدید‌شدن بدیل عملا موجودی برای سرمایه‌داری است و نه نتیجه تغییر بنیادین درک ما از تاریخ، بلکه حاصل برداشتی بت‌واره از مناسبات اجتماعی است.

بر اساس این مسائل که هونت در آغاز کتاب «ایده سوسیالیسم» مطرح کرده، در نهایت به این پرسش اساسی می‌رسد که چرا آرمان‌های کلاسیک و تأثیرگذار گذشته قدر‌ت‌شان را در افشا و ویران‌کردن پدیده شی‌وارگی از دست داده‌اند. به بیانی انضمامی‌تر، چرا رؤیاهای سوسیالیسم دیگر قدرت آن را ندارند که ناراضیان از وضع موجود را قانع کنند که با کوشش جمعی می‌توان آنچه را که محتوم به نظر می‌رسد اصلاح کرد. هونت تلاش کرده در چهار فصل کتاب «ایده سوسیالیسم» به این پرسش‌ها پاسخ دهد. او می‌گوید امروزه دو موضوع مربوط به هم موضوعیت فکری خاصی دارند: یکی دلایل درونی و بیرونی از دست رفتن نیروی الهام‌بخش اندیشه‌های سوسیالیستی است که به نظر برگشت‌ناپذیر می‌نماید. دوم، تغییرات مفهومی مورد نیاز برای احیای شوروی است که این اندیشه‌ها از دست داده‌اند. او برای کار می‌کوشد که ایده سوسیالیسم را تا جای ممکن بازسازی کند و این کار را در فصل اول کتاب انجام داده است.

هونت معتقد است ‌‌اگر ایده مرکزی سوسیالیسم را از بستر فکری صنعت‌گرایی اولیه جدا کنیم و در چارچوب اجتماعی و نظری تازه‌ای قرار دهیم، آن‌گاه سوسیالیسم همچنان برانگیزاننده زنده می‌نماید. او در فصل بعدی به چرایی منسوخ‌شدن این اندیشه‌ها می‌پردازد و در دو فصل پایانی کتاب نیز تلاش کرده تا با چند نوسازی مفهومی، این اندیشه‌های منسوخ را احیا کند. با این همه، او تأکید دارد که ملاحظات او در این کتاب خصلتی فراسیاسی دارند و نمی‌کوشد آنها را با گروه‌ها و ظرفیت‌های جاری برای عمل سیاسی پیوند بزند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...