روایت گورهای خالی | شرق


«خون ‌خورده» رمانی است مملو از خرده‌روایت‌های ریزودرشت در بستر تاریخ و مشخصا تابستان پرحادثه سال شصت، جز در آخرین روایت. «خون‌خورده» نوشته مهدی یزدانی‌خرم، روایت پنج برادر سوخته و گورهای خالی آنهاست. برادرانی که سرگذشتشان طیف وسیعی از اتفاقات شهرهای اصفهان، مشهد، آبادان گرفتار آتش جنگ و تهران و بیروت را دربر می‌گیرد. زمان در این رمان به درازای تاریخ است. تاریخی که سفر خود را از جنگ‌های صلیبی آغاز می‌کند، کند و آرام از میان جنگ‌ها و خون‌ها و دلاوری‌ها و عشق‌ها و دشمنی‌ها می‌گذرد و در حال اتراق می‌کند و در «خون‌خورده» این مهم توسط شخصیت‌ها انجام می‌شود.

خون ‌خورده مهدی یزدانی‌خرم،

روح خبیث خالدار که ناظری بی‌طرف است با یادآوری خاطراتش، گذشته‌های دور و فتح اورشلیم را به ‌تصویر می‌کشد و محسن مفتاح، فاتحه‌خوان جوان گورستان بهشت‌زهرا، بانی واکاوی حوادث چند دهه گذشته و چفت‌وبست آنها در زمان حال است. پس‌وپیش‌شدن افعال، کوتاهی و بلندی جملات، تکرار عباراتی چون فاتح اورشلیم، قبه‌الصخره، جنگجوی خراسانی و... و واگویی جمله «تاریخ پراست از....» در جای‌جای کتاب لحن و نثر کتاب را ویژه و متفاوت ساخته.

راوی در این رمان همچون رمان‌های پیشین نویسنده، «سرخ سفید» و «من منچستریونایتد را دوست دارم» دانای کل و ناظر بر تمام جزئیات است، جزئیاتی که در دام زیاده‌گویی نمی‌افتند و فضا و مکان خرده‌روایت‌ها را ملموس و عینی می‌سازند. در ابتدای هر فصل، خواننده، با تغییر ناگهانی نظرگاه مواجه است. چرخشی از نظرگاه دانای کل به نظرگاه اول‌شخص، در حد چند سطر که آغازی نفس‌گیر و کوبشی برای هر فصل رقم می‌زند و خواننده را به خواندن بقیه فصول و همراهی با راوی دانای کل به‌شدت ترغیب می‌کند. پرسوناژها و شخصیت‌ها در این رمان، بار اصلی روایت را بر دوش می‌کشند. شخصیت‌های اصلی و فرعی بسیار که گاه چنان جاندار، پخته و پرداخت شده‌اند که مد‌ت‌ها در ذهن می‌مانند و به زندگی خود ادامه می‌دهند، به‌عنوان مثال راهبه مسیحی که دلباخته منصور سوخته می‌شود، پس از شست‌وشو و نگهداری جسد این عکاس جوان تحول بزرگ روح و جان و رهایی او از قیدوبند را نه‌تنها باور می‌کنیم، بلکه به همذات‌پنداری با او می‌پردازیم. گاه البته شخصیت‌ها محو و خام و در حد تیپ باقی می‌مانند.

«حسین کلیدساز» شخصیت فرعی در سرگذشت ناصر سوخته ازاین‌دست کاراکترهاست. شخصیتی انقلابی و دوآتشه که جز به آرمان‌ها و اهداف انقلاب به چیز دیگری فکر نمی‌کند و پس از ورود مسعود و مریم به مغازه و اجرای نقشه‌شان بلاتکلیف رها می‌شود. یکی از نقاط ‌قوت کتاب، استفاده از نمادها، سمبل‌ها، تندیس‌ها و مجسمه‌های مسیحی در کنار مسجد و بانگ الله‌اکبر و سایر نشانه‌های اسلامی است. در این رمان اسلام و مسیحیت گاه دوشادوش هم حرکت می‌کنند (نگاه‌کردن به کلیسا توسط آخرین برادر سوخته از پشت پنجره)، و گاه با هم می‌جنگند (در روایت راهبه مسیحی در بیروت و در روایت روح خبیث خالدار و فتح اورشلیم). بااین‌همه نویسنده چنان این اتفاقات شیرین و تلخ و متضاد را درهم تنیده که خواننده با رمانی یک‌دست روبه‌روست. رمانی که خواندن تاریخ را برای خواننده لذت‌بخش می‌کند، لذتی که دیدن تصاویر و عکس‌های سیاه و سفید بعضی صفحاتِ کتاب آن را دوچندان کرده و به کتاب حالتی مستندگونه بخشیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...