درباره ممنوع شدن مجموعه‌داستان محسن امیریوسفی | اعتماد


عجیب‌پردازی یا گروتسک (Grotesque) نوعی از طنز در ادبیات و هنر جهان است که قدری به کمدی سیاه شباهت دارد ولی تفاوت‌هایی با آن دارد. هنرمند به گونه‌ای غافلگیرکننده از مرز آنچه عادی به نظر می‌رسد، می‌گذرد و در عین طنازی برای بیان روایت، رنگی از هراس به آن می‌زند. اثر گروتسک می‌تواند بخنداند، کنایه‌‌ای باشد و حتی هول‌انگیز جلوه کند. مفاهیمی چون سراسیمگی واقعه، غول‌آسا یا کاریکاتوری بودن، بیرون زدن زشتی، ناخودآگاه عمل کردن، معماری خیال‌گونه و نفرت‌انگیز شدن را می‌توان با قاب گروتسک دریافت. مهم آنکه می‌تواند تحریف حقیقت را از خفا بیرون آورد؛ حتی در افق دید می‌خواهد الیگارشی سلسله مراتب و معیارهای دست نزدنی را از استحکام بیندازد و به این ترتیب دست به آفرینش هیولاهای غریب و دهشت‌زا می‌زند که در عین حال مسخره‌اند.

مجموعه‌داستان هیولا محسن امیریوسفی

از طریق گروتسک اغراق از یک‌سو و خنده‌دار بودن از سوی دیگر به نمایش درمی‌آید. در این ژانر آنچه طبیعی و مرتب بوده، با خلق کشمکش‌ها، ناهماهنگ جلوه می‌کند. دو مکتب سورئالیسم و داداییسم از گروتسک بهره‌ها گرفتند تا چیزهای به ظاهر بی‌ربط را در کنار هم بنشانند. آن که روی ریل گروتسک حرکت می‌کند، می‌تواند چیزی بنویسد، به صحنه نمایش بیاورد یا در سینما حقیقت نمودارش کند که اثر آفریده، به زیبایی تمام با مضحکه و هراس آگاهی‌بخشی می‌کند. گاهی آن را با دیگر انواع مضحکه عامیانه طبقه‌بندی می‌کنند یا آن را مرزشکن دنیای رازها و تابوها دانسته و به مهارت حفاری لایه‌های زیرین باورها سوقش می‌دهند. این نشان‌دهنده گستردگی حیطه این سبک است. متن گروتسک نباید به گونه‌ای باشد که صرفا اثری مضحک و تفریحی از کار درآید یا مخاطب، نفس اثر را القای یک لودگی تجسم کند و به آسانی آن را از یاد ببرد چیزی که هم اینک در میان اغلب آثار کمیک کشور در حال اکران است.

جهان گروتسک با تمام عجایب‌وارگی، همان جهان آشنای ذهنی محیط هنرمند است. بیان گروتسک، حقیقی، مستقیم و بی‌پرده است که آن را نزد برخی دچار سوءتفاهم می‌کند. اگر اثر ادبی یا سینمایی در خلق فضا، اشاره‌های متعهدانه به دنیای واقعی نکند دیگر به نام گروتسک شناخته نمی‌شود. شاید به خاطر ماهیت هنجارستیزی آن است که به مثابه طغیان نسبت به آنچه پذیرفته شده، در نظر اول محکوم می‌شود. اما شاید این تکان فرهنگی، به رشد فکری یک جامعه کمک شایانی کند.

از آثار ادبی گروتسک که در جهان مدرن موفق بوده‌اند، می‌توان به مسخ (کافکا)، گوژپشت نوتردام (ویکتور هوگو)، هیولای فرانکنشتاین (مری شلی)، دوست ما آقای کلبی (دونالد بارتلمی)*، مستاجر (رولان توپور)، مرد بالشی (مارتین مک دونا)، در انتظار گودو (ساموئل بکت)، گهواره گربه (کورت ونه‌گات)، عزاداران بیل (غلامحسین ساعدی)، مجموعه داستان نمازخانه کوچک من (هوشنگ گلشیری)، ملکوت (بهرام صادقی) و... اشاره کرد. متاسفانه این سبک در ایران معاصر چندان درک نشده و بدین سبب توشه‌اش برای مخاطبان اندک بوده. در این دهه‌های واپسین کمتر ادیب و هنرمند وطنی در این مسیر جلو رفته، زیرا گمان تحمیل هزینه بر دوش هنرمند، او را به نزدیک aشدن به این حیطه باز داشته است.

محسن امیریوسفی از هنرمندان نادری است که پا در این جاده لغزنده نهاده و با ساخت فیلم‌هایی چون خواب تلخ، آتشکار و آشغال‌های دوست داشتنی شوریدگی و خطر‌پذیری‌اش را اثبات کرده. آثار کم شمار این فیلمساز بارها دچار سوءبرداشت شده و حتی چندین سال در محاق توقیف مانده‌اند. شاید زمانی که صدارتی در حوزه فرهنگ تغییر کرده، به اثری از او اجازه اکران داده شده. این نشان می‌دهد که گاهی یک مدیر که نگاه تازه‌ای دارد، توانسته با ملاحظه متن اثر به او نزدیک شود و به نوعی تفاهم با او دست یابد.

اکنون امیریوسفی علاوه بر فیلمسازی، نخستین تجربه ادبی خود به نام «هیولا» را در حوالی همان سبک‌های مدرن به منصه ظهور رسانده، اما مشکلی که پدید آمده کمی تعجب‌آور است؛ این مجموعه داستان به‌‌رغم دریافت مجوزهای لازم، اجازه توزیع در بازار کتاب را هنوز پیدا نکرده هر چند که محمدعلی مرادیان، مدیرکل دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی نوید داده که این اثر متفاوت در مرحله اعلام وصول است. برخی شنیده‌ها هم حاکی از آن است که قبل از ارایه مجوز دست‌کم ۲ داستان هیولا هم حذف شده. به هر روی، مجوز کار در نشر چشمه دریافت شده، اما بعد از چاپ کتاب و اقدام برای توزیع، اعلام شده که فعلا نیاز به بررسی مجدد دارد. این در حالی است که آن مدیر محترم تاکید کرده که «طبق بررسی‌های ما کتاب مشکلی ندارد.»

ناشر کتاب نوشته که «مجموعه داستان «هیولا» نیز همچون آثار سینمایی صاحب اثر، نگاهی طنزآمیز و نقادانه به اوضاع اجتماعی و سیاسی انسان امروز دارد. او روایت‌هایی شگفت از رویارویی قدرت‌های جهانی به تصویر کشیده که در وضعیتی گروتسک با هم سرشاخ می‌شوند. امیریوسفی با فروکاستن مفاهیم و ایدئولوژی‌های پرطمطراق به صحنه‌های دوبعدی و کاغذی، عیار آنها را مشخص می‌کند و زیر رگبار سوال می‌برد. این رویکرد در کاوش شخصیت‌ها هم نمود پیدا کرده است. قاتل، ناجی استخر، شکنجه‌گر یا نوزاد در این وضعیت عریان و بی‌دفاع حالتی طنزآلود و عجیب پیدا می‌کنند. این مجموعه تجربه‌ای تازه از خواندن داستان گروتسک را به خواننده عرضه می‌کند؛ تجربه‌ای که نویسندگان ایرانی در این سال‌ها کمتر به آن پرداخته‌اند.»

مخاطبان آثار این هنرمند در انتظار تصمیم کارگزاران فرهنگی هستند تا این‌بار و خوشبینانه شاهد رنج‌های پیشین در پخش آثار امیریوسفی نباشند. چنین بادا.
________________
* این نوشته «دونالد بارتلمی» (Donald Barthelme) در ایران با نام «بعضی از ما دوست‌مان کلبی را تهدید می‌کردیم» برگردان شده. ماجرای یک دورهمی دوستانه است که تصمیم گرفته می‌شود تا دوست‌شان کلبی را ‌دار بزنند! داستان، روایت گفت‌وگو و برنامه‌ریزی درباره چگونگی اجرای این ایده است. اگرچه این کار خلاف معیار انسانی است، اما حلقه رفقا، حق کاملا اخلاقی برای خود قائلند، چون او را دوست نزدیک خود حساب می‌کنند که بنا به دلایل مشترکی به آنان تعلق دارد و تازه این دوست بخت برگشته، شورش را هم درآورده!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...