احمد پوری که به تازگی مجموعه داستانی به نام «روزن» را روانه بازار کتاب کرده است، با اشاره به ضرورت وجود جهان‌بینی در داستان، می‌گوید: باید تکلیف خودتان را روشن کنید که در تاریکی ایستاده‌اید یا در روشنایی.

احمد پوری مجموعه داستانی روزن

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، مترجم شعرهای عاشقانه از ناظم حکمت تا فدریکو گارسیالورکا و نویسنده رمان‌های «دو قدم این ورخط»، «پشت درخت توت» و «فقط ده ساعت»، حالا برای نخستین‌بار مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهش را منتشر کرده است. «وطن آدم مثل آب است. هرقدر بخوری از مزه‌اش سیر نمی‌شوی. بقیه مثل نوشابه‌های خوش‌مزه هستند، اگر ده روز پشت سرهم بخوری دلت را می‌زنند.» این بخشی از متن کتاب «روزن» است که احمد پوری چندی پیش با اعلام انتشار آن، در صفحه مجازی خود درباره آن نوشته است؛ کتابی که به گفته نویسنده داستان‌هایش را صرفا برای دل و خلوت خود نوشته بوده اما سرانجام انتشار آن را به نیماژ سپرده است. مجموعه داستانی در 124 صفحه در قطع رقعی و جلد شومیز. پوری می‌گوید داستان‌های «روزَن» حاصل تجربه‌های زندگی شخصی اوست که طی بیست سال نوشته است. در ادامه این گفت‌وگو می‌خوانیم:

شما پیش از مجموعه داستان «روزَن» تجربه نگارش سه رمان را داشتید و این کتاب نخستین تجربه شما در حوزه داستان کوتاه است. ابتدا کمی درباره این اثر توضیح دهید.
داستان‌های این مجموعه محصول 20 سال و بیشتر حاصل تجربه‌های زندگی شخصی من است که اصلا قصد چاپ آن‌ها را نداشتم و این داستان‌ها را به عنوان دل‌نوشته‌های خودم می‌نوشتم و به صورت مجموعه تنظیم نشده بود. البته دو یا سه داستان از این مجموعه پیشتر چاپ شده بود.
یکی از ناشران وقتی داستان‌ها را خواند، بسیار به آن‌ها علاقه‌مند شد و پیشنهاد داد که داستان‌ها را به صورت مجموعه داستان یکجا جمع کرده و چاپ کنیم و من هم قبول کردم. منتها داستان‌ها سه تم مختلف داشت و من این داستان‌ها را از هم جدا کردم. در نتیجه در یکی از فصل‌ها به نام «نیمیم زترکستان» یکسری تم داستانی را گذاشتم. شما می‌توانید داستان‌ها را هم پشت سر هم و هم جدا از هم بخوانید؛ اما به نوعی هم کارکترها و هم مکان‌ها با هم در ارتباط هستند.
در فصل دیگری به نام «نیمیم زفرغانه» دوباره داستان‌هایی با یک حال و هوا داریم که تم آن با داستان‌های فصل اول فرق دارند و شامل هفت یا هشت داستان است و در آخر در فصل «نیمیم ز آب و گل» چند داستان دیگر داریم که در نهایت سه فصل کتاب را تشکیل می‌دهند.

نام‌هایی که برای هر فصل برگزیدید، خاص و در عین حال متفاوت است، از دلایل این انتخاب‌ها بگویید؟ آیا نام‌ها به موضوع داستان‌ها ربطی دارند؟
دلیل آن علاقه شخصی خودم به شعر مولوی است که می‌گوید: «گفتم زکجایی تو، تسخر زد و گفت ای جان/ نیمیم زترکستان، نیمیم ز فرغانه/ نیمیم زآب و گل نیمیم زجان و دل/ نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه». یعنی آدم یکپارچه نیست؛ انسان، یک محتوای یک‌فرم نیست و دنیاهای بسیار متفاوتی دارد و این داستان‌ها هم در دنیاهای متفاوتی هستند.

از آن‌جایی که این داستان‌ها در بازه‌ای 20 ساله نوشته شده است، تا چه میزان گذشت زمان بر داستان‌ها تاثیرگذار بوده‌اند؟
بسیار تاثیرگذار بوده و حتی این مساله بر نفس داستان هم مشخص است. منتها مشکلی برای من نبود. گفتم بسیار خب، همین است دیگر. کار، کار من است. حالا ممکن است یکی بگوید فلان داستان از نظر نفس ضعیف است یا از نظر محتوا خوب است یا بد؛ به هرحال این کارنامه من است.

با توجه به این بازه زمانی و تجربه‌های زیستی و اجتماعی شما در این سال‌ها، رویکرد و موضوعات داستانی در آثار شما، چقدر بازتاب‌دهنده تحولات زیستی و اجتماعی شما بوده است؟
موضوع داستان‌ها در هر بخش متفاوت از یکدیگر هستند و به همین خاطر داستان‌ها را جدا کردم. در بخش اول، «نیمیم زترکستان» فضا و حال و هوای کاملا متفاوتی را با بخش دوم می‌بینیم. برای مثال بخش دوم بیشتر داستان‌ها به تجربیات سفر به اروپا و سفرهای دیگر من برمی‌گردد، در حالی که بخش اول کتاب فقط به تجربیاتم در داخل کشور مربوط می‌شود و الی آخر. باید مخاطب کتاب را بخواند؛ چون من نباید زیاد درباره کتاب توضیح دهم.

بسیاری از نویسندگان معتقدند که در دهه‌های 30، 40 و اوایل دهه 50، نویسندگان ما کنشگران اجتماعی بودند و در کتاب‌هایی که از آن‌ها منتشر می‌شد، حتی واکنش به مسایل روز اجتماعی دیده می‌شد؛ اما در نسل سوم داستان‌نویسی، بیشتر داستان‌ها به مسایل فردی می‌پردازد. نظر شما درباره این موضوع چیست؟
من هنوز معتقد هستم که نویسنده در داستان‌هایش باید کنشگر باشد و البته شعار ندهد. یعنی اگر یک اثر، چه رمان و چه داستان کوتاه، بخواهد شعار بدهد و قرار باشد از یک ایدئولوژی خاصی (که این ایدئولوژی هرچه می‌خواهد باشد) دفاع کند و داستان به خاطر این موضوع نوشته شده باشد، این هنر نیست. چنین آثاری، شعاری و مبتذل‌اند؛ اما به هرحال باید جهان‌بینی در داستان وجود داشته باشد. شما باید تکلیف خودتان را روشن کنید که در تاریکی ایستاده‌اید یا در روشنایی. تعریف شما از تاریکی و روشنی چیست؟ چه در داستان‌های کوتاه این مجموعه و چه در رمان‌هایم نقدهای زیادی نوشته شده است و دغدغه اجتماعی در همه این آثار وجود دارد، از جمله در کتاب آخرم.

در حال حاضر ترجمه کتابی را در دست دارید؟
بله، مجموعه شعر عاشقانه جهان را دارم که قرار است از سوی نشر مرکز منتشر شود. این اشعار را از شعرهای شاعرانی انتخاب کردم که موضوع شعرهای آن‌ها حول محور عشق است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...