شاعر مرزهای مرگ و زندگی | الف
چرا باید با کسی آشنا شویم که اینک 50 سال از درگذشت او میگذرد؟ این پرسش در ضمیر خود، حرف دل کسی است که تابع مد روز است و جریان گذرای ادبیات روزمره عامهپسند را ملاک داوری خود قرار میدهد. در غیر این صورت، اگر کسی به ادبیاتی علاقمند باشد که تابع اصول است و بر اساس قواعد ظریف و روشی سختگیرانه قدم به قدم جلو میرود، نمیتواند تی. اس. الیوت [Thomas Stearns Eliot] (1888-1965) را نادیده بگیرد. اگر کسی از آشفتگی، بینظمی، نبود قاعده، فقدان اصول، میانمایگی، ابتذال، پوچی، تخریب و بیهدفی ادبیات و فرهنگ امروزه خرسند نیست، بهتر است آشنایی با الیوت را در اولویت کارهای خود قرار دهد؛ کسی که برتراند راسل (1872-1970) درباره او گفته بود: «بهترین شاگرد من در هاروارد است». تحصیلات او در زمینه فلسفه بود و از دانشگاه هاروارد مدرک دکترای فلسفه گرفت.
بردبروک [Bradbrook, Muriel Clara] در این کتاب مختصر علاوه بر زندگی الیوت، شعر، نمایشنامهها و نقدهای ادبی او را بررسی کرده است و با این رساله موجز آشنایی همهجانبهای برای خواننده فراهم کرده است که ارزش مطالعه دارد. چراکه به نظر میرسد نه تنها آشنایی با الیوت برای ادبیات ما ضرورت دارد، بلکه آموختن از او هم لازم است. نه فقط باید کتابهایی را بخوانیم که درباره او نگاشته شدهاند، بلکه باید آثار خود او را نیز با دقت مطالعه کنیم. اما الیوت کیست؟
توماس استرنز الیوت اصالتاً آمریکایی بود که بعدها به تابعیت انگلستان درآمد و به آئین کاتولیک انگلیکان تغییر مذهب داد. همین بعد دینی او بود که باعث شد ضد سکولاریسم باشد. برخی او را حتی یکی از بزرگترین اندیشمندان دینی به شمار آوردهاند. او منتقد فرهنگ سکولار، اومانیستی و الحادی زمانه بود و سخت به آن میتاخت. به باور او زندگی نیاز به نیرویی ماوراء طبیعی دارد. بدون امدادهایی الهی از غیب راه نجاتی نیست. انسان به خداوند نیاز دارد. این در حالیست که جهان مدرن روح انسان را تباه ساخته است. اگر ایمان دینی از مردم گرفته شود، تنها آموزههای یک آیین گرفته نشده، بلکه آرامش و هویت مردم هم از بین میرود. با حذف ایمانِ دینی قدرتِ درکِ دیگر حقایق حیاتی نیز از مردم گرفته میشود؛ حقایقی راجع به وضعیت انسان که نمیتوان بیبهره از این ایمان با آنها مواجه شد.
از نظر الیوت شیوههای مدرن تفکر دیگر نسبتی با ایمان ندارند، بلکه کفراند؛ کفری که البته خودش گونهای از حقیقت است، اما چنان در آن مبالغه شده که به دروغ تبدیل شده است. ما به این حقیقت اغراقشده پناه بردهایم و با اضطرابی پنهان بر آن آویختهایم تا پاسخ پرسشهایی را بیابیم که برای فهمشان نخواستهایم به خود دردسر دهیم. در فلسفههایی که بر زندگی مدرن ما خیمه برافراشتهاند مانند سودگرایی، پراگماتیسم، رفتارگرایی - میبینیم که کلمات به تغییر معنای خود عادت کردهاند، یا به تعبیری چنان ساخته شدهاند که به بیرحمانهترین وجه بر لبه تیغ بایستند. هر وقت که ما انسان را خدا بینگاریم و بر این باور باشیم که کلمات و اندیشههای ما با هیچ چیز جز خود سنجیده نمیشوند، این وضعیت سر برمیآورد. او البته نق نمیزد و با زمانه هم دشمنی نمیکرد و آن را به عنوان یک واقعیت میپذیرفت و با آن کنار میآمد، اما رویکرد هنجاری و اصلاحی داشت.
الیوت دلنگران ویرانی و اضطراب و انزوای جهان مدرن است که از جهت فرهنگی مورد هجوم بربریت است. برخلاف خوشبینی عدهای، با علم و تکنولوژی این بربریت فرهنگی از میان نمیرود. اساساً بربریت از خلال تخریب فرهنگ سر بر میآورد؛ تخریبی که علوم و تکنولوژی دارد به آن دامن میزند. در همین زمینه، ادبیات فاخر میتواند در برابر توحش فرهنگ مدرن ایستادگی کند. ولی ادبیات نیاز حیاتی به نقد دارد. چراکه ادبیات به خوب و بد تقسیم میشود و فقط ادبیات اصیل ماندگار است. این جداسازی به یاری نقد صورت میگیرد. بیجهت نیست که الیوت از بزرگان و پایهگذاران «نقد نو» است. ادبیات را فقط آثار ادبی ماندگار میدانست. به هر حال او حتی به تصریح خودش هم یک کلاسیسیم بود. به تعبیر برخی، الیوت نوکلاسیسیسم است؛ از آن نوعی که اهمیت بسیار زیادی برای سنت قائل است. اصالت راستین، تنها از رهگذر سنت فرادست میآید و هر سنت باید به دست هنرمندان اصیل با خلق چیزی بدیع بار دیگر آفریده شود.
الیوت شاعر، نمایشنامهنویس و منتقد ادبی بزرگی هم بود. در همه اینها سرآمد روزگار شد و در بالاترین طراز قرار گرفت، به طوری که در سال در 1948 نوبل ادبیات را برای او به ارمغان آورد. البته برای الیوت آن سه زمینه پراکنده و گسسته از هم نیستند، بلکه یک کل را تشکیل میدهند. او میگوید هر فکری برای جان دادن به تجربهای تازه است که حساسیت شخص را دگرگون میکند. «وقتی که ذهن شاعر کاملا آماده و مجهز برای کارش باشد، دائماً تجربههای تازه پراکنده را با هم میآمیزد و تجربههای فرد عادی درهم برهم، بینظم و پاره پاره است. فرد عادی عاشق میشود، کتاب اسپینوزا را میخواند، و این دو هیچ ربطی به هم نمییابند – یا به سروصدای ماشین تحریر یا به بوی غذایی که پخته میشود؛ اما در ذهن شاعر این تجربهها همیشه یک کل تازه را به وجود میآورند». خود او، آثار و دستاوردش هم یک کل بود که باید همه را با هم و در پرتو هم لحاظ کرد.
البته نباید گمان کرد که الیوت شاعر امور معمولی و ساده است. وی درباره روزمره حرف نمیزند. او به کرانههای زندگی میرود. به همین دلیل درباره او گفتهاند: «شعر او سازی است که نتهای بم بسیار قوی و نتهای ریز بسیار زیبا و خارقالعاده دارد. به نظر میآید او همیشه تصویری از دوزخ پیش چشم داشت و احتمالا به تصویری از بهشت نیز دست یافته بود. زندگی برای او با بهشت و جهنم سنجیده میشود و زندگی معمولی فاقد آن شرایطی است که به اعتقاد او از ضروریات زندگی واقعی به شمار میآید و بدون آنها این به اصطلاح زندگی برای او نوعی مرگ است.»
رویکرد او در شعر نفی احساساتگرایی و سانتیمانتالیسم است و در نکوهش اینگونه اشعار رایج میسراید: «توده آشفتهای از احساسات مبهم / جوخهای بیانضباط از عواطف». از نظر او شعر رهایی بخشیدن به احساسات نیست، بلکه گریختن از آنهاست. همچنین بیان شخصیت نیست، بلکه گریختن از آن است. به عبارت دیگر بناست که از طریق شعر سلوکی از جزئیت به سوی کلیت صورت گیرد. این کاری است که فقط با کلمات انجام میشود. از طرفی، واژهها کافی نیستند، اما چیزی غیر از اینها نیز نداریم. تلاش و تقلای ما برای واژهها همانند تلاش و تقلای کسی است که آسم دارد و برای تنفس تقلا میکند. به همین دلیل باید حداکثر دقت روی واژهها صورت گیرد؛ کاری که متأسفانه امروزه با حداکثر سهلانگاری انجام میشود. به اعتقاد الیوت امروزه واژهها دیگر نه تنها واقعیت جهان را آشکار نمیکنند که برعکس، آن را میپوشانند. زبان مبهم شده است. در زمانهای هستیم که برای همه چیز واژهای هست و برای هیچ چیز ایده روشنی نیست؛ زمانهای که کلمات به شکلی نیمهمبهم درک میشوند و در بستر علومی بیگانه و نارسا تکهپاره میشوند؛ زمانهای که همه جزمها جز جزماندیشی علمی که هرروزه در روزنامهها میبینیم در تردید فرو رفتهاند؛ زمانهای که حتی زبان الهیات به یوغ عرفانی بینظم و نسق از فلسفه عامهپسند درآمده؛ همه اینها نیز برای کسانی است که ذهنشان به زبان مبهم این زمانه خو گرفته است.
روح نگرش الیوت را خلاصه کنیم؛ او از جهت سیاسی، سلطنتطلب بود و در ادبیات کلاسیست و از جهت دینی کاتولیک بود. در شخصیت او اینها امور پراکنده و جدا از هم نیستند. همه آنها وجوه یک امر واحد هستند، به نام «سنت». برای الیوت بیش از هر چیزی سنت مهم و ارزشمند و معیار نهایی است. امروزه هم کسی که چنین نگاه مثبتی به سنت دارد، باید به الیوت بیاویزد.