فقط زندگان زندگی می‌کنند | سازندگی


زندگی هیچ ارزشی ندارد؛ اما هیچ چیز هم ارزشِ زندگی را ندارد. (آندره مالرو)
رمان «سوگنامه زندگان» نوشته آرش آذرپناه، داستانی است درباره مرگ و زندگی، بودن و نبودن، روح و تجسد انسان. داستان از منظر راوی اول‌شخص که پسرعموی خود کیان آزادمهر را در صحنه خودکشی از دست داده است روایت می‌شود.

سوگنامه زندگان آرش آذرپناه،

راوی، راد آزادمهر که دبیری چهل‌ساله است از دیدن صحنه خودکشی پسرعمویش که سری به معقولات داشته، دچار شک و تردید می‌شود که چه عاملی می‌تواند باعث این خودکشی شده باشد. او بعد از مراسم تدفین و چهلمین روز، در صدد برمی‌آید که علیرغم میل باطنی‌اش با شخصی به‌نام حمیداوی که همکار اوست و معتقد به روح و تناسخ و تجسد، تماس بگیرد تا روح پسرعمویش را احضارکند.

درحقیقت دو جریان فکری در این رمان وجود دارد که هیچ وجه مشترکی باهم ندارند اما به طریقی به‌هم نزدیک می‌شوند؛ جریان فکری «کیان»، که خودکشی کرده و راوی خود را مرید او می‌داند، و دیگری «حمیداوی»، دبیری که معتقد به عالم ارواح و جهانی دیگر است. راد که دبیر ریاضی است و معتقد به فلسفه اصالت وجود، و از طرفی تحت‌تاثیر گفته‌های پسرعمویش بوده، در ذهن با پرسش‌های زیادی روبه‌رو می‌شود که تعادل روحی و روانی‌اش را برهم می‌زند و علیرغم میل باطنی‌اش تصمیم می‌گیرد به خانه حمیداوی که از نظر او آدم بی‌ارزش و خودفروخته‌ای است برود تا روح پسرعمویش را احضار کند.

آنچه در وهله نخست از نظرِ صناعتِ داستان‌نویسی در این رمان به چشم می‌خورد تعلیق‌های متعدد داستان در فضایی گوتیک و ترسناک است. تعلیقهایی‌که هرکدام دیگری را پس می‌زنند تا فصلهایی درخشان و درعین حال به‌یادماندنی را در ادبیات معاصر به وجود بیاورند.

از نظرشخصیت‌پردازی ما با چندین شخصیت اصلی و فرعی روبه‌رو هستیم. شاید بتوان گفت بارزترین شخصیت داستان حمیداوی است. حمیداوی در اندیشه راوی و همکارانش آدمی سیاه و سرسپرده است. و با وجود متلک و لیچار و بدگوییِ راوی و دوستانش از او، آدم منفوری جلوه نمی‌کند. چون کنش رفتاری‌اش بسیار دلنشین است. اما در اواخر داستان صورتک از چهره او به‌طورکامل برداشته می‌شود.

حمیداوی کیست؟ چه‌کاره است؟ ما چهره ضدقهرمانِ او را می‌توانیم به یاری این جمله که از زبان یکی از همکاران راوی بیان می‌شود ببینیم: «کاسب‌زاده بی‌توجه می‌گوید: «راستش بین خودمان بماند، اما شنیده‌ام برای خیلی‌ها، بیشتر برای کسانی‌که درخواست تبدیل وضعیت دارند یا نو استخدامی‌ها، از او استعلام می‌کنند.»

شخصیت کیان هم که خودکشی کرده، شخصیتی ابزورد و آزرده است که در محاق مانده. او در مفهوم استعاری‌اش می‌تواند نمادی از نسل روشنفکران مأیوس و سرخورده باشد که نه دلِ ماندن دارند و نه دلِ رفتن. هرچند در داستان کنشِ رفتاری ندارد و ما او را از ورای گفته‌های راوی میشناسیم که زمانی مرید و هواخواه او بوده است.

شخصیتِ خودِ راوی بنا به ذهنیت اگزیستانسیالش، متناقض است. او به روح اعتقادی ندارد و از حمیداوی متنفر است، اما به خانه‌اش می‌رود. و حتی به دختر او مرجان هتکِ حرمت می‌کند و بعد از مرگ مرجان، گویی هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. او حتی بعد از طلاق همسرش مهراوه، گویی چیزی به اسم عذاب وجدان را احساس نمی‌کند. در خانه کیان سکونت می‌کند تا فلسفه ذهنی جدیدی، شاید از جنس اپیکوریست‌ها را در این جهان وانهاده تجربه کند. لحن و ضرباهنگ داستان به‌ویژه در محل خانه حمیداوی که اطرافش قبرستان است، به یاریِ توصیفات ترسناک از آن دالبُری‌ها و پله‌های نمور و اتاق‌های تاریک، حالتی گوتیک و ترسناک به داستان داده و انگار زبان داستان هم به تبعیت از محل داستان تغییر می‌کند. زبانِ راوی اگرچه پُرطمطراق است، اما می‌توانست با حذف برخی افعال و اسامی در پایان جملات، نفاست خود را بیشتر به رخ بکشد.

با این تفاسیر، «سوگنامه زندگان» با تمام نکته‌ها و معایب و محاسن، رمانی است که وزانت دارد و قائم‌به‌ذات است. خودش را به خواننده تحمیل می‌کند. در ذهن می‌ماند و فراموش نمی‌شود و مانند یک ندای درونی ما را به خود می‌خواند که در این جهان وانهاده هیچ چیزِ تازه‌ای نیست، به‌جز آنکه فقط زندگان می‌توانند زندگی کنند. و به‌زعم کامو، این سرنوشت تراژیک انسان است که نمی‌تواند جهان را بپذیرد، اما پای رفتن هم ندارد. اما کیان، این راه را می‌رود. و انگار پشیمان هم نیست.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...