رمان «ماکارونی با سس مشاعره» به قلم زهره مسکنی روانه بازار کتاب شد.

ماکارونی با سس مشاعره زهره مسکنی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از هنرآنلاین، زهره مسکنی با اعلام این خبر گفت: پیش‌بینی من این است که خواندن این رمان اگر چه برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده، برای بزرگسالان نیز خالی از لطف نباشد.

او افزود: شخصیت‌های این رمان چند نوجوان دختر و پسر هستند که رویدادهای زندگی آنها و خانواده‌هایشان جریان داستان را رقم می‌زند‌‌؛ اما محور اصلی آن بر پایه تندرستی جسمی و سلامت روانی افراد در عصر حاضر قرار گرفته است.

مسکنی با اشاره به این موضوع که در حال حاضر سبک زندگی ماشینی موجب بروز مشکل اضافه وزن نوجوانان و نگرانی آنان و دغدغه‌های والدین‌شان شده اضافه کرد: در این رمان علاوه بر این موضوع به برخی مسائل دیگر مورد توجه و نیاز نوجوانان از جمله کتاب و کتاب‌خوانی، ادبیات و شعر، فضای مجازی و رقابت‌ها و هیجانات ویژه این مقطع سنی پرداخته‌ام.

مسکنی درباره نخستین رمان خود بیان کرد: موضوع دیگری که در این رمان مورد توجه قرار داده‌ام، اهمیت توجه به افراد کم‌توان جسمی، نوجوانان نابینا و پرداختن به این موضوع است که معلولیت نه‌ تنها ناتوانی نیست، بلکه یک فرد نابینا می‌تواند قابلیت و فرصت این را داشته باشد که بدون در نظرگرفتن محدودیت‌ها، دارای استقلال، مسئولیت، تعهد و مشارکت اجتماعی بوده و الگوی سایر افراد به ویژه همسالان خود نیز باشد.

خلاصه‌ای از رمان که پشت جلد کتاب نوشته شده به این شرح است:

«ما سه نفر بودیم. یکی‌مان کمی تپل بود. هر بار هم که تصمیم می‌گرفت لاغر شود و موفق نمی‌شد می‌گفت ماه هم وقتی گردتر است خیلی قشنگ‌تر از هلال است. یکی دیگرمان را اگر رهایش می‌کردی از دیوار راست بالا می‌رفت و همیشه روی اعصاب بود‌. سومی اما انگار مامان دوتای دیگر بود: «باید این کار را بکنیم؛ نباید آن کار را بکنیم...» تا اینکه یک روز سر و کله‌ی نفر چهارمی پیدا شد که بعدها فهمیدم کمی با ما سه‌تا فرق دارد...»

انتشارات پیدایش رمان «ماکارونی با سُس مشاعره» را با شمارگان ١٠٠٠ نسخه و قیمت هر جلد ۶٠ هزار تومان در ١٢٣ صفحه روانه بازار نشر کرده است.

زهره مسکنی عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و پیش از این علاوه بر مجموعه داستان بزرگسال «زن کاغذی» آثاری چون «هدیه‌های مادربزرگ»، «سفر به شهر بازی»، «میهمانی توت‌فرنگی»، «ماجرای روز برفی، «آسمان کجاست؟»، «بوق، بوق، رسیدیم»، «یه پله و دو پله»، «مورچه‌ها توی ماشین»، «مورچه‌ها و چراغ عابر» و ... را به حوزه ادبیات کودک و نوجوان عرضه کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...