چطور از متفکّر بودن لذت ببریم؟ | اطلاعات


علم بهتر است یا ثروت؟…. این کهن موضوع انشایی بود که همواره در مدرسه به دانش آموزان پیشنهاد می‌شد تا درباره آن بنویسند. فارغ از این که چه انشایی پای این سوژه خلق می‌شد، خود این پرسش یک گزاره‌ی شناختی غلط را در ذهن دانش آموزان ثبت می‌کرد که نسبت به آن خودآگاهی نداشتند. به این معنا که همواره علم در نسبت با یک ابژه دیگر، با یک امر بیرونی و یک دیگری سنجیده می‌شد و گویی در ذات خود فاقد ارزش و اعتبار بود.

زینا هیتز» [Zena Hitz] خلاصه کتاب معرفی لذت تفکّر» [lost in thought : the hidden pleasures of an intellectual life]

به عبارت دیگر در پس این پرسش انشایی، نوعی عقلانیت ابزاری و منطق مقایسه‌ای وجود داشت که در پی آن بود تا برای فضیلت مندی علم و دانش و آگاهی، آن را نه به مثابه یک امر خودبنیاد و کنش مستقل، بلکه به عنوان ابزار ساختن چیزی یا راه رسیدن به چیزی صورت بندی کند.

همواره یک دیگری و گاه دیگری مهم تری از خود دانش انگار وجود دارد که انسان باید علم و آگاهی را در خدمت آن قرار دهد.

همواره ابژه‌ای بیرون از ذهن انسان هست که آدمی باید به میانجی علم به آن دست یابد تا سوژگی خود را بر سازد. به عبارت دیگر، آگاهی باید به پروسه و پروژه‌ی اراده‌ی معطوف به ساخت چیزی تبدیل شود تا به کمال برسد.

این رویکرد، نه این که رویکرد غلطی باشد، بنیان علوم تجربی و پارادایم های پوزیتویسمی که دانش را به صنعت و تکنولوژیی تبدیل کرده و از پس آن توسعه و مدرنیته محقق شده است، حاصل همین رویکرد به علم و خوانش از دانش بوده، اما آنچه در این میان به فراموشی سپرده شده و کارکرد خود را از دست داده، لذت کسب آگاهی و تفکر به دلیل خود آن است.

به این معنا که دانش خود به مثابه ارزش، ارزشی که نه فقط انتزاعی باشد، بلکه انضمامی بودن خود را در لذتی که برای اهل دانش فراهم می‌کند، محقق سازد. این که خود معرفت اندوزی و کسب علم و آگاهانه زیستن به مثابه یک ارزش و اعتبار فردی و اجتماعی، اصالت داشته باشد.

«زینا هیتز» [Zena Hitz] در کتاب «لذت تفکّر» [lost in thought : the hidden pleasures of an intellectual life] که به تازگی از سوی «انتشارات ققنوس» منتشر شده، به اهمیت همین اصالت می‌پردازد و شادمانی متفکرانه زیستن را روایت می‌کند. او نشان می‌دهد که چطور یادگیری برای خود یادگیری می‌تواند به یک هدف تبدیل شود، نه صرفاً وسیله‌ای برای رسیدن به چیزی دیگر؛ حتی اگر آن چیز، دستاورد با ارزشی باشد.

او تلاش می‌کند تا به خواننده‌ی خود نشان دهد که چطور می‌تواند در زمانه‌ی پرهیاهو و شلوغی که فضای مجازی،هیچ خلوتی در اختیار انسان نمی‌گذارد، فرصتی برای تفکر پیدا کند.

این کتاب می‌کوشد تا ارزش یادگیری و تفکر را بار دیگر به یادمان بیاورد تا بتوانیم از زندگی ماشینی و لذت های توخالی مان دست بکشیم و با استفاده از تجربه فیلسوفان، دانشمندان و نویسندگان، جانی تازه به ذهن مان ببخشیم و به راز شادمانی متفکرانه زیستن پی ببریم.

زینا هیتز برای آماده کردن ذهن خواننده برای ورود به بحث اصلی کتاب، یک مقدمه و یک پیشگفتار را طراحی کرده تا بعد در ۳ فصل به رازهای شادمانی متفکرانه زیستن بپردازد.

او در مقدمه کتاب با عنوان «ظرف شستن چطور زندگی متفکرانه ام را احیاء کرد»، تجربه‌ی زیسته‌ی خود از لذت تفکر را شرح می‌دهد و در پیشگفتار، به نسبت و رابطه یادگیری، فراغت و خوشبختی می‌پردازد.

«کناره گیری از دنیا»، «یادگیری از دست رفته و به دست آمده» و «فواید بی فایدگی»، سه فصل اصلی کتاب هستند که سویه های مختلف لذت متفکرانه زیستن را روایت می‌کنند. فصل آخر کتاب با عنوان «مؤخره: خرد هر روزه»، مروری خلاصه بر مفاهیم اصلی کتاب است تا در نهایت، خواننده پس از مطالعه‌ی کتاب و به پایان رساندن آن، راهی تازه را برای زیستن خود برگزیند یا دست کم امتحان کند. راهی که تفکر را به تجربه‌ای لذت بخش، غنی و رشد دهنده تبدیل می‌کند و یادگیری را برای خود یادگیری، لذت بخش می‌کند.

آنچه در این کتاب جذاب است، این است که خود کتاب و کتابخوانی، به مثابه یک تجربه، مورد تحلیل و وکاوی قرار می‌گیرد و نویسنده توضیح می‌دهد که چگونه می‌توان خواندن را از ابزار سرگرمی و حتی ابزار آگاهی، به اراده‌ای برای لذت بردن از زیستن متفکرانه تبدیل کرد.

تمام تلاش نویسنده این است که تفکر و اندیشیدن را نه برای دست یافتن به هدفی در زندگی، که به عنوان هدف زندگی جدی بگیریم و زندگی خود را بر اساس ملزومات آن بنا کنیم. بنا کردن یک زندگی حکیمانه که آن را بهتر از گوهر دیگری در این دنیا می‌داند. کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «زیرا که حکمت از لعل ها بهتر است و جمیع نفایس را با آن برابر نتوان کرد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...