بررسی دو کتاب درباره حافظ | جام جم


کتاب «حافظ از نگاهی دیگر» را پیش چشم داریم. علی حصوری در ابتدای کتابش سال‌شماری از زندگی حافظ می‌آورد. وی معتقد است حافظ گوش‌به‌زنگ حادثه زیسته، آیینه‌دار تاریخ است و باید او را تاریخی و زمینی دید. حصوری هم‌راستای شاملو و سروش و دیگر پیش‌قراولان، حافظ را از آسمان عرفان به زیر می‌کشد و خاکی می‌کند.

حافظ از نگاهی دیگر علی حصوری

در مطلع مصحف حصوری، سالشماری از زندگی لسان الغیب آمده است و برخی اشعار حافظ به حسب حوادثی که در دوران او روی داده است، از جلوس شاه شیخ ابواسحاق و نخستین غزل تاریخ‌دار حافظ «گل در بر می در کف و معشوق به کام است» تا «دو یار زیرک و از باده‌ کهن دو منی» که تقریبا هم‌زمان است با کشته‌ شدن شاه‌ منصور مظفری، دسته‌بندی شده‌اند.

شاه منصور، پادشاه محبوب حافظ است، «شاهزاده‌‌ای خوش‌اندام، زیبا، دلیر، شمشیرزن، خوشگذران و روادار.» حصوری شاهدهای شعری فراوانی برای این دلبستگی دوسویه دارد.

یکی از اشکالاتی که وی بر دیگر حافظ‌ پژوهان می‌گیرد عرفانی دیدن اشعار تاریخی حافظ است از جمله «سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد» و «نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد» و «نکته‌ دلکش بگویم خال آن مهرو ببین». حصوری این اشعار را سراسر مدح شاه منصور برمی‌شمارد و بر برداشت‌های هرمنوتیکی خرده می‌گیرد.

دیوان برخی شاعران برای همگان، عارف و عامی، مسلم بوده است که دواوینی‌ست عرفانی و مصحفی آسمانی. حدیقه الحقیقه سنایی، منطق الطیر عطار، مثنوی معنوی، گلشن راز و دیوان عراقی و مغربی سرشار از الهامات الهی و تجربه‌های روحانی‌اند اما حافظ شاعری غلغله‌آفرین است و در طول تاریخ هرکه با هر مذهبی کوشیده است تا او را به رنگ آرای آیین خویش درآورد.

در مقدمه جامع دیوان حافظ (که به صورت سنتی نامش به محمد گلندام معروف است) آمده است: «سماع صوفیان بی‌غزل شورانگیز او گرم نشدی» و در پی این اشاره‌ معنی‌دار و مهم به جنبه‌ لاهوتی شعر حافظ، بلافاصله به جنبه ناسوتی شعر او تصریح می‌شود: «و مجلس می‌پرستان بی‌نقل سخن ذوق‌آمیز او رونق نیافتی.»

حصوری بیش از توجه به جنبه‌ عارفانه‌‌ مینویِ شعر شگرف حافظ، به جلوه تاریخی و دنیوی او چشم دوخته است. این کنکاش تاریخی و افسانه‌‌زدایی‌ البته ستودنی و ارجمند است اما اینکه همگنان و دانشمندان را متهم کنی که «نمی‌خواهند ذهن خود و به‌ویژه مردم را بیاشوبند و داستان تنها این نیست که سری است که درد نمی‌کند بلکه آرامشی است که در پی بسیاری از باورها نهفته است» ناروا به نظر می‌رسد.

جامی، شاعر عارفی که یک قرن پس از حافظ زیسته است در نفحات‌الانس درباره حافظ می‌گوید: «وی لسان الغیب و ترجمان الاسرار است، بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که در کسوت صورت و لباس مجاز بازنموده، هرچند معلوم نیست که وی دست ارادت پیری گرفته و در تصوف به یکی از آن طایفه نسبت درست کرده باشد...یکی از عزیزان سلسله‌ خواجگان، قدس‌الله اسرارهم، فرموده است که هیچ دیوان به از دیوان حافظ نیست اگر مرد صوفی باشد...» پُر پیداست آنانکه قدمی و قلمی در وادی عرفان زده‌اند جای پای حافظ را در کدام منازل دیده‌اند و نیک فهمیده‌اند که «شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.»

حافظ بهاءالدین خرمشاهی

استاد خرمشاهی در کتاب «حافظ‌» بر این باور است که اشعار حافظ را باید در آینه عرفان دید و حافظ را شاعر عارف انگاشت و شعرش را قدسی قلمداد کرد تا به فهم اشعارش نائل آمد. او حافظ را از آن وحدت وجودی‌های غرق در سُکر نظیر بایزید و حلاج و ابن فارض و ابن عربی نمی‌داند بلکه معتقد است «حافظ علاوه بر طریقت، بیش از آن و پیش از آن اهل شریعت است و از رهگذر هر دو و با انتقادهای هوشیارانه و از سالکان هر دو راه، جویای حقیقت است و هر سه را یکسان و به اعتذال دوست می‌دارد.

خرمشاهی راهی را می‌رود که استاد مطهری در کتاب «عرفان حافظ» رفته بود. هرچند که شهیدمطهری با برهان خلف اتهاماتی که به قبای حافظ وصله کرده بودند را می‌پیراست و در نهایت به شعر پاکدامن و مقام شامخ عرفانی حافظ می‌رسید.

مطهری معتقد بود بسیاری از آن‌ها که در عرفان‌زدایی از اندیشه کوشیده‌اند به لاابالی‌کردن او نیز پرداخته‌اند و در پناه حافظ، توجیهات شاعرانه‌ای بر شریعت‌‌گریزی‌های خود آورده‌اند. حصوری بر سیدحسین نصر می‌تازد که چرا حافظ را اعظم شعرای صوفی و یار روحانی مولوی می‌خواند و دلیل می‌آورد که چون حافظ به صوفیان بد گفته و احتمالا با مولوی هم میانه‌ای نداشته پس حرف نصر تبلیغاتی و بی‌پایه است.

بعد هم غزل «روضه‌ خلد برین خلوت درویشان است» را سست و کودکانه می‌خواند و از آن حافظ نمی‌داند. خرمشاهی در «حافظ» معتقد است حافظ از تصوف رسمی که نمایندگان آن پیر و صوفی و مظاهر آن خرقه و خانقاه است، انتقادکنان فاصله می‌گیرد، صوفیان را پشمینه‌پوشان تندخویی معرفی می‌کند که بوی عشق نشنیده‌اند و لقمه‌ شبهه می‌خورند و طامات می‌بافند و بت در آستین دارند و سر حقه باز می‌کنند و درازدستی دارند و ... در عوض به عرفان نظری و غیررسمی که نمایندگان آن پیرمغان و رند و مظاهر آن خرابات مغان و دیر مغان و میخانه است پناه می‌برد. یعنی «ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ، مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد» و به میکده می‌رود و چهره‌ ارغوانی می‌کند و شادی شیخی که خانقاه ندارد پیاله می‌نوشد.

کتاب «حافظ از نگاهی دیگر» نوشته‌ی علی حصوری در ۱۸۴ صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.
کتاب «حافظ» نوشته‌ بهاءالدین خرمشاهی در ۲۷۹ صفحه توسط نشر ناهید روانه بازار نشر گردیده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...