داستانی ساده از زن‌ستیزی سازمانی... آیا زنی 50 ساله را که تمام آثار خود را در موزه به معرض نمایش گذاشته، واقعا نمی‌توان یک اعجوبه نامید؟... این شیاد خودخوانده، کسی که با پول‌هایش فرمانبری مردان جوان را خریده است، به صورت بی‌رحمانه‌ای در تله‌ ذهنی یک نقش گرفتار می­‌شود... می‌خواستم به دنیا حمله کنم، ولی به خودم حمله کردم و تراژدی خودم را ساختم... زنان کمتر از 5 درصد هنرمندان بخش هنر نوگرا را تشکیل می‌دهند، اما 85 درصد از برهنه‌ها زن هستند


زندگی هنرمندانه | سازندگی


«دنیای شعله‌ور» [The blazing world] ششمین رمان سیری هوستوت [Siri Hustvedt] نویسنده آمریکایی است که 2014 منتشر شد و ترجمه فارسی آن هم در سال اخیر با ترجمه خجسته کیهان در نشر ثالث. این رمان به فهرست جایزه بوکر راه یافت و جایزه کتاب سال لس‌آنجلس‌تایمز را از آن خود کرد. برخی رسانه‌ها مثل واشنگتن‌پست و ان.پی.آر از آن به‌عنوان «شاهکار سیری هوستوت» یاد کردند و کتی رویف در مجله اسلیت نوشت: «دارای خوانشی خوب... که فمینیسم را از طریق کتاب سیمون دوبوار یا کتاب «اتاقی از آن خودِ» ویرجینیا وولف روایت می‌کند.»

خلاصه کتاب معرفی دنیای شعله‌ور» [The blazing world] سیری هوستوت [Siri Hustvedt]

در دهه 1980، پوسترهایی در خیابان‌های نیویورک پخش می‌شود. جالب‌ترین تصویر-تصویری زرد و زرشکی از «زن حرمسرا»­ی اینگرس بود که نقاب گوریلی را زده، می‌پرسید: «آیا زنان باید برای رفتن به موزه متروپولیتن برهنه باشند؟» پوسترها به بیننده نشان می‌داد که: «زنان کمتر از 5 درصد هنرمندان بخش هنر نوگرا را تشکیل می‌دهند، اما 85 درصد از برهنه‌ها زن هستند.» «دنیای شعله‌ور»، با همان جهت‌گیری‌های جنسیتی کمپین اعتراضی‌ گروه گریلا گرلز [Guerrilla Girls]، در دنیای هنر ایفای نقش می‌کند. هریت بِردن، قهرمان ستیزجوی هوستوت، هنرمندی است که آثار تخیلی چندوجهی او از دهه ۱۹۷۰ تا زمان مرگش در سال ۲۰۰۴ به صورت پی­در­پی خلق شد. نوشته‌های او هرگز آنچنان تحسینی را که شایسته‌اش بود، کسب نکرد. «دنیای شعله‌ور» از میان یادداشت‌هایی روایت می‌شود که پس از مرگ او گرد آمد‌ه‌اند. این مجموعه شامل یادداشت‌های خودش، انتقادات و بحث‌هایی درمورد ِآثارش و مصاحبه با خانواده و دوستان و همکارانش است. این تصویری از تیتان-اسطوره‌ یونانی- خلاقی است که به‌نظر می‌رسد شغل و شهرتش به‌واسطه‌ نهادهای ریشه‌دار تبعیض‌ جنسیتی از بین رفته است.

در ابتدای رمان هریت بِردن، خود این‌گونه می­‌گوید: «همه تلاش‌های روشنفکرانه یا هنری و حتی لطیفه‌ها، طنزها، تقلیدهای شوخی‌آمیز زمانی در اذهان مردم جا خوش می‌کند که تصور کنند سازنده آن اثر یا طنز مبتکرانه موجودی مذکر بوده است.» و سپس به زبان خودمانی مساله‌ پیچیده‌­ای را شرح می­‌دهد.

در این رمان ادعا می‌­شود که داستان «گهواره گربه‌‌» ناب‌کویان توسط پروفسور زیباشناسی‌­ای به‌نام آی. وا هسه نوشته شده است. در سال ۲۰۰۳ نامه‌ای به یک مجله هنری ارسال می‌شود که در آن خبرنگاری که ظاهرا در کالج سنت اولاف در نورث‌فیلد، مین (مدرسه‌ای که هوستوت در آن درس خوانده) به تدریس فلسفه مشغول است، ادعا می‌کند که حقه­‌بازی پیچیده‌ای را کشف کرده است. هسه، در پی این نامه تحقیقی درباره زندگی و حرفه‌ هریت بِردن انجام می­‌دهد.

با توجه به این نامه (هسه سرانجام با دقت به نام­ه‌ی مردانه و مستعار بِردن، نتیجه‌­گیری می­‌کند) این هنرمند از ناشناخته‌ماندنش ناراحت بوده است و مبادرت به انجام یک آزمایش می­‌کند. در طی پنج سال، از سال 1998 تا ۲۰۰۳، او سه سری کتاب نوشت. برای هر مجموعه نیز یک نویسنده مرد معرفی می‌کند که تنها یک اثر را خلق کرده است.

نتایج گویا بود. گالری‌‌ها به هریت میانسال توجه نمی‌کردند زیرا کارهای او را «بلند‌پروازانه، احساسی و شرم‌آور» قلمداد می‌کردند. پیش از آن به‌طور دردناکی باید بگوییم که کارهای او در نمایش‌های انفرادی و مجالس نقد برنده شد، اما جوان ۲۴ساله‌ای آنها را امضا می‌کرد و می‌فروخت. نفرت‌انگیزتر از آن این بود که بِردن به‌عنوان نویسنده واقعی طرد شد. بازرسان و دارندگان گالری‌ها نیز قبول نکردند که قبلا کارهای او را نپذیرفته بودند. یک روزنامه‌نگار می‌گوید: «آیا زنی 50 ساله را که تمام آثار خود را در موزه به معرض نمایش گذاشته، واقعا نمی‌توان یک اعجوبه نامید؟» مانند بسیاری از زنان دردسرساز قبل از او، به بِردن نیز برچسب خیال‌پرداز و هیستریک زده شد.

سیری هوستوت بسیار ماهرانه و با چندجانبه‌گرایی یک قصه‌گوی زبردست، داستان ساده از زن‌ستیزی سازمانی را به ما نشان می‌دهد. به‌گفته‌ قهرمان او، «لفافه‌گویی دوبرابر از باصراحت سخن‌گفتن، طعنه‌آمیزتر است.» به‌گفته‌ی بِردن و شهادت دیگران او گرفتار کلاف سردرگمی از خودخوری می­‌شود. او توسط افرادی که باید به او کمک می‌کردند با تشر و طعنه‌­آمیز «گوشخراش، انتقادآمیز، بدقلق» خطاب می­‌شود. او با دو متر قد گاهی آرام و گاهی به‌شدت خشمناک می­‌شود. «او شبیه بعضی از شخصیت­های زن کارتونی، گنده و خپل به تصویر کشیده می­‌شود که با دستانی غول­‌پیکر و ماهیچه­‌هایی عضلانی سلانه­‌سلانه راه می­‌رود. او ترکیبی ناهماهنگ بین مِی‌ وِست (هنرپیشه و آوازخوان آمریکایی) و لِنی (شخصیت کتاب «موش­ها و آدم­ها»ی اشتاین‌بک) است.» در یکی از دلخراش‌ترین بخش‌های رمان، دوست دوران کودکی بِردن که اکنون یک روانکاو است، به ما می‌گوید شخصیت ادبی که هریت با آن شناخته می‌شود، مانند هیولای فرانکنشتاین است. «موجود وحشتناکی که فرانکشتاین ایجاد می‌کند آنقدر تنها است که وجودش توسط دیگران انکار می­‌شود... این منزوی و منفورشدن بیش از حد او، به کینه‌توزی تبدیل می‌شود.»

با وجود این، بِردن علی‌رغم دارابودن شخصیت چندوجهی و هوش شگفت‌انگیز، همانند بسیاری از قهرمانان هوستوت، زندگی خود را صرف مبارزه برای جلب رضایت مردان غیرقابل دسترس می‌کند و آرزوهایش را نیز تابع شخصیت دختر نمونه در نقش «همسر و همدم» می‌کند. متوجه می‌شویم بِردن را نمی‌توانیم زنی بدانیم که تنها قصد ازدواج با یک فروشنده بسیار مسن آثار هنری را دارد. تعجبی ندارد ‌هنرمندانی که او در آپارتمانی در خیابان پارک نیویورک میزبانی می‌کند، بیشتر لاف این را می‌زنند که پاول کِله‌‌هایی (نقاش سوییسی) هستند که شوهر او قصد دارد کارهایشان را بخرد، پیش از آنکه او از شوهرش خواسته باشد. تنها زمانی که شوهرش، که فلیکس لرد نامیده شده، می‌میرد، بِردن شصت‌ساله از بند افرادی که در منهتن خرید و فروش آثار هنری می‌کنند، رها می‌شود و به لطف زندگی طاقت‌فرسا در رِد هوک بروکلین احساس جسارت می‌کند و کارش را تحت‌عنوان شخصیت‌های مردانه از سر می‌گیرد.

گریلا گرلز [Guerrilla Girls]

عرض‌اندام بِردن در قالب هویت‌بخشی، چاشنی داستان‌های جن‌وپری را هم به همراه دارد و به‌نظر می‌رسد سطح موفقیت‌آمیزبودن آنها نیز از نظریه­ی تعصبات دنیای هنر او دفاع می‌کند. آنتوان تیش «پسربچه‌ای لاغر با شلوار جین گشاد» که بِردن برای اولین‌بار کارهایش را پیش پدر او می‌­برد یک نمایشگاه انفرادی از کارهای بِردن به‌نام خود برگزار می‌کند که موفقیت این کارها باعث می‌شود تصویر آنتوان روی مجلات سطح شهر چاپ ‌شود. او برای کفش‌‌های ورزشی به سبک گپ عکس تبلیغاتی می‌گیرد، به مهمانی‌های بی‌شماری دعوت می‌شود، و در کنار دخترانی می‌خوابد که قبلا به او نگاه نمی‌کردند. فینیاس کیو الدریچ، مجری تلویزیونی، نفر بعدی است که نمایشگاهی برگزار می‌کند اما هیچ نظر و انتقادی درمورد کار او از سوی منتقدان داده نمی‌شود. و سومین نفر را همه به نام رونه می‌شناسند. فردی با شمِ رسانه‌ای که در دنیای هنر محبوب است.

بااین‌حال، همانند افسانه‌ها، حقه‌ هریت بِردن برای همه آنهایی که درگیر آن هستند بدبختی به بار می‌آورد. این شیاد خودخوانده، کسی که با پول‌هایش فرمانبری مردان جوان را خریده است، به صورت بی‌رحمانه‌ای در تله‌ ذهنی یک نقش گرفتار می­‌شود. او در خاطراتش می‌نویسد: «۳ نقاب، ۳ آرزو و سومی. داستان سوم همیشه به خون ختم می‌شود.»

«دنیای شعله‌ور» شورِ شادی‌آفرینی را از میان تاریخ هنر، فلسفه‌ قاره‌ای -مجموعه دیدگاه‌های فلسفی قرن ۱۹ و ۲۰- روانپزشکی و زیست‌شناسی عصب ارائه می‌دهد. بِردن، مانند راوی اول‌شخص رمان «تابستان بدون مردِ» هوستوت در سال ۲۰۱۱، دارای ذهنی است که با پرگویی و تراوش کلمات با تعداد زیادی از مخالفانش بحث و گفت‌وگو می‌کند و با کلمات زننده‌ای دیگران را به سیخ می‌کشد. بسیاری از این افراد، شامل فیلسوف‌هایی از قبیل کی‌یرکگور، هوسرل، مرلو پونتی، یاک پانکسپ (دانشمند علوم اعصاب) توماس تراهون (شاعر متافیزیکی) هستند که به صورت منظم در داستان‌ها و آثار هوستوت ظاهر می‌شوند. خوانندگان آثار او احتمالا مانع این شدند تا دوباره مطالعات جین مارتین (عصب‌شناس قرن نوزدهم) درباره هیستریک در بیمارستان سالپتری‌یر یا زندگی واقعی آنا فروید دوباره تکرار شود.

هرچند ممکن است «دنیای شعله‌ور» گاهی اوقات شبیه بازنویسی از یک موضوع کلیشه‌ای به‌نظر برسد ولی پرتره هوستوت از یک بیوه میانسال و هنرمند، کاملا جدید و بکر است. به‌ندرت می‌توان با زن قهرمانی مانند هریت بِردن برخورد کرد که با پرطمطراق‌گویی، نقش خود را کم‌رنگ کند. زن قهرمانی که بیشتر شبیه قهرمانان داستان‌های فیلیپ راث یا سال بلو است. او قهرمانی خودپرست، شهوتران، علاقه‌مند به روشنفکری، گاهی زورگو، گاهی مهربان، خودآزار و گستاخ است. هریت بِردن فراتر از تمام سازمان‌هایی که به‌دنبال احقاق حقوق زنان در کسب‌وکار هستند به‌دنبال این مساله است. او قهرمانی است که از تصور مرگ خودش نیز عصبانی می‌شود. او از خودشناسی به سبک شکسپیر اظهار تاسف می‌کند و می‌گوید: «می‌خواستم به دنیا حمله کنم، ولی به خودم حمله کردم و تراژدی خودم را ساختم.»

در پایان در کش‌وقوسی عجیب -و با اغماض- قضاوت کارهای بِردن نه از جانب منتقدان بلکه توسط جوانی غیرفرهیخته که درمانگر جنبش عصر جدید -معنویت نوین- است، انجام می‌شود. او کسی است که آخرین اثرات مرگ بِردن را از بین می‌برد و نام او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد. در بخش‌های پایانی رمان، سویت اُتم پینکنی می‌گوید: «برگشتم تا برای آخرین‌بار نگاهی به آثار هری بیاندازم که دیدم هاله‌ای از آن‌ها شعله‌ور می‌شود. به‌طور قطع می‌دانستم که هریک از این موارد سبعانه، نامعقول، و اندوهناکی که هری ساخته بود، زنده هستند و برای لحظه‌ای توانستم صدایشان را بشنوم.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...