رمان «کودک، سرباز و دریا» [L'enfant, le soldat et la mer ] مربوط به سال‌های جنگ جهانی دوم است. زمانی که کشور فرانسه در اشغال سربازان آلمانی به سر می‌برد. این رمان گوشه‌ای از تاریخ جنگ آلمان و فرانسه را نقل می‌کند. متأسفانه از بیوگرافی و شرح حال نویسنده فرانسوی این کتاب ژرژ فون ویلیه [Gérard FONVILLIERS] اطلاعات چندانی در دست نیست. اما این نویسنده نه چندان معروف موفق شد با انتشار این رمان توجه بسیاری از اهالی قلم و منتقدان را به سوی کتابش جلب کند.

کودک، سرباز و دریا» [L'enfant, le soldat et la mer ]  ژرژ فون ویلیه [Gérard FONVILLIERS]

«کودک، سرباز و دریا» برای اولین بار در اواخر دهه 40 با ترجمه دل آرا قهرمان در ایران منتشر شد که تجدید انتشارش توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هنوز ادامه دارد. اگر چه این رمان مخصوص نوجوانان است، اما ماجراهای پر فراز و نشیبش می‌تواند برای بزرگسالان هم جالب توجه باشد.

در یکی از دهکده‌های ساحلی فرانسه در نزدیکی دریا و راه‌آهن، نوجوان 13 ساله‌ای به نام «پی‌یر» به همراه مادرش زندگی می‌کند. در حین جنگ، آلمانی‌‌ها دهکده را به تصرف خود درآورده و به آزار و اذیت مردم می‌پردازند. پدر پی‌یر در حین مبارزه با آلمانی‌ها کشته و همین مسئله باعث شعله‌ور شدن حس انتقام‌جویی در پی‌یر می‌شود. مرگ پدر توسط سربازان آلمانی باعث نفرت او از سربازها شده و همچون معمایی حل نشده فکر پی‌یر کوچک را به خود مشغول می‌کند. وی مدت‌ها به این مسئله فکر می‌کند که چگونه می‌تواند با انتقام گرفتن از سربازان آلمانی روح پدرش را شاد کند. پی‌یر نسبت به بقیه نوجوان‌های دهکده کنجکاوتر و جسورتر است، به خاطر همین به کمک دوستان هم‌سن و سالش تصمیم می‌گیرد به مبارزه با سربازان آلمانی برخیزد. این در حالی است که عده‌ای از مبارزان بزرگسال دهکده گروهی تشکیل داده‌اند و هر از چند گاهی به پایگاه‌های آلمانی‌‌ها شبیخون می‌زنند. پی‌یر کوچک در نیمه شبی دور از چشم مادر به تنهایی به راه‌آهن بیرون از دهکده می‌رود و با مقداری دینامیت محل استقرار آلمانی‌ها را منفجر می‌کند اما هنگام فرار سربازان متوجه او می‌شوند و به طرفش شلیک می‌کنند. پی‌یر مجروح می‌شود اما مردم دهکده به کمک او می‌آیند و او را از خطر مرگ نجات می‌دهند.

دوستی کودک و سرباز
نکته جالب توجه در این رمان، دوستی یک سرباز آلمانی با پی‌یر است. سرباز آلمانی که خود از مخالفان جنگ است به اجبار دولت، به خاک فرانسه آمده و دور از همسر و فرزندانش در اردوگاه زندگی می‌کند. او که به شخصیت جسور و انتقامجوی پی‌یر پی برده و متوجه خشم و نفرت او نسبت به سربازان آلمانی شده با او دوست می‌شود و آنها هر از چند گاهی همدیگر را می‌بینند و با هم از جنگ حرف می‌زنند. رفته‌رفته دوستی عمیقی بین آن دو به وجود می‌آید که در روند و شکل‌گیری ماجراهای داستان نقشی اساسی دارد.
در لابه‌لای داستان حرف‌هایی بین پی‌یر و سرباز آلمانی رد و بدل می‌شود که به صمیمیت داستان می‌افزاید. به خصوص هنگامی که آن دو از مقولۀ «جنگ» و «دریا» حرف می‌زنند؛ پی‌یر با تردید از سرباز آلمانی می‌پرسد: «جنگ تمام می‌شود؟»
ـ بله، خیلی زود. همه آلمانی‌ها این را می‌گویند و من بالاخره می‌توانم بچه‌هایم را ببینم. ولی من تو را فراموش نمی‌کنم پی‌یر کوچولو... امیدوارم یک روز بچه‌هایی مثل تو، با بچه‌های من، با هم کنار بیایند مثل همه بچه‌های دنیا. برای صلحی که هرگز پایان نخواهد یافت.

در صفحه‌ای دیگر از کتاب از قول سرباز آلمانی اینطور می‌خوانیم: «مردان همه کشورها می‌توانند دوست هم باشند، اگر احساسات مشترکی داشته باشند.»
در ادامه داستان سرباز آلمانی خطاب به پی‌یر می‌گوید: «تو دریا را دوست داری من هم همین‌طور. دریا زیباست مثل موسیقی و همیشگی است مثل دنیا. قبل از ما بوده و بعد از ما هم خواهد بود. دوست وفاداری است. همه چیز را می‌داند و همه چیز را می‌فهمد و زمانی که انسان او را دوست دارد فقط می‌تواند او را دوست داشته باشد.

پی‌یر به پدرش می‌اندیشید. شاید برای اینکه از دریا دور بود و جایی دور از دریا مرده بود. پسرک زمزمه کرد: «بله، من دریا را دوست دارم» مرد آلمانی به آهستگی گفت: «مرد آزاد! تو همیشه دریا را دوست خواهی داشت این را یکی از شاعران بزرگ شما گفته است: دریا را همیشه دوست داشته باش. مثل همه چیزهایی که خوب و بزرگ هستند پسرم!»

ژرژ فون ویلیه گرچه با نگارش این داستان به موضوع جنگ پرداخته و ساختار کتابش را بر این مبنا طرح‌ریزی نموده است، اما با خواندن این رمان می‌توان فهمید که او هیچ علاقه‌ای به جنگ و کشتارانسان‌ها ندارد. داستان او این چنین به پایان می‌رسد:
معلم دهکده به او نزدیک شد و او را نگاه کرد. حس کرد پسرک دگرگون شده است. چشمانش دوباره درخشان و سرشار از زندگی شده و گونه‌هایش از شدت هیجان برافروخته است. پسرک نگاهی به معلمش افکند: «من خوشبخت هستم.» معلم که هیجان او را حس می‌کرد احتیاجی به سئوال کردن نداشت. با وجود این پرسید: «می‌توانی به من بگویی چرا؟»
«چون می‌خواهم دوباره مبارزه کنم»
«مبارزه به خاطر چه؟»
«به خاطر صلح و آزادی»

اگرچه در پایان داستان سرباز آلمانی در یک درگیری‌ کشته می‌شود. اما حرف‌های او در ذهن پی‌یر کوچک برای همیشه باقی می‌ماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...