مفهوم جعل تاریخ در رمان | اعتماد


مظفرالدین‏ شاه که 10 روز پس از امضای قانون اساسی درگذشت، به طرز عبرت‏ آموزی آخرین پادشاه ایرانی بود که در وطن خویش دستش از دنیا کوتاه شد. محمدعلی میرزا که در دوران ولیعهدی با مجلس و نمایندگان همدستی نشان می‌داد به محض رسیدن به سلطنت، پشتیبانی مستشارهای نظامی و قوای ارتش تزاری را به نمایندگان ملت ترجیح داده در خلوت کاخ سلطنتی، مشروطه‏خواهان را مفسدین می‌خواند؛ تا آنجا که پس از به توپ بستن مجلس همان‏طور که دست کلنل لیاخوف روس را می‌فشرد می‌گفت: «تاج و تختم را نجات دادی». کشمکش میان محمدعلی میرزا و مجلس از روز تاج‏گذاری و عدم دعوت از نمایندگان ملت آغاز و با خودداری وی از امضای متمم قانون اساسی علنی شد. با ترور اتابک، شاه بیش‏ازپیش احساس خطر کرد اما شکاف نهایی مابین شاه و مجلس را سوءقصد نافرجامی ایجاد کرد که در پی آن محمدعلی میرزا تا روز به توپ بستن مجلس در کاخ خود پناهنده شد. بیراه نیست اگر سرآغاز قضایای بمباران بهارستان و سپس تبعید برخی نمایندگان و قتل فجیع وطن‏پرستانی چون ملک‏المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و مقاومت و پیروزی مشروطه‏خواهان را همین سوءقصد بدانیم؛ «سوءقصد به ذات همایونی».

سوءقصد به ذات همایونی رضا جولایی

رویدادهای تاریخی آنجا که اهمیتی درخور بیابند یا نقطه عطفی برای دوران پس از خود باشند، نه تنها مشمول گذر زمان نشده که در دوره‌های مختلف و به بهانه‌های مختلف (مانند کشف اسناد تاریخی جدید) به روایات مختلف بیان می‌شوند، با جزییاتی که البته هر بار متفاوت است. گذر زمان و نقل پیاپی یک رویداد ـ به‏ویژه اگر به صورت شفاهی باشدـ به‏خودی‏خود هر بار تغییراتی بیشتر و اساسی‏تر را سبب می‌شود. راوی شفاهی تاریخ در حقیقت فردی از افراد جامعه است که می‌خواهد داستانی تعریف کند و بی‏غرض یا باغرض روایت خود را تغییر می‌دهد. پیچیدگی نامفهومی البته در این مورد خاص وجود ندارد، داستان‏گو برای جذاب‏تر شدن روایتش، به لطف خلاقیت ذاتی انسان در قصه‏گویی، ناخودآگاه تغییراتی در اصل روایت می‌دهد؛ الزامی هم برای او وجود ندارد که بخواهد به اصل روایت پایبند بماند. قرار است داستانی تعریف شود با هدف سرگرمی شنونده و این اصل شاید تفاوت اساسی تاریخ باشد با داستان. نویسنده یک رمان تاریخی مانند راوی شفاهی تاریخ عمل می‌کند، تا آنجا که حقیقت قصه‏ خودش را بیان کند به راه خطا نرفته و اگر بخواهد بیش از حد به تاریخ وفادار بماند به ادبیات خیانت کرده است. یک رمان تاریخی هرگز یک سند معتبر برای رویدادی تاریخی محسوب نمی‏شود اما می‌تواند آنچه را تاریخ از گذشته دریغ کرده به آن بازگرداند؛ مفهوم زندگی.

از نمونه‌های این نوع رمان در ادبیات داستانی چند دهه‏ اخیر، رمان «سوءقصد به ذات همایونی» نوشته‏ آقای رضا جولایی است؛ رمانی که حدود دو و نیم دهه از عمر انتشارش می‌گذرد. چنان‏که از نام رمان مشخص است رمان قضایای سوءقصد نافرجام به جان محمدعلی میرزا ششمین پادشاه از دودمان قاجار را دستمایه خلق رمانش قرار داده. نمونه‏ای کوتاه شده از روایت تاریخ از کتاب «تاریخ مشروطه» اثر احمد کسروی نقل می‌شود: «آن ‏روز محمدعلی میرزا برای گردش آهنگ دوشان تپه را داشت... چون خیابان باغ وحش را به پایان رسانیده خواستند به خیابان ظل‏السلطان بپیچند، در همانجا ناگهان نارنجکی به زمین خورد و با یک آوای سختی ترکید. دو تن کشته شده و چند تن زخم یافتند و شیشه‌های اتومبیل خورد گردید. هنوز آوای آن پریده نشده نارنجک دیگری چند گام دورتر ترکید که باز چند تن کشته شده چند تن زخم یافتند. شاه که در کالسکه شش اسبی می‌بود گزندی به او نرسید...»

رمان از ساعت 5/2 بعدازظهر 9 اسفند سال 1386 شمسی آغاز می‌شود. شاه و ملازمان راهی دوشان‏تپه هستند. روایت صفحات ابتدایی به ذهن مسیو مرنار ـ رییس ماشین‏خانه شاه، شاکی از خصوصیت‏های اخلاقی ایرانی‏ها و راضی از سکه‌های مرحمتی همایونی ـ محدود شده. زاویه‏ دید دانای کل محدود به ذهن یک شخصیت، قاعده‏ای است که نویسنده در بیشتر رمان به آن پایبند مانده اما روایت محدود به ذهن یک شخصیت خاص نیست و هر بار محدود به ذهن یکی از شخصیت‌های درگیر در واقعه‏ سوءقصد می‌شود. رمان پرکشش آغاز شده. نویسنده در بخش‌های مربوط به سوءقصد با صحنه‌های کوتاه ریتم را تند کرده و میزان بالای تحرک شخصیت‌ها در صحنه و توصیف حرکات تمپو را بالا نگه داشته است. نمونه‏ای از تصویرسازی‏های نویسنده در صفحات اولیه‏ رمان نقل می‌شود: «درشکه‌های بخاری هر دو درب و داغان شده بود. دود تمام کوچه را گرفته بود. شازده قاسم خان صدای تیراندازی را می‌شنید. اما متحیر بود. اشتباهی رخ داده بود. از درون کالسکه‏ اسبی دو نفر بیرون دویدند. یکی از آنها فحش‏های چارواداری می‌داد و به سوی پشت‏بام‏ها تیراندازی می‌کرد. امیربهادر بود. از ریش و سبیلش او را شناخت. فریاد می‌زد و تیرهایش به در و دیوار می‌خورد. دومی شاپشال بود. اسلحه‏اش را بالا گرفته دستش به تندی می‌لرزید. مثل آن بود که گلوله در سلاحش گیر کرده باشد. بعد صدای فریادی شنید. از درون درشکه‌های بخاری بود. حالا دیگر یقین داشت اشتباهی شده. کالسکه اسبی سه خانه آن‏طرف‏تر بود. فرصت نبود خود را از راه پشت‏بام‏ها بالای سر آنها برساند. ‌ای کاش با خود نارنجک بیشتری آورده بود...»

طول زمانی رمان از روز ترور آغاز می‌شود تا دستگیری و آزادی قهرمان‏ها. نویسنده از شاه‏پیرنگ استفاده کرده، رمان به زندگی چند شخصیت اصلی که عملیات سوءقصد را انجام می‌دهند محدود شده با پایانی بسته که کمتر سوالی را در ذهن خواننده بی‏پاسخ می‌گذارد. شکاف میان خواست حکومت وقت و آنچه جامعه طلب می‌کند سبب بروز کشمکش‌های فرافردی میان شخصیت‌ها و حکومت شده است؛ روندی از جانب حاکم که عمل قهرمان را بر مبنای علیت بنا می‌کند نه تصادف و پویایی شخصیت‌ها تغییراتی درونی است که بر اساس آنچه حاکمیت بر افراد تحمیل می‌کند رخ می‌دهد. بیراه نیست اگر کنش نخست قهرمان‏های رمان را متولد شدن بدانیم و شکاف حقیقی میان خواسته‏ فرد است با آنچه در برابرش قرار می‌دهند و کنش‏های بعدی تلاش برای رهایی و نجات آرزو و رویاهای قهرمان. تمام رمان بر مبنای همین کشکمش‏ها پیش رفته و تسلط نویسنده بر فرم کلاسیک در بیشتر موارد نتیجه را قابل قبول ساخته است.

هدف قهرمان در رمان چنانچه باید، بر مبنای ارزشی استوار شده و واکنش قهرمان به کنشی است که ارزشی را به خطر انداخته باشد؛ واکنشی که شباهتی به اعمال روزمره‏ آدم‏ها ندارد. «سوءقصد به ذات همایونی» رمانی چند قهرمانی است و همین کار نویسنده را دشوارتر کرده، برخی شخصیت‌ها را پررنگ‏تر می‌شناسیم و برخی را کمرنگ‏تر، اما هدف مشترک قهرمان‏ها که قرار است به پیروزی (یا شکست؟) نهایی منجر شود به حرکت قهرمان سروسامانی داده. اما چه چیز در دنیای رمان به خطر افتاده؟ ارزش اصلی به خطر افتاده عدالت است. اصل تخاصم دو وجه دارد: شاه و ملت. عدالت با تبعیض به خطر می‌افتد و با بی‏‏عدالتی جاری در جامعه به تضاد می‌رسد اما جور همایونی با استبدادی که می‌خواهد بر ملت حاکم کند کامل می‌شود.

نویسنده از خم اول رمان که عبور کرده راوی زندگی شخصیت‌هایش شده. پررنگ‏ترین شخصیت رمان حسین‏خان است. یک یاغی به تمام معنا؛ شخصیتی که از غریزه فراتر نرفته تا دیدار با میرزا رضای کرمانی، از آن پس نیز میان تهور و شجاعت لنگر می‌خورد، آرمانگراست اما از نوع کور. دیگر شخصیت‌ها در موقعیت‏های متفاوتی رشد کرده‏اند، می‌خواهند از بالغ آغاز کنند، آیا به حکمت می‌رسند؟ شخصیت‌هایی که هر یک به نوبه‏ خود عشق (بهترین و گرامی‏ترین دارایی‏شان) را فدای آرمان سیاسی‏شان کرده‏اند اما آرمان را نیز مانند قبل نمی‏بینند. تا آنجا که کریم طی مراوداتش با مسیو مرنار که به سبب کسب اطلاعات لازم برای سوءقصد انجام می‌شود، به الکل پناهنده شده و سقوط می‌کند و هم اوست که عاقبت زیر شکنجه تاب نمی‏آورد. جولایی اما توصیف کلی از شخصیت‌هایش را به عهده‏ شازده گذاشته، وقتی بر سر دستمزد کار با شازده بزرگ چانه می‌زند، می‌گوید: «اینها جز یک مشت قداره‏بند بی‏سروپا نیستند. میان‌شان آدم‏های تحصیلکرده هست. دوره‌های مختلف مبارزه در روسیه از سر گذرانده‏اند. پلیس تزاری را به ستوه آورده‏اند. در ساختن آلات محترقه تخصص دارند. خلاصه همه فن حریفند.» حسین‏خان اما برعکس مابقی اعضای گروه نمی‏خواهد متفکر باشد. تئوری‏بافی‏های اعضای گروه در وجود حسین عملی می‌شود. در جایی از رمان که زینال به زندان رفته تا حسین را نجات دهد واکنش حسین در برابر نعره‌های زندانی دیگری که زیر شکنجه جان می‌کند بهترین توصیف از او است: «زندانی‏ها در تاریکی می‌نشستند، به هم نگاه می‌کردند. زیر لب ناسزا می‌گفتند. در آن میان یک نفر بی‏حرکت بود. از جا بلند نمی‏شد. هیچ نمی‏گفت. زینال نمی‏دانست خواب است یا بیدار، آرام نفس می‌کشید. این دیگر چه موجودی بود. جانش را برای چنین موجودی به خطر انداخته بود. بی‏احساس. نامش حسین بود.»

سوءقصد به ذات همایونی رضا جولایی

چیدمان حوادث زندگی شخصیت‌ها معماری دقیقی دارد. هر حادثه با تغییری بر اساس یک ارزش بنا شده؛ ارزش‌هایی که دایم میان دو قطب مثبت و منفی در نوسان است مانند مرگ و زندگی، آزادی و اسارت، قوت و ضعف، وفاداری و خیانت. نویسنده هوشمندانه شخصیت‏پردازی را محدود به تصمیمات قهرمان در لحظات بحرانی کرده؛ انتخاب‏هایی که عمیق‏ترین ابعاد شخصیتی هر انسانی را نشان می‌دهد. تصمیماتی که اغلب در موقعیت‏های سه‌جانبه گرفته می‌شود و این مفهوم حقیقی زندگی شخصیت‌هایی است که وجودشان را باور می‌کنیم، قهرمان‏هایی صاحب اراده و آرمان و آرزو که همدلی برانگیزند و جلب همدلی خواننده یعنی آنچه تاریخ از انجام آن عاجز است. روایت تاریخ در مورد قهرمان‏های این سوءقصد به چند جمله محدود می‌شود که مجددا از کتاب «تاریخ مشروطه» نقل می‌شود: «شهربانی از همان روز آدینه به جست‌وجو پرداخته بود... دو سه روز دیگر چهار تن از آذربایجانیان را که با گاری به سفر می‌رفتند، از عبدالعظیم به تهران آوردند و در شهربانی بند کرده به بازپرسی پرداختند. سه تن از آنان به نام‏های مشهدی محمد و مشهدی عبدالله و اکبر، از مردم اسکو و یکی به نام زینال از مردم قره‏داغ می‌بود. شهربانی اینان را کنندگان آن کار می‌شمرد، ولی آنان چیزی به گردن نمی‏گرفتند... پس از چند روزی هر چهار تن رها گردیدند... آنچه در سال‌های دیرتر دانسته شده آن است که نقشه‏ این کار را «حیدر عمواوغلی»، کشیده و بمب را نیز او ساخته بوده و بمب‏اندازان همان چهار تن نامبردگان بالایی (که یکی از آنان مشهدی محمد عمواوغلی می‌بود) بوده‏اند و همانا اینان را به تهران کمیته‏ باکو فرستاده بوده است.»

خط اصلی رمان سوءقصدی نافرجام است، روایتی از اتفاقی تاریخی؛ آنچه تاریخ می‌گوید، اما رمان محدود به همین روایت تکراری نشده، هر آنچه توانسته از تاریخ جعل کرده و در رمان ریخته و هر شخصیتی را از دل تاریخ احضار کرده تا داستان را پیش ببرد، از ژول‏ورن و پروست گرفته تا لنین و استالین و رضا قزاق که آخری هنوز قراول دم سفارت هلند است و جایی کتکی جانانه از حسین‏خان می‌خورد. رمان «سوءقصد به ذات همایونی» سرگذشت قهرمان‏هایی از اقشار مختلف جامعه در بازه‏ای تاریخی است که در نهایت با هدفی مشترک کنار هم قرار می‌گیرند؛ از حسین که در خرابه‌های گود شترخانه به دنیا آمده و در بیغوله‌ها زندگی کرده تا عباس و حیدر که پدری پزشک دارند. افشای ظلم حاکم بر جامعه؛ اصلی‏ترین هدف جولایی در نگارش این رمان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...