رمان «مردگان قلعه سیاه» نوشته سیامک گلشیری به‌عنوان پنجمین‌عنوان مجموعه گورشاه توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

مردگان قلعه سیاه سیامک گلشیری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «گورشاه» مانند مجموعه‌ «خون‌آشام» این‌نویسنده، در ژانر فانتزی و وحشت برای نوجوانان نوشته شده است. اولین‌جلد این‌مجموعه «دختران گمشده» نام داشت که داستانش درباره نوجوانی به‌نام نیما و دوستانش بود. در جلد اول،‌ خواهر نیما ناپدید می‌شود و او سراغ نویسنده‌ای می‌رود که ادعا دارد کتاب‌هایش را براساس واقعیت نوشته است. نیما از نویسنده برای پیدا کردن خواهرش درخواست کمک می‌کند اما نویسنده حرف او را باور نکرده و از کمک خودداری می‌کند.

در ادامه داستان، نویسنده متوجه می‌شود دختران دیگری هم هستند که مانند خواهر نیما گرفتار شده‌اند. او در شبی مخوف، به جهانی کشیده می‌شود که حتی نمی‌توانسته در خیالی‌ترین رمان‌هایش هم تصورش را بکند.

در جلد دوم این‌مجموعه یعنی «به‌سوی قلمرو شاه‌یوناس»، نیما برای یافتن خواهر خود و دیگر دختران گمشده، راهی سرزمینی می‌شود که سپاه گورشاه دارد فتح‌اش می‌کند. نیما تنها نیست و دوستانی هم دارد. سربازان گورشاه هم همه‌جا دنبال آن‌ها هستند. در نتیجه باید کوه‌ها و جنگل‌های مخوفی را پشت سر بگذارند که پر از موجودات اسرارآمیزند. تنها با پشت‌ سر گذاشتن این‌ مکان‌هاست که به قلمرو شاه یوناس می‌رسند؛ همان‌پادشاهی که فکر می‌کنند می‌تواند دختران گمشده را برگرداند.

با گذشت از داستان‌های جلد اول و دوم، نیما و دوستانش در جلد سوم «طلسم فرشته مرگ» برای رسیدن به قلمرو شاه‌یوناس، موانع زیادی را پشت سر گذاشتند اما با رسیدن به قصر، فهمیدند گویی کسی در پی نجات دختران گمشده نیست. نیما و همراهش متوجه شدند فرشته مرگ است که کنترل همه‌چیز را به دست گرفته است. بنابراین باید پیش از آن‌که سپاه گورشاه به پشت دیوارهای شهر می‌رسید، راهکاری پیدا می‌کردند.

در چهارمین جلد هم که «یاران پادشاه» نام داشت، سنجام و سرداران وفادار شاه‌یوناس تلاش کردند پادشاه را از چنگال سعدان نجات بدهند. اما می‌فهمند سپاه شاه‌سلیم عازم قصر پادشاه است تا همراه سپاه گورشاه همه‌جا را تصرف درآورند. در ادامه یاران پادشاه عازم نبرد با سپاه شاه‌سلیم شدند اما خبر رسید سپاه گورشاه که سرزمین‌های بسیاری را تصرف کرده، چیزی تا قصر فاصله ندارد. به این‌ترتیب خسرو چاره‌ای نداشت جز این‌که همراه چندتن از یاران شاه عازم جزیره ارواح شود تا از سمن‌پری کمک بخواهد.

پنجمین‌جلد «گورشاه» با عنوان «مردگان قلعه سیاه» مربوط به وقتی است که یاران پادشاه برای رسیدن به جزیره ارواح شار و پیدا کردن سمن‌پری راهی سخت را پیش روی خود می‌بینند. آن‌ها باید پیش از آن‌که شیده جادوگر به قلعه سیاه برسد و به گورشاه ملحق شود، راهش را ببندند. اما سپاه مردگان همه‌جا در کمین هستند و تعدادشان هر لحظه بیشتر می‌شود تا راه رسیدن به قلعه سیاه را غیرممکن کنند.

«مردگان قلعه سیاه» در ۲۴ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

همچنان خیره شده بودم به موج‌ها که سیمینه گفت سراسر راهِ بعد از جنگل داشته برای نیما از ملکه زرینه حرف می‌زده و اینکه چطور باید او را پیدا کنند و نیما باید چطور با او رفتار کند. ولی وقتی نزدیک جنگل می‌شوند، زنِ سراپا سفیدپوشی را می‌بینند که روی اسب سفیدی نشسته بوده و نیزه درازی در دست داشته. او به آن‌ها می‌گوید ملکه زرینه مدت‌هاست منتظرشان است. وقتی داشت تعریف می‌کرد که از میان جنگل و زن‌های سراپا سفیدی که روی شاخه‌ها بوده‌اند، به‌سمت ملکه زرینه می‌رفته‌اند،‌ یک‌دفعه سکوت کرد. گفتم: «خب؟ تعریف کن.»
«تو هم شنیدی؟»
«چی رو؟»
«گوش کن.»
زل زده بودیم به دریا. خواستم بگویم چیزی نمی‌شنوم که صدا بلند شد. صدای عجیبی که قبلا با آمدن کشتی ارواح شنیده بودم و پشت سرش نقطه نارنجی ریزی را یک جایی وسط موج‌ها دیدم. سیمینه گفت: «داره می‌آد.»
چیزی نگذشت که صدای فریاد شروانه بلند شد. «همه آماده باشین.»
یکی دو دقیقه بعد کنار عرشه پر از سرباز شده بود. همه آمده بودند روی عرشه. حتی فرطوس را دیدم که از پشت تکیه داده بود به دکل. کوه‌تن و الیان بالای اتاق، کنار سمن‌پری ایستاده بودند. من داشتم دنبال خسرو می‌گشتم که دستی روی شانه‌ام خورد. برگشتم. شمشیرش را کشیده بود بیرون. گفت: «شمشیرتو بکش. یالا! آماده باش. دیگه چیزی نمونده برسن.»
بلندبلند خندیدم. گفتم: «خسرو،‌ برگرد تو اتاق.»
داد زد: «می‌خوام با اون حروم‌لقمه‌ها بجنگم.»
چندتا از سربازها را دیدم که برگشته‌اند و نگاهمان می‌کنند. بازویش را گرفتم. گفتم: «بهتره برگردی تو اتاق.»

این‌کتاب با ۲۶۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...