چنانکه گفته می‌شود، همسو نبودن قوانین جهانی با پاره‌ای از قوانین داخلی در کشور ما، دلیل عدم عضویت ایران در معاهده برن و گردن ننهادن به قانون کپی‌رایت بوده است. البته دامنه کپی‌رایت فراتر از حوزه نشر کتاب تعریف شده و حوزه‌های دیگری را نیز دربرمی‌گیرد اما موضوع سخن در این نوشتار، عرصه نشر است. فارغ از دلایل حقوقی یا سیاسی، نپیوستن کشورمان به معاهده جهانی برن، در دهه‌های اخیر آسیب‌های متعددی را متوجه صنعت نشر ایران کرده است؛ آسیب‌هایی که می‌توان آنها را به دو بخش مناسبات داخلی صنعت نشر و مناسبات جهانی تقسیم کرد.

آسیب‌های بازار ترجمه در نبود کپی‌‌رایت

آسیب‌های بین‌المللی
تعامل، قطعا تعریفی دو‌سویه است و بر این اساس، تعامل ادبی با جهان نیز نیازمند روابطی دوسویه است. به بیان دیگر زمانی می‌توان ادبیات ایران را با ادبیات سایر ملل در تعامل خواند که در مقابل ترجمه و انتشار کتاب‌های خارجی در کشورمان، شاهد ترجمه و انتشار کتاب‌های ایرانی در اقصی‌ نقاط دنیا نیز باشیم. پیش از ورود به بحث ضرورت‌های ترجمه، باید در نظر داشت که آسیب‌های عرصه ترجمه آثار خارجی در ایران، تنها محدود به این حوزه نمی‌شود؛ بلکه با تاثیر منفی بر وجاهت نام ایران، موانعی جدی پیش راه پذیرش و انتشار آثار ایران به زبان‌های مختلف جهان ایجاد می‌کند. مصداق این مساله، اظهارات میشل کلمن؛ رییس اتحادیه ناشران جهان بود که اخیرا با حضور در شصت و نهمین نمایشگاه کتاب فرانکفورت و غرفه ایران در این نمایشگاه، صنعت نشر ایران را به سرقت ادبی و نادیده گرفتن حقوق مولفان و ناشران جهان محکوم کرد و طبیعی است که چنین تصویری از صنعت نشر ایران، تاثیرات نامناسبی بر رویه برقراری ارتباط و عقد قراردادها برای انتشار آثار ایرانی در کشورهای مختلف خواهد گذاشت.

اینکه ناشر و مترجم ایرانی، بدون کسب اجازه و عقد قرارداد با مولفان و ناشران خارجی، عناوین مختلف را به صلاح‌دید خود انتخاب و تهیه کنند و برگردان فارسی آنها در داخل کشور به انتشار برسد؛ نقض روشن قانون کپی‌رایت است. جالب آنکه این عملکرد متناقض با قوانین جهانی، حتی با اصول اخلاقی و شرعی ما هم در تناقض است؛ زیرا امتیاز انتشار هر اثر، به صاحبان اثر تعلق دارد و بهره‌برداری از حقوق دیگران بدون کسب اجازه، امری مذموم شناخته می‌شود. عدم عضویت ایران در قانون کپی‌رایت، مانع از پیگیری حقوقی صاحبان آثار از سراسر جهان و شکایت از ناشران ایرانی می‌شود اما چنانچه گفته شد، این وضعیت تصویری از صنعت نشر ایران در جهان بازتاب می‌دهد که به دلیل متناقض بودن با قوانین، بر تمام مناسبات و مذاکرات فرهنگی تاثیر منفی خواهد داشت. حالا اینکه ما حقوق دیگران را در کشورمان نقض کنیم و با حضور در عرصه‌های جهانی مانند نمایشگاه‌های کتاب، انتظار داشته باشیم ناشران خارجی با روی باز از ما استقبال کنند و حق انتشار کتاب‌های ایرانی را یکی پس از دیگری، از ناشران ایرانی بخرند، انتظار چندان معقولی به نظر نمی‌رسد. به قول یکی از نویسندگان، حضور ایران در نمایشگاه‌های بین‌المللی در شرایط موجود، به حکم میهمانی رفتن با کفش کثیف و گلی را دارد.

آسیب‌های داخلی
رعایت نشدن قانون کپی‌رایت در ایران و در قبال آثار خارجی، وجه دیگری هم دارد که همانا مغفول ماندن امتیاز انحصاری نشر آثار برای ناشران است. به بیان دیگر وقتی حق انتشار یا همان رایت کتاب از سوی ناشر ایرانی خریداری نمی‌شود، انتشار آن اثر دیگر در انحصار او نیست و هر ناشر دیگری نیز می‌تواند همان کتاب را با ترجمه‌ای دیگر روانه بازار کتاب کند. این وضعیت؛ آسیب‌هایی را به بازار کتاب‌های خارجی در کشورمان وارد کرده است که در ادامه به برخی از آنها خواهیم پرداخت:

یکم: در چنین شرایطی، ترجمه و انتشار یک کتاب خارجی در ایران، می‌تواند به یک رقابت ناسالم تبدیل شود؛ خصوصا اگر کتاب مورد نظر، دارای امتیاز ویژه‌ای باشد؛ مثلا کتاب‌هایی که به دلیل کسب جوایز بین‌المللی، مورد توجه مخاطبان در سراسر جهان قرار می‌گیرند یا کتا‌ب‌هایی که به دلیل شهرت نویسنده، مخاطبان زیادی در انتظار انتشار آنها به‌سر می‌برند. مترجمان و ناشران برای اینکه گوی سبقت را از همتایان خود بربایند تا سهم بیشتری از بازار داخلی ببرند، سریعا نسبت به تهیه نسخه اصلی اقدام می‌کنند، ترجمه با سرعت فراوان آغاز می‌شود و طبیعتا در این مسابقه، کیفیتِ ترجمه می‌تواند تحت‌تاثیر سرعت و عجله، مخدوش شود.

دوم: این رقابت ناسالم، بعضا بستر مناقشات بین ناشران را نیز ایجاد می‌کند و منشا برخی رفتارهای غیرحرفه‌ای است. به عنوان مثال دیده می‌شود که ناشر پس از اتمام 50 صفحه از ترجمه کتاب مورد نظر، نسبت به اخذ فیپا از کتابخانه ملی اقدام می‌کند تا از دیگر رقبای خود سبقت بگیرد. اینگونه برای اتمام ترجمه کامل، زمان خریده و در ادامه، به راحتی با ارسال یک نامه و با ادعای اشتباه شدن تعداد صفحات، اطلاعات فیپا را اصلاح می‌کند. یکی دیگر از موارد هم اخباری است که معمولا با عاملیت ناشر در مطبوعات و خبرگزاری‌ها منتشر می‌شود؛ بطوری‌که ناشر حتی پیش از آغاز مراحل ترجمه، از آماده شدن یا طی شدن مراحل پایانی ترجمه و انتشار خبر می‌دهد تا اینگونه، موقعیت خود را در میانه‌ رقابت حفظ کند.

سوم: ترجمه‌های ضعیف، ذائقه مخاطبان را مبتذل می‌کند و با توجه به اینکه بخشی از مخاطبان آثار خارجی، نویسندگان داخلی‌اند، انتشار ترجمه‌های بد می‌تواند روی کار نویسندگان نیز تاثیر منفی بگذارد. این مساله در درازمدت حتی می‌تواند زمینه‌ساز دلزدگی و محدود شدن دایره انتخاب مخاطبان را فراهم آورد. البته در فضای ناسالمی که با تعجیل و سودای فروش بیشتر بین ناشران ایجاد شده، به هر حال ترجمه‌‌ای که زودتر به بازار آمده است، شانس بیشتری برای فروش خواهد داشت و نخستین ترجمه، الزاما بهترین ترجمه نیست.

چهارم: یکی از اصلی‌ترین آسیب‌ها در حوزه انتشار کتاب‌های خارجی در ایران، ترجمه‌های موازی است؛ با این تعریف که گاهی ترجمه‌هایی متعدد از یک اثر در بازار کتاب دیده می‌شود که هر کدام با عنوان ناشری به بازار آمده‌اند. باید منتظر انتشار ترجمه‌های دیگر از هر کتابی که به هر دلیل در ایران پرفروش شده، باشیم چراکه انتشار هیچ کتابی در انحصار هیچ ناشری نیست و هر ناشری می‌تواند با نیت کسب درآمد، کتاب‌های پرفروش را با ترجمه‌ای تازه روانه بازار کند. مثال روشن این رویه، ترجمه‌های موازی‌ و متعددی است که چند سال پیش از رمان خالد حسینی، نویسنده افغانستانی تبار ساکن امریکا صورت گرفت؛ همین‌طور ترجمه‌های مکرر از آثار جوجو مویز که یکی، دو سال اخیر به مذاق مخاطب ایرانی خوش آمده است. حتی دیده شده که برخی از کتاب‌ها در یک بازه زمانی کوتاه، تا 10 بار از سوی مترجمان مختلف ترجمه شده و هر کتاب از سوی ناشری به بازار آمده‌اند. تعدد ترجمه‌ها علاوه بر اینکه باعث سردرگمی مخاطبان می‌شود، به لحاظ اقتصادی نیز معایبی را به همراه دارد؛ به‌طوری‌که انتشار هر ترجمه، ظرفیت فروش ترجمه قبلی را کاهش می‌دهد. با این شرایط، مثلا اگر بازار کتاب در ایران ظرفیت انتشار 10 هزار نسخه از یک کتاب را دارد، این تعداد شمارگان بین پنج یا 10 تقسیم می‌شود؛ حال آنکه تمام ناشران زحمت برابری در کشف و بازاریابی آن کتاب نداشته‌اند.

پنجم: وجود نداشتن امتیاز انحصاری نشر کتاب‌های خارجی در ایران و البته نبود نظارت‌های کیفی بر محتوای کتاب‌ها، باعث شده زمینه وقوع تخلفات مختلفی ایجاد شود که سرقت ترجمه، یکی از آنهاست. هر از گاه از این سو و آن سو شکایت‌هایی مبنی بر به سرقت رفتن متن ترجمه یک کتاب و انتشار آن از سوی ناشری دیگر شنیده می‌شود. این نوع سرقت که معمولا تنها با پس و پیش کردن جملات و اعمال تغییرهای ویرایشی رخ می‌نماید، حالا دیگر به یک آفت بزرگ تبدیل شده و عرصه را بر مترجمان واقعی و ناشران‌شان تنگ کرده است. از منظری دیگر این قبیل سرقت‌ها را باید زیر مجموعه آسیب بزرگ «کتاب‌سازی» دسته‌بندی کرد.

ششم: در میان شاخصه‌هایی که برای سنجش صنعت نشر در یک کشور مورد توجه قرار می‌گیرد، تعداد عناوین کتاب‌هایی که در یک سال منتشر می‌شوند، یکی از شاخصه‌های اصلی است. با این اوصاف افزایش تعداد عناوین کتاب‌هایی که در هر سال منتشر می‌شوند، فی‌نفسه اتفاق خجسته‌ای برای جامعه به شمار می‌رود اما اگر بخش قابل توجهی از کتاب‌های موجود در بازار، تکراری باشند؛ آنچنان‌که از هر کتاب مشهور خارجی، دو یا چهار و شاید هم 10 ترجمه داشته باشیم، قطعا باید وجود آسیب و نارسایی در آن چرخه را تایید کرد. در چنین شرایطی، آمارها روایت درستی از میزان فرهیختگی و نیل به مطالعه در جامعه ندارند و اتکا به آنها، نوعی خودفریبی است.

پذیرش کپی‌رایت و ختم ماجرا
چنانکه در این نوشتار مورد اشاره قرار گرفت، عدم عضویت ایران در معاهده برن و قانون کپی‌رایت، نه تنها مانعی جدی سر راه ورود ایران به عرصه‌های بین‌المللی نشر به شمار می‌آیند، بلکه باعث شیوع بی‌نظمی‌هایی در عرصه نشر داخلی نیز شده است. با این وضعیت، حتی تلاش‌هایی که بعضا از سوی برخی ناشران برای خریداری حق انتشار کتاب‌های خارجی صورت می‌گیرد، در عین حال که قابل ستایش است اما به جز جنبه تبلیغاتی، نمی‌تواند حاشیه امنی برای‌شان ایجاد کند زیرا هر ناشری می‌تواند بلافاصله ترجمه دیگری از آن کتاب‌ها را روانه بازار کند. از طرف دیگر حضور در عرصه‌های جهانی نشر نیز با توجه به الزام‌های بین‌المللی، بدون عضویت در معاهده برن، همواره حضورهایی نصفه‌ونیمه و کمرنگ خواهد ماند. بنابراین پذیرش کپی‌رایت منطقی‌ترین انتخاب برای آینده نشر و البته سایر گرایش‌های فرهنگی و هنری است؛ اتفاقی که هم به مناسبات داخلی نشر ما سروسامان می‌دهد و هم امکان تعامل با جهان را تقویت می‌کند؛ اتفاقی که با وجود مطرح شدن چندین و چندباره‌ آن در ادوار مختلف، هنوز مشخص نیست چه زمانی رخ خواهد داد.

از توجه به این نکته نیز غافل نمانیم که عضویت در معاهده برن و گردن نهادن به مواد قانونی آن، بی‌شک فعالان حوزه نشر را در کشورمان با محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌کند اما به هر حال برای به دست آوردن هر امکان و ظرفیتی، باید بهایی را پرداخت؛ ضمن اینکه می‌توان با اتکا به تجربه سایر کشورها و برنامه‌ریزی‌ها درست، از میزان خسارت کاست و از دست رفته‌ها را با دستاوردهای تازه و ارزشمند، جایگزین کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...