چاپ چهارم رمان «کهکشان نیستی» رمانی مستند بر اساس زندگی آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی نوشته محمدهادی اصفهانی توسط انتشارات فیض فروزان منتشر شد.

کهکشان نیستی زندگی آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مرحوم آیت‌الله سید علی قاضی طَباطَبایی (۱۲۴۸ تا ۱۳۲۵ ش)، عارف، و استاد اخلاق اهل تبریز بود که در حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری حضور داشت. بسیاری از برجسته‌ترین علما، فقها، مراجع تقلید و عرفای معاصر در مکتب اخلاقی او حضور داشتند. از برجسته‌ترین شاگردان او می‌توان به آیات محمدتقی بهجت، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، سیدهاشم حداد اشاره کرد. این چهره تابناک جهان اسلام که علاقه بسیاری نیز به «مثنوی معنوی» ملای رومی داشت، در هشتم بهمن ۱۳۲۵ در نجف جان به جان آفرین تسلیم کرد و در وادی السلام به خاک سپرده شد.

«کهکشان نیستی» نام رمانی است که بر اساس حیات ۸۱ ساله آیت الحق سید علی قاضی طباطبایی توسط محمد هادی اصفهانی در شهر نجف اشرف به رشته تحریر آمده است. نویسنده سعی کرده تا زندگی آیت الله سیدعلی قاضی را ازبدو ورود به نجف و آشنایی ایشان با اساتیدشان و همچنین نحوه تربیت و سیر و سلوک و تربیت شاگردان را به طور مستند داستانی به رشته تحریر درآورده و به تصویر کشد.تاکنون چهار دوره این کتاب تجدید شده است.

قسمتی از وصیتنامه آیت‌الله قاضی چنین است: «نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها و آیه الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است و در مستحبات تعزیه‌داری و زیارت حضرت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی‌شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.»

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...