ماندن یا نماندن | آرمان ملی


حامد جلالی را با آثار داستانی بسیاری در مسابقات داستانی ملی می‌شناسیم. او علاوه بر نویسندگی، دستی هم در تئاتر، کارگردانی و نمایش‌نامه‌نویسی دارد. آخرین کار او که محصول اولین دوره‌ مدرسه‌ رمان نشر شهرستان ادب هست، در جشنواره‌ ادبی جلال خوش درخشید. شاید تقدیرشدن از رمان «وضعیت بی‌عاری» به‌عنوان رمانی عاشقانه و جنگی، در دوازدهمین دوره‌ جایزه جلال، مناسبت خوبی باشد، برای واکاوی بیشتر این رمان.

حامد جلالی وضعیت بی‌عاری»

رمان داستان عشقی ناممکن و بی‌سرانجام میان دختر و پسری از دو مذهب را که در واپسین روزهای پیش از انقلاب شروع شده و در وانفسای جنگ ادامه پیدا می‌کند، روایت می‌کند. عشقی که با وجود موانع بسیاری از جمله شرایط جامعه و خانواده به‌بار می‌نشیند. اما این عشق، ثمره‌ دیگری هم دارد، سرگردانی در جنوب. آنها مطرود و سرگشته‌ دینی هستند که خود پرچمدار عشق است. این عشق در فضایی که به شدت ایرانی است و بومی روایت می‌شود، به‌نوعی که لهجه و گویش خوزستانی به‌خوبی در بافت داستانی حضور دارد.

جلالی، علاوه بر انتخاب مقطع حساس تاریخی که در این میان، بی‌ربط به وقایع اجتماعی هم نیست، خودش را به چالش می‌کشد. جلالی علاوه بر انتخاب مکان و زمان داستانی، آدم‌های ازیادرفته و فراموش‌شده‌ای را روایت می‌کند که جامعه هم آنها را فراموش کرده است. داستان با وجود زبان داستانی سالم و ساده، جای خود را میان مخاطب امروز و با توجه به نگاه نویسنده در رمان به‌خوبی پیدا کرده. شخصیت‌ها هر کدام با خُرده‌روایت‌هایشان، رمان را به پیش می‌رانند.

از نکات خوبی که ردپای آن در متن به‌خوبی دیده می‌شود، تحقیقات میدانی نویسنده است. جلالی علاوه بر انتخاب موقعیت خاص مکانی و زمانی داستانش، شخصیت‌های خاصی را هم برگزیده است. رمان سرشار از راوی‌های متفاوت است، درواقع یازده راوی، این رمان را روایت می‌کنند. با وجود صدا و زبان‌های گوناگون در این رمان، صدایی قوی بر سیطره‌ رمان حکم می‌راند. صداهایی که در طول رمان شنیده‌‌ می‌شود، صداهای مردم، آهنگ انقلاب، عشق، مبارزه و... است. شخصیت دختر مسلمانی است که پسری از اقلیتی مذهبی را دوست دارد. پسری که پیرو دین صابئین مندایی است، اقلیتی مذهبی که در جنوب ایران زندگی می‌کنند. راوی حلیمه است که روایت می‌کند، حلیمه به‌عنوان انسان و زنی مطرود در جامعه‌ای فراموش‌شده. رام پسری است که حلیمه به او علاقه‌مند شده. رام‌ پسری از سرزمینی در حاشیه‌ رود است، به‌گونه‌ای از آخر دنیا. با آداب و مراسم و زبانی خاص، فارغ از این دنیا و مطالباتش.

رمان، با وجود دغدغه‌های روایتی بسیاری که دارد، اما نگاه ویژه‌ای نسبت به محدودیت آدم‌ها و جایگاهشان در اجتماع دارد. نگاهی که بر رمان جلالی غالب است، حاکی از ناتوانی انسان‌ها در درک همدلانه از مذهب هم است. «وضعیت بی‌عاری»، در خلال متن پا را فراتر نهاده و جهانشمول‌تر به مساله‌ دین نگاه کرده، نه اینکه بخواهد رمانی دینی بنویسد. جلالی به‌نوعی وضعیت همه‌ انسان‌هایی فارغ از مذهب و دین را روایت می‌‌کند که بی‌آنکه دغدغه‌ سیاسی و اجتماعی داشته باشند، یک‌ جا، یک نقطه، به دور از همه‌ احساسات، مجبور به کنش می‌شوند. جلالی با علم و آگاهی، مذهب‌ها را رودرروی هم قرار می‌دهد و مرزهایی را که میان آنها کشیده شده توسط عشق میان رام و حلیمه برمی‌دارد.

حامد جلالی، در این رمان از بستر تاریخی وقایع سیاسی استفاده کرده است تا حوادثی را که بر ساکنان سرزمین رمان می‌رود، روایت کند. گو اینکه شخصیت‌ها و اتفاق‌های انسانی که بر آنها می‌رود، بسیار مهم‌تر از ستینگ رمان است. با وجود پراکندگی راوی‌ها و قصه‌های مختلف آنها، همچنان بار اصلی روایت بر دوش حلیمه است. حلیمه است که صبر می‌کند و انتخاب و انتظار.

آدم‌های ساده‌ رمان «وضعیت بی‌عاری»، از سر استیصال، تن به شرایط موجود سپرده‌اند. هست‌ها و باید‌هایی در تنه‌ داستان، به شکل عجیبی خواننده را درگیر وضعیت شخصیت‌ها می‌کنند. حلیمه و رام، هردو در چنین وضعیتی گرفتارند، اما همه‌ این گرفتاری، رنج، دوری از معشوق و... همگی در لایه‌های سطحی رمان می‌مانند و مخاطب به‌طور جدی درگیر درونیات و لایه‌های زیرین و پنهانی رمان نمی‌شود.

نکته‌ مثبتی که در رمان «وضعیت بی‌عاری» به‌خوبی نمود دارد، این است که جلالی سعی بر این داشته تا از وضعیت موجود رمان‌های ایرانی کمی فاصله بگیرد و در جریان روایت رمان، با کمک‌گرفتن از عناصری نظیر مبارزه، عشق، مذهب و سیاست، رمانی بنویسد که با فضای رمان‌های آپارتمانی امروز متفاوت باشد.

حامد جلالی، با حضور رمانش در دوازدهمین دوره‌ جایزه‌ ادبی جلال، بی‌شک گام بلندی در ادبیات امروز کشور برداشته؛ همچنان که خودش نیز بارها اشاره کرده، نقش پژوهش در این رمان، به شدت پررنگ بوده و نتیجه‌ خوبی هم داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...