دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی، رساله دکترایش را به تحقیق پیرامون علل خودکشی استاد فیزیک دانشگاه اختصاص داده، درگیر سؤالاتی فلسفی-اعتقادی است و همه‌چیزش – حتی ازدواجش بسته به پایان یافتن این پایان‌نامه است... سالها پیش به دنبال عشقی عمیق و عجیب به خارج از کشور رفته و همسری غربی و غیرمسلمان دارد... جایگاه و کارآیی عقل در حوزه دین، ارزشها و باورهای ایمانی...



«- با خودم می‌گویم: خداوندی هست؟
- من با خودم فکر می‌کنم: احتمالاً خداوندی وجود ندارد!
... آدم وقتی می‌میره چه چیزی از دست می‌ده که آدم‌های زنده هنوز اون‌رو از دست نداده‌اند؟ فرق یک مرده با یک زنده در چیه؟
... کلیدها به همان راحتی که در را باز می‌کنند قفل هم می‌کنند. مثل اینکه فلسفه بدجوری در را بسته.»

روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور

عقل و تجربه فریاد می‌کشند بر سر که وقتی در چند صفحه اول رمانی به چنین تعابیری برخوردی. شک نکن که آنچه می‌خوانی چیزی از جنس «رمان اندیشه» است (آن هم از نوع مذهبی‌اش). اگرچه هیچ رمانی اگر به معنی حقیقی اش رمان باشد، نمی‌تواند خالی از اندیشه باشد.

«یونس» دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی، رساله دکترایش را به تحقیق پیرامون علل خودکشی دکتر محسن پارسا استاد فیزیک دانشگاه اختصاص داده، درگیر سؤالاتی فلسفی-اعتقادی است و همه‌چیزش – حتی ازدواجش با سایه - بسته به پایان یافتن این پایان‌نامه است. مهرداد دوست قدیمی دوران دانشگاهش که سالها پیش به دنبال عشقی عمیق و عجیب به خارج از کشور رفته و همسری غربی و غیرمسلمان دارد- که او نیز با پرسشهایی عمیق و فلسفی روبروست و البته با بیماری صعب‌العلاجی نیز دست و پنجه نرم می‌کند- به ایران آمده و در داستان سهمی درخور دارد و مانند یونس با پرسشهای فلسفی درگیر است.

«سایه» همسر یونس که در عقد اوست و علیرضا دوست صمیمی دیگر یونس اما، متفاوت‌اند. ایمان و یقینی برآمده از دل دارند که اتفاقاً چندان هم بر مفروضات فلسفی و گزاره‌های منطقی در حوزه اعتقادات، مبتنی نیست.

«روی ماه خداوند را ببوس» ‌می‌کوشد چالش عمیق فکری شخصیتی را روایت کند که تأملات عقلانی در هستی و جامعه او را به وادی شک کشانده و در معرض رها ساختن باورهای دینی و بنیان‌های فکری-ایمانی گذشته، قرار داده است. البته «یونس» شخصیت اول داستان تنها نیست و بار گره‌گشایی از وضعیت بحرانی او به گرده علیرضا گذاشته می‌شود، که حل مسائلی از قبیل آنچه برای یونس و مهرداد بدل به بحران شده چندان هم برای وی دشوار نیست و از قضا نیاز چندانی هم به پیش‌فرضهای فلسفی و استدلالات عقلانی– اعتقادی ندارد و یکسره به سراغ وجدان فرد می‌رود.

این انگاره البته نه ایده ی ابداعی مستور، بلکه بینش و مرام بسیاری از دغدغه‌مندان ایمان و معنویت به ویژه در غرب بوده است. «فیدئست ها» و آشکارتر از همه «کی‌یر کگور» معتقدند که ایمان در حقیقت خود، باوری عقلانی و از جنس گزاره‌های منطقی (صدق و کذب‌پذیر) نیست. آن‌ها ایمان را در واقع به نوعی شور و شعور شاعرانه که متفاوت است از پندارهای فلسفی – دینی تعبیر نموده‌اند و اتفاقاً عقل‌گرایی در عرصه باورهای مذهبی را مخل آرامش و سعادت معنوی انسان می‌دانند.

گرچه برخی صاحب‌نظران حوزه ادبیات، آثار مصطفی مستور به ویژه «روی ماه خداوند را ببوس» را از جمله آثار موفق ادبیات دینی دانسته‌اند، اما تذکر چند نکته درباره خط اصلی اندیشه در این داستان ضروری به نظر می‌رسد:

با نگاهی به قرآن کریم و سیره و سخنان پیامبر(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) به روشنی درخواهیم یافت که گرچه تعریف عقل و عقل‌گرایی در منابع و متون دینی ما متفاوت از تعریف ابزاری غربی آن است، لکن جایگاه و کارآیی عقل در حوزه دین، ارزشها، اصول، آموزه‌ها و باورهای ایمانی در اسلام، بسیار والاست. گویی مرز نمی‌شناسد و تا آنجا پیش میرود که گاه با معنای ایمان و مفهوم معنویت در ترادف قرار می‌گیرد.

روش انبیاء و اولیای دین نیز نه‌تنها بر نفی عقل‌گرایی در عرصه دین و ایمان مذهبی استوار نیست بلکه به فعلیت و پویایی رساندن عقل و آشکار ساختن گنجینه‌های آن برای درک دین و حقایق متعالی آن، به صراحت به عنوان هدف و رسالت ایشان مطرح است.

از طرف دیگر باید در نظر داشت که عدم ابتنای شور و شعور مذهبی بر پایه‌های قویم استدلالی و عقلانی در حقیقت به ناپایدار ساختن ایمان در وجود انسان کمک خواهد نمود نه به تثبیت آن.

عقل و استدلال منابع اصیل شناخت در وجود انسان‌اند و نمی‌توان ایمان مذهبی را رو در رو و در تعارض با آنها قرار داده و از تفکیک ساحت آنها از هم (هریک از دیگری) سخن راند. تجربه‌های فراوان انسانی نیز بروز بحران هویت در چنین شرایطی را تأیید می‌کند.

گرچه «روی ماه خداوند را ببوس» زیبایی‌ها و حتی آموزه‌های حکمت‌آمیز جالب توجهی را نیز در خود دارد، اما می‌توان از یک داستان اصیل مذهبی که بر باورها و آموزه‌های صحیح دینی مبتنی است، انتظار داشت که دقت‌های بیشتری به ویژه در اندیشه اصلی و مورد تأکید آن رعایت شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...