چراغ‌های رابطه | سازندگی


رمان «لیورا» چهارمین کتاب داستانی فریبا صدیقیم با نثری بدون تعقید و فضاسازی پیش‌برنده در جذب خواننده بسیار موفق است. نویسنده با ایجاد یک براعت استهلال در فصل آغازین، تقریبا همه شخصیت‌های اصلی (همایون، کیان، پدر، راوی، یوسف، مادر، ادنا) را در دو صفحه اول به خواننده معرفی می‌کند، اگرچه در یک نگاه تئوریک به داستان این رویکرد نوعی خط‌دادن به خواننده و افشای مضمون داستان در آغاز تعبیر شود، اما گویا تعمدی در کار بوده؛ زیرا این شگرد هوشمندانه بدل به گشودن باب اصلی برای رسیدن به یک سهل ممتنع در ساختار داستان شده است.

فریبا صدیقیم لیورا»

سیر روایی داستان بر بستر جامعه کلیمیان جریان دارد. این خود یک بهانه داستانی بکر، کمترتجربه‌شده و بسیار قابل تامل است که می‌تواند از ابعاد گوناگون تسری داده شود، اما در فرایند داستان راوی از ورود به عمق زندگی، تفاوت‌های رفتاری، ویژگی‌های فرهنگی خاص این جامعه امساک می‌ورزد، فقط به اشاره به‌نام بعضی اعیاد با اوراد و ادعیه باز هم به‌نظر می‌رسد محدودیت‌ها و عوامل بازدارنده تاثیرگذار بوده‌اند، درحالی‌که این نوع از روایت با پیشینه درخشان کتاب «اسفار کاتبان»ِ ابوتراب خسروی را در پشت سر دارد یا رمان کوتاه و موفق «زیر آفتاب خوش خیال عصرِ» جیران گاهان می‌توان اشاره کرد که به‌طور مشخص چالش‌های کلیمیان را در روابط اجتماعی و عاطفی در جامعه امروز در داستانی عشقی لحاظ کرده‌اند.

در صد صفحه آغازین شاکله رمان خواننده را به سمت فضای سیاسی دهه اول انقلاب و رخدادهای تاریخی آن دوره می‌کشاند، شخصیت همایون تمایلات سیاسی راویِ «لیورا»، اما از آن به بعد رمان در فرایند تکوینی‌اش سمت‌وسویی کاملا شخصی و خانوادگی پی می‌گیرد.

در بخش آغازین و در توصیف کنش‌های سیاسی شخصیت اصلی، نوک پیکان راوی به‌سوی کنش‌ها و رفتارهای غیرعقلایی و غیرمنطقی جوان‌های انقلابی آغاز انقلاب، متمرکز می‌شود، سیر غنایی رمان در این بخش متمرکز بر نقد کنشگران آن دوره است.

زن‌ها در رمان «لیورا» از جمله مادر، لیورا، آدنا، تامار، لیاچل، همگی شخصیت‌های پاسیو و غیرتاثیرگذاری هستند، همگی اسیر روابطی زیر سایه «مرد» هستند و اسیر نگرانی از دست‌دادن، توجهات مرد زندگیشان، تنها زنی که سرکشی می‌کند «آدنا» است که درنهایت تاثیر مثبتی در سرنوشت خانواده ندارد. در رابطه آدنا با پدر و اختلافات او با مادر رگه‌هایی از عقده الکترا دیده می‌شود، اما به‌تدریج رها می‌شود. درحالی‌که طرح ظریف و مینیاتوری برای شکل‌گرفتن این نکته روانشناسی آماده شده، اما در حاشیه می‌ماند.

مردها هم اسیر همین نگاه هستند: پدر، که تاثیرگذارترین شخصیت مرد رمان است، به‌شدت اسیر تمایلات شخصی و فاقد احاطه اخلاقی بر خانواده و اطرافیان است، کیان رابطه با همسر را برخدعه و نیرنگ بنا می‌کند، همایون تسلیم یک نامه خدعه‌آمیز رقیب می‌شود و میدان عاطفی را در رابطه با بیروت رها می‌کند. شاید هدف نویسنده، از ساختن این فضا نقد شخصیت آدم‌های دهه‌های بعد از انقلاب تا الان مورد توجه روایت بوده است.

از ورود کیان، به عرصه رمان یعنی از صفحه هفتاد تا پایان که بیشتر از سیصد صفحه است تمامی انرژی رمان وقف روابط شخصی لیورا با کیان شده و دغدغه‌ها و توهمات ذهنی و ترس لیورا برای از دست‌دادن این مرد؛ به‌طوری‌که زندگی این زن سیاسی فعال را کاملا تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، این فضا با فضاسازی بخش‌های قبلی که مملو از کنش‌های اجتماعی است مغایرت پیدا می‌کند. درنهایت انتخاب راوی اول‌شخص برای روایت بخش‌هایی از کودکی لیورا، بستر باورپذیری رمان را گاه خش‌دار می‌کند؛ زیرا کنش‌های نادیده از نگاه یک کودک با زبان بزرگسال به‌وسیله آن کودک روایت می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...