نظام آموزشی چین، دوزخی برای ورود به بهشت | اعتماد


چین به ‌طور کلی و نظام آموزشی آن به‌ طور خاص حالا بیش از همیشه نه فقط برای همه جهان بلکه حتی برای ایرانیان کنجکاوانه مورد تامل قرا می‌گیرد و این جلب توجه در دهه‌های اخیر به خاطر رشد اقتصادی چین وسیع‌تر هم شده است، عده‌ای با شیفتگی و تحسین اغراق‌آمیز از الگوی چینی سخن به میان می‌آورند و عده‌ای نیز با تعصب ضدچینی با برجسته‌سازی نکات منفی غیرمنصفانه به نقد می‌پردازند.

یانگ ژائو [Yong Zhao] تحت عنوان «چه کسی از اژدهای غول‌پیکر بد می‌ترسد» [Who's afraid of the big bad dragon? : why China has the best (and worst) education system in the world]

روی سخن این نوشتار متمرکز بر نظام آموزشی چین به پشتوانه کتابی است که توسط محمدرضا نیک‌نژاد، مهدی بهلولی و آرمان بهلولی از نویسنده چینی، یانگ ژائو [Yong Zhao] تحت عنوان «چه کسی از اژدهای غول‌پیکر بد می‌ترسد» [Who's afraid of the big bad dragon? : why China has the best (and worst) education system in the world] ترجمه و توسط انتشاراتی نقد فرهنگ روانه بازار نشر شده است. در عنوان دوم روی جلد این کتاب با این پرسش که (چرا چین بهترین و نیز بدترین سامانه آموزش و پرورش جهان را دارد؟) تاکیدی شده است که کتاب متمرکز بر ارزیابی نظام آموزشی چین از منظر مخالفان و موافقان است.

رشد اقتصادی چین در سه دهه گذشته واکنش رقیب غربی خود را برانگیخته است با تصور اینکه مهم‌ترین دلیل این رشد نظام آموزشی چین بوده، بوش در دهه ‌نخست قرن 21 با شعار (هیچ کودکی جا نماند) و اوباما در دهه دوم با شعار (رقابت تا برتری) تلاش کردند متولیان حوزه آموزش و پرورش را متوجه اهمیت نظام آموزشی در رقابت‌های جهانی کنند، چراکه در امریکا برخی با تحسین نظام آموزشی چین خواستار الگوبرداری از آن بودند.

البته امریکایی‌های تحسین‌کننده نظام آموزشی اقتدارگرای چینی، همزمان نظام اقتدارگرای سیاسی چین را مورد سرزنش قرار می‌دهند، تحسین‌کننده‌ها با اشاره به شاخص‌هایی از قبیل اقتدار، طبقه رسمی اخلاقی، عدم فساد سیاسی و عدم تعصب مذهبی برای خیر عمومی استناد کرده و رمز و راز رشد اخیر چین را در نظام آموزشی چین دانسته‌اند. این افراد در واقع از میراث نظامی دفاع می‌کنند که در دوره امپراتورها تحت عنوان (کجو) به عنوان پنجمین اختراع چینی‌ها بعد از باروت، قطب‌نما، کاغذ و حروف چاپی بنیادی‌ترین و ماندگارترین ارزش‌های شرقی را شکل داده است اما این کجوی چینی در برابر هجوم نظامی غرب نتوانست کار کند و مانع صنعتی شدن و انقلاب صنعتی شد یعنی ضعفی که چینی‌ها را مجبور به تجدیدنظر و انقلاب‌های فرهنگی ناکام کرد تا اینکه با اعزام دانش‌آموز به غرب در‌صدد بهسازی مشروطه‌خواهانه بر آمدند نه انقلاب جمهوری‌خواهانه.

این تحسین که به تفصیل در کتاب مذکور به بحث گذاشته شده است مورد نقد مخالفان نظام آموزشی اقتدارگرای چینی قرار گرفته و این منتقدان با این اصطلاح که این نظام آموزشی همچون دوزخی است که دانش‌آموزان را به بهشت وعده می‌دهد از اثرات مخرب آن گفته‌اند و در مقایسه با نظام‌های آموزشی مبتی بر ساختارهای دموکراتیک نوشته‌اند، این نظام مبتنی بر ساختار سلسله مراتبی است و ریشه در فرهنگ کنفوسیوسی دارد و میراث امپراتوران چینی است و یک نظام آموزشی استخدام‌محور است نه کارآفرین که به تفاوت‌های فردی و خلاقیت و نوآوری اهمیت نمی‌دهد، تمرکزگرایی و آزمون محوری از محورهای دیگر منتقدان است که آن روی سکه نظام آموزشی چین را نمایان می‌سازد.

کتاب در فرازهایی تقابل مخالفان و موافقان نظام آموزشی چین را این‌گونه به تصویر می‌کشد که آزمون محوری و استخدام‌اندیشی را رمز شایسته‌سالاری حزب کمونیست می‌دانند که حالا جایگزین امپراتوران چینی شده در حالی که در آن سوی این سکه نظامی است که فرمانبرداری، سرسپردگی و همسان‌سازی را ترویج و تقویت می‌کند.

به خوبی روشن است که نیروی کار ارزان، فرمانبردار و باانگیزه رمز رشد اقتصادی (نه توسعه همه‌جانبه) چین بوده است رشدی که مدیون تجدیدنظری اساسی نسل جدید رهبران حزب کمونیست به منظور تغییر سیاست به خود رهبری و فرمانروایی بدون فرمان دادن بوده که البته این تجدیدنظر نیازمند نظام آموزشی متناسب با این رویکرد است که به نظر می‌رسد فرهنگ حاکم بر چین و مقاومت‌ها صورت گرفته تاکنون مانع از استقرار نظام آموزشی خلاق‌محور و زندگی محور شده است.

نویسنده به خوبی در انتهای کتاب از دو سرمشق نام می‌برد که به دو نتیجه کاملا متفاوت منجر می‌شود یکی نظام آموزشی استخدام محور و دیگری نظام آموزشی کارآفرین محور و چین برای عبور از نظام اقتدارگرا و استخدام محور که به پشتوانه حمایت خانواده‌ها و سختکوشی دانش‌آموزان استمرار یافته و رشد اقتصادی را رقم زده است باید تحول اساسی ایجاد کند.

خواندن این کتاب را به همه علاقه‌مندان به توسعه و کنشگران مدنی به ویژه فعالان حوزه آموزش توصیه می‌کنم کتاب جذاب و مفید و موثری است که شروع به خواندن آن شما را علاقه‌مند به ادامه خواهد نمود و بی‌تردید اگر دل در گروه آموزش داشته باشید تا کتاب را به پایان نرسانید رهایش نخواهید کرد. جا دارد به روان دوست و همکارم مهدی بهلولی که قربانی کرونا شد درود بفرستم و سپاسگزاری کنم از فرزندش آرمان و دوست مشترک‌مان و یار همیشه همراهش محمدرضا نیک‌نژاد که کار ناتمام مشترک‌شان را به ‌خوبی به پایان رساندند و تقدیم جامعه کردند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...