روز شغال؛ شب پلنگ | همشهری داستان*


«از اداره ضایعات که بیرون آمدم، تصمیم خودم را گرفته بودم؛ دیگر شک نداشتم که باید او را بکشم! و درستش هم همین بود.»
مردی که هنوز می‌تواند به زندگی عادی‌اش ادامه دهد، یکباره به قاضی عدالت‌خواهی تبدیل می‌شود که برای محاکمه «او» زندگی‌اش را به هم می‌زند؛ «او»یی که هر کسی می‌تواند باشد.

قاعده بازی فیروز زنوزی جلالی

راوی داستان - داور عدالت‌خواه، ۵۰ ساله - در اداره‌ای به نام ضایعات کار می‌کند. مرخصی ۴روزه‌ای می‌گیرد تا با مکاشفه‌ای در گذشته و امروز «او» عامل پلیدی‌ها و سیاهی‌ها را بیابد و بکشد. این سفر از کودکی‌اش شروع می‌شود؛ از پدرش - شاهین خان - مادرش، برادرش، گذشته‌اش و همه چیزهایی که از دست داده است. دوستش حسن کوری- که از کودکی با هم بوده‌اند و حالا یک فرد شریر است. و داور، جنس‌هایش را دزدیده و دیگران را متهم کرده و به جان هم انداخته است.
همکارش در اداره - احمد پایدار - که یک انقلابی است و او را از خودکشی پشیمان می‌کند. اما داور او را به ساواک معرفی می‌کند تا به اداره‌ای که از آن اخراج شده باز گردد.
مازیار، سربازی فراری که همزمان با دوران جنگ به پاسگاه معرفی‌اش می‌کند، برای اینکه از زن مازیار خوشش آمده است.
دوست شرور دیگرش، اصغر سیاه که برای کشتنش دختری به نام نبات را به عنوان آدمکش به یک بلوچ می‌دهد.
همسرش شمسی، دخترش منیجه و دامادش رامپوت که دیگر تعلقی به آنها ندارد و تعدادی شخصیت و اتفاق دیگر که در این مقال نمی‌گنجد.

بعضی از این روایت‌ها ۲ بار یا بیشتر با شیوه‌های مختلف توسط او تعریف می‌شود تا در پایان حقیقت به خواننده تفهیم شود. رمان، اعتراف‌نامه کسی است که در دادگاه شخصی خود، عدالت را به کمال برای خود اجرا می‌کند. داور عدالت‌خواه به دنبال «او» همه جا را می‌گردد. تا آخر سر به این نتیجه برسد که «اکنون اقرار می‌کنم که در تمام این 4 شبانه‌روز همواره به خطا می‌رفته‌ام؛ در حالی که آن رویه ظاهری و عینی‌ام را می‌دیدم، منتها از آنجا که طاقت باور آن همه دنائت و پلشتی را در خودم نمی‌دیدم، آن را به دیگران منتسب می‌کردم». داور بعد از آنکه تعدادی از وسایلی را که دوست دارد می‌سوزاند و در حالی که کف پاهایش سوخته، شیر گاز را باز می‌کند تا مجرم یا همان «او» یا گناهکار را که در درونش خفته و جا خوش کرده، خفه کند و به مجازات برساند.

«قاعده بازی» رمان عجیبی است. خواننده بارها اسیر دروغ‌های داور به دیگران می‌شود و بعد با واگویه‌های او عکسش را می‌فهمد؛ اینکه چرا داور عدالت‌خواه چنین کاری می‌کند روشن گفته نمی‌شود. چیزی برعکس رمان «مسخ» فرانتس کافکا، کسی به یکباره از پوست سوسکی عادت‌های خودش و سیستم‌های بازدارنده در می‌آید.

بیشتر شخصیت‌های داستان در حد تیپ باقی می‌مانند. راوی در کل کتاب، اول شخص است. بنابراین از شخصیت‌ها چیزی فراتر از ظاهرشان نمی‌فهمیم و اسیر کلاف ذهن سردرگم راوی می‌شویم.
اگر کسی بخواهد با خواندن چند صفحه اول قضاوتی درباره کتاب و محتوایش کند راه را اشتباه رفته است. با این کتاب قطور نمی‌توان از این شوخی‌ها کرد.

قاعده بازی - برخلاف حجمش - کتاب راحت‌خوانی است. وحدت موضوع در آن رعایت شده است و می‌توان در آن بسیاری واژه جدید و بدیع یافت. کتاب ۷ فصل به نام‌های روباه، شغال، گرگ و پلنگ دارد و هر کدام راوی ۴ روز و واگویه‌های کتاب هستند.
همچنین نام کتاب - «قاعده بازی» - یکی از نقاط ضعف آن است. زیرا سینما دوستان را به یاد فیلم محبوبشان می‌اندازد و اینکه شاید از این علاقه سوءاستفاده شود.

قاعده بازی تا به حال ۳ جایزه معتبر ادبی «قلم زرین»، «جلال آل احمد» و «کتاب سال» را دریافت کرده است. البته دومی قرار است در آینده نزدیک عنوان معتبرترین جایزه ادبی کشور را بگیرد. ناخدا فیروز زنوزی جلالی، نویسنده کتاب بعد از بازنشستگی از نیروی دریایی به طور جدی به کار نوشتن روی آورده و در آخرین کار خود، خوانندگان را وارد اقیانوسی ۸۳۱ صفحه‌ای کرده است.

* اسفند 1387

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...